یک چارچوب نظری و عملی برای استراتژی سیستم های اطلاعاتی باید مسائل زیادی را مورد توجه قرار بدهد و در بر بگیرد. اولاً، هر تحقیق و بررسی باید با مقاصد و روش های سخت افزاری، نرم افزاری و انتقادی انجام گیرد. قصد و روش انتقادی شامل مطالعه و بررسی مجدد فرضیات و شرایط مادی (شرایطی که مطابق آن، فرضیات ساخته شده است) موجود در یک چارچوب آزاد می گردد. این بررسی باید نسبت به جو سازمانی حساس باشد و نیازمند بهرهگیری از روش های مختلف خواهد بود. تمام این کارها باید درون
پایان نامه - مقاله
چرخه ای از عمل و آموزش انجام شود، چرخه ای که در آن به همه کسانی که درگیر در سیستم موردنظر بوده یا از آن متأثرند، توجه شده است. اولین مسئلهای که هنگام استفاده از این چارچوب انتقادی باید مورد توجه قرار داد عبارت از ضرورت تعیین محدوده و مرزی برای هر بررسی است. از آن جا که قرار است سیستم استراتژیک از زاویه مسائل و شرایط اجتماعی مورد بررسی قرار بگیرد، این محدوده باید در ابتدا به آن دسته از افرادی توجه کند که در سیستم مشارکت دارند و درگیرند یا از آن تأثیر می پذیرند. سپس هسته مطالعات استراتژیک با توجه به «چرخه انتقادی آموزش و عمل تعیین می شود»، که به وسیله آن آمیزهای از تجزیه و تحلیل تفسیری و ساختاریافته درون محدوده تعیین شده قابل اجراست. من معتقدم که ما نباید درباره نوع نگرش به این مسئله و روش مورد استفاده، توصیه ای بکنیم، اما مطالعات و تحقیقات انجام شده به تعدادی از روش های مختلف اشاره می کنند. اولاً، شکل هایی از تحقیق عملی[۶۸]، به ویژه بررسی مشارکتی[۶۹] (ریزن[۷۰] و هرون[۷۱]، ۱۹۹۵)، یک چرخه آموزش عملی پیشنهاد و ارائه می کنند که هدف اصلی آن فراهم کردن مشارکت باز و شفاف است. هدف اولیه، بررسی سیستم است به نحوی خلاقانه و از طریق تجزیه و تحلیل تفسیری آن با قصدی انتقادی. روش های موجود برای تسهیل این کار عبارت اند از: توفان مغزی[۷۲]، تفکر جانبی[۷۳]، استفاده از استعاره[۷۴]، طراحی ایده آل ایکاف[۷۵]، مراحل یک تا پنج روش شناسی سیستم های نرم افزاری چکلند[۷۶].
در هر مرحله از یک مداخله، انتخاب روش هایی برای آن مرحله یا مرحله بعدی، ضروری است. تحقیقات جکسون و کیز (۱۹۸۴)، نقطهی عطفی بود در طراحی و توسعه و نگرشی به این مسئله، در قالب چارچوبی انتقادی. جکسون و کیز با بررسی طیفی از بافت های مشکل و بررسی روش شناسی سیستم های موجود با هدف بررسی این بافت ها، روشی بینظیر خلق کردند که به جای پرداختن به این که کدام روش از همه بهتر است، روی نقاط قوت روش شناسی ها و روش های مربوط تمرکز می کرد و این که کدام روش را باید در مورد کدام بافت استفاده کرد. روش ابداعی آنها توسط «سیستم روش شناسی های سیستم»[۷۷] کنترل
می شد. به دنبال این تحول، تحولات دیگری روی داد، که از میان آنها میدگلی (۱۹۹۵)، روش های کلیدی را که به نظر می رسید از پایه تئوریک قوی و توان عملی کافی برخوردارند خلاصه می کند: مداخله جامع سیستم[۷۸] به همراه سیستم روش شناسی سیستم ها، طرح خلاق روش ها[۷۹]، شناسایی انتقادی[۸۰] و مداخله جامع سیستم های احیا شده[۸۱].
۲-۱۱طبقه بندی ناکامی سیستم های اطلاعاتی
از هر کس که بپرسید که آیا تا به حال دیده است یک سیستم اطلاعاتی شکست بخورد یا خیر، انواع پاسخ ها را دریافت خواهید کرد، که نشان می دهد هر کس درک متفاوتی از معنای «ناکامی» دارد. به عنوان مثال می توان به سیستم هایی اشاره کرد که نمی توانند یک هدف از پیش تعیین شده را محقق سازند، اصلاً تکمیل نمی شوند، به موقع تکمیل نمی شوند، یا تکمیل می شوند ولی قابل استفاده نیستند.
مثال موردی
سیستم اتوماسیون دفتری استفاده نشده
مسئولان یک سازمان تولیدی بزرگ در جنوب انگلیس نگران کندی فعالیت های سیستم های اداری شان بودند. هر بخشنامه چند روز طول می کشید تا به مقصدش برسد، و گاهی هفته ها طول میکشید تا
پاسخ ها ارسال شود. تأمین سفارش خرید و خود سیستم سفارش در حال توقف بود، ضمن این که اقلام سفارش داده شده برای تولید موجب کند شدن و حتی متوقف شدن فرایند تولید شده بود. مدیر تکنولوژی اطلاعات صحبت از راه حلی جدید می کرد که کاغذبازی را کاهش می داد و سرعت کل فرایند را بالا می برد. سیستم جدید، سفارش داده شد و نصب گردید. هزینه های نصب این سیستم عبارت بود از: ۵۰۰۰۰دلار بابت تجهیزات کامپیوتری و ۲۰۰۰۰دلار بابت خریداری و به کارگیری نرم افزارهای مربوط. اکنون دو سال پس از این اقدام، بخش خرید برای ردیابی سفارشها و سیاهههای فروشاش از کامپیوترها استفاده می کند، اما همچنان منافع موردنظر محقق نشده است، دیگر مشارکت کنندگان موردنظر در شرکت نمی توانند به راحتی از این سیستم استفاده کنند و ترجیح می دهند تا به همان ارتباطات کاغذی تکیه کنند. دلایل بسیاری برای این که چرا چنین شده است وجود دارد. اما مسئله کلیدی این است که تصور می شود سیستم به علت عدم توانایی در برآورده نمودن انتظارات شکست خورده، یا مختصات فنیاش اشتباه است یا این که نمی توان از آن استفاده مفید نمود. در هر صورت سیستم نصب شده و کار می کند. اما بیشتر اوقات بلا استفاده است. پاسخ دهندگان، در عمل، شکست و ناکامی را به شیوه های مختلف ارزیابی و تفسیر می کنند، یعنی وقتی که از آنها سئوال
می شود که آیا یک سیستم شکست خورده است، بر طبق ادراک و برداشت خود از معنای شکست پاسخ
می دهند. اما همه این نمونه ها و موارد شکست به طریقی معتبر و درست هستند و به یک چارچوب
طبقهبندی نیاز دارند که به کمک آن بتوان مفهوم ناکامی سیستم اطلاعاتی را به شکلی روشن تر درک کرد. اولین قدم برداشته شده برای طراحی و تهیه چنین چارچوبی توسط لیتینن و هیرشهایم (۱۹۸۷) انجام شد و تحقیقات انجام شده توسط این دو به عنوان مبنای طبقه بندی قرار می گیرد. از آن جا که مفهوم شکست و ناکامی چیزی است که توسط افراد یا گروه های مختلف به شکل های مختلف تفسیر می شود، موضوع ناکامی سیستم را
می توان به عنوان مسئله ای انسان محور یا کثرت گرا[۸۲] بررسی نمود. این امر به نوبه خود لیتینن و هیرشهایم را ترغیب کرده است که بررسی کنند که آیا ناکامی سیستم ها ریشه در تئوری اجتماعی دارد: ناکامی سیستم ها در وهله اول ناشی از کمبودهای فنی نیست، بلکه ناشی از عدم توجه به آن کسانی است که در سیستم موردنظر درگیرند یا تحت تأثیر آن قرار دارند. افراد درگیر و متأثر از هر سیستمی، انتظاراتی از آن سیستم دارند، و برخی اظهار داشته اند که هدف از طراحی و خاص کردن یک سیستم و توجه به این انتظارات به گونه ای است که طراحی و توسعه آن را تسهیل سازد. این مسئله درست است که در هنگام تعیین ویژگی های یک سیستم،
یا به الزامات کاربر (تأمین نیازهای کاربری که سیستم به دنبال جلب نظر اوست) توجه می شود و یا به طراحی سیستم (معمولاً یک سند فنی تر، شامل بررسی های داده ای و مشخصات فایل و گزارش). متأسفانه، هر ویژگی مکتوبی تنها می تواند شامل زیرمجموعه ای از انتظارات مشارکت کنندگان باشد: همین طور هم باید باشد، زیرا در یک زمان خاص تمام مشارکت کنندگان، همه انتظاراتشان را بیان نکرده اند، یا به خاطر این که به انتظارات خود فکر نکرده اند، یا شاید آنها هنوز انتظارات خود را نشناخته اند. اگر سیستم ها با هدف تأمین یک ویژگی طراحی نشوند، این مسئله مشکلاتی را موجب خواهد شد، زیرا طبق تعریف هیچ مشخصهای نمیتواند تمام الزامات را دربر گیرد: آنچه که واقعاً موردنیاز است این است که طراحی سیستم می باید انتظارات کامل نشده و بالقوه کاربران را تأمین کند. هم زمان با ورود ما به هزاره جدید، تمام این مسائل با آموزش سازمانی پیوند
می خورند، چرا که در هزاره جدید همین که سیستمی طراحی می شود و مورد استفاده قرار می گیرد، انتظارات مشارکت کنندگان افزایش یافته و پالایش می شود. این مسئله لیتینن و هیرشهایم (۱۹۸۷) را بر آن داشت تا ناکامی سیستم های اطلاعاتی را به چهار دسته طبقه بندی کنند: ناکامی انطباق، ناکامی فرایند، ناکامی تعامل،
و ناکامی انتظار. ناکامی انطباق، عبارت است از شکست یک سیستم اطلاعاتی در تأمین الزاماتی که قبلاً بیان شده است و می توان آن را به عنوان دیدگاهی عقلانی و معقول به توسعه سیستم ارزیابی و قلمداد نمود. در این جا فرض می شود مشخصهای که برای یک کاربر تعیین می شود، برای تمام آنهایی که از آن سیستم استفاده
می کنند یکسان خواهد بود، و اگرچه این فرض در برخی موارد صادق است، اما به همین تعداد مواردی وجود دارد که فرض فوق در مورد آنها صدق نمی کند. اغلب عنوان می شود که ناکامی انطباق، شایع ترین نوع شکست سیستم های اطلاعاتی است، اماپرسش های بسیاری دربارهی این نوع شکست بدون پاسخ مانده است ، مثلاً: اگر مشخصات در اولین مورد اشتباه باشد، چه می شود؟ اگر سیستمی که دارد طبق مشخصات تعیین شده کار می کند نتواند آنچه را که می باید، برآورده سازد، آیا سیستمی است با ارزش؟ و غیره.نوع دوم ناکامی، ناکامی فرایند است، و وقتی بروز می کند که یک سیستم را نتوان طبق بودجه مشخص یا در زمان مقرر تولید کرد(کلارک،۱۳۸۸: ۱۰۸-۱۰۳).
مثال موردی
خدمات آمبولانس لندن
سیستم خدمات آمبولانس لندن، به محض دریافت درخواست امداد و با توجه به منابع و امکانات خود، اقدام به اعزام آمبولانس به محل میکند و بر پیشرفت کار تمام آمبولانس های اعزامی در محدوده شهری لندن بزرگ نظارت می کند. در این محدوده که وسعت آن ششصد مایل مربع است، حدود هفت میلیون نفر زندگی می کنند. سیستم هر روز به ۵۰۰،۲ تماس و درخواست امداد رسیدگی می کند. در ۲۶ اکتبر ۱۹۹۲، یک سیستم اعزام کامپیوتری جدید اجرا شد، که پروژه ای بدون سابقه تکنولوژیک و عملیاتی قبلی بود. در چهارم نوامبر همان سال، این سیستم کنار گذاشته شد. دلایل ذکر شده برای ناکامی این سیستم به تمام جنبه های ناکامی آن اشاره دارند. برخی از دلایلی مهم ذکر شده عبارتاند از:
سیستم کد موجود بسیار جاه طلبانه و آزمایش نشده بود و بر اساس یک جدول زمانی ناممکن طراحی و اجرا شده بود. به علاوه مدیریت پروژه ضعیف بود.
کارکنان از این سیستم خوششان نمی آمد و منتظر بودند شکست بخورد، به اضافه این که به خوبی آموزش ندیده بودند.
با کاربران سیستم و کارفرمای آن در فرایند طراحی سیستم، هیچ گونه مشورتی صورت نگرفته بود: به ویژه کارکنان و خدمه آمبولانس ها در این فرایند مشارکتی نداشتند. هم چنین مدیریت این سرویس قصد داشت که روش های کاری را از طریق اجرای این سیستم کامپیوتری تغییر بدهد.
به نظر می رسد اطلاعات ارائه شده مبنی بر این که در روزهای ۲۶و۲۷ اکتبر سال ۱۹۹۲ سیستم از لحاظ فنی عیبی نداشته است، اشاره به این دارد که ناکامی سیستم از نوع ناکامی فرایند یا انطباق نیست، اگرچه از جمله دلایل کنار گذاشتن این سیستم به شمار میروند. در حقیقت، این مورد نمونه ای مشخص از سیستمی است که به دلایل متعدد نتوانسته انتظارات کاربرانش را برآورده سازد(چارت[۸۳]،۱۹۵۵، رابینسون[۸۴]، ۱۹۹۶ و هاملین[۸۵]،۱۹۹۳).
۲-۱۲مشارکت و نقش کاربر در موفقیت سیستم های اطلاعاتی
تحقیقاتی که دربارهی نقش و مشارکت کاربر انجام می شود بر روی دو متغیر تمرکز می کنند: کیفیت سیستم و پذیرش سیستم، اما مسائل پیچیده تر مربوط به عوامل شناختی و انگیزشی که موجب بهبود کیفیت و افزایش پذیرش سیستم می گردند، اساس این دو متغیر را تشکیل می دهند. این تحقیقات با این باور قوی حمایت می شوند که مشارکت کاربر برای موفقیت سیستم ها ضروری است، باوری که بر پایهی شواهد تجربی حاصل از تحقیقات و مطالعات کیفی[۸۶] (هیرشهایم و کلاین، ۱۹۸۹، لورنس[۸۷] و لوو[۸۸]، ۱۹۹۳) استوار می باشد.
لاین[۸۹] و سیه[۹۰] (۱۹۹۰)، به اتکای ده سال همکاری با دست اندرکاران سیستم های اطلاعاتی مدیریت، این دیدگاه را پیشنهاد می کنند که «بیشتر این دست اندرکاران می پذیرند و قبول دارند که دیدگاه کاربر، نسبت به توسعه سیستم عاملی مهم در تعیین موفقیت پروژهی توسعه است». چنین دیدگاهی را می توان در تمایل یا عدم تمایل کاربر به مشارکت در توسعه و اجرای سیستم، جست و جو و مشاهده کرد، و عواملی که موجب خودداری کاربر از مشارکت در فرایند توسعه سیستم می شوند نیز باید بررسی شوند. این عوامل عبارت اند از: رفتار مدیریت ارشد، از حمایت کامل گرفته تا بی تمایلی ایشان به حمایت، هزینه ها، فرهنگ شرکت و
سیاست های سازمانی، و شخصیت و زمینه پرورش کاربر.
گفته می شود دو عامل مهم بر موفقیت مشارکت موثرند. اولاً، فردی که در فرایند توسعه سیستم مشارکت خواهد داشت: دیدگاه ها از گروه های ذی نفع، که تحت تأثیر سیستم قرار گرفته، تا مدیران ارشد متفاوت اند. عامل دوم که باید مورد بررسی قرار بگیرد عبارت است از شرایط توسعه، به ویژه این که چه نوع سیستمی قرار است توسعه یابد. برای سیستم های بسیار فنی یا آن جا که سیستم را نمی توان با مشارکت کاربر سیستم بهبود بخشید: «وقتی از مشارکت کاربر حمایت می شود که پذیرش سیستم توسط او ضروری باشد یا وقتی که اطلاعات مورد نیاز برای طراحی سیستم را تنها بتوان از کاربران به دست آورد» (ایوز[۹۱] و السن[۹۲]، ۱۹۸۴)
عامل مهم دیگری که در فرایند توسعه باید به آن توجه کرد این است که مشارکت کاربر ممکن است در تمام مراحل لازم نباشد. شاید انتخاب مرحله ای که در آن مشارکت کاربر سیستم ضروری است، لازم باشد (مثلاً مراحل طراحی، اجرا، و غیره). هم چنین باید انواع مشارکت کاربر نیز به دقت انتخاب شوند. انواع مشارکت کاربر از نظر مامفرد و هنشل[۹۳] (۱۹۷۸) عبارت اند از:
مشاورهای[۹۴]: وقتی که با گروه های کاربر مرتبط مشورت می شود.
نمایندگی[۹۵]: وقتی که تمام سطوح گروه های کاربر در قالب تیم طراحی مشارکت می کنند.
اجماعی[۹۶]: وقتی که تلاش می شود مشارکت تمام کارکنانی که در بخش کاربر کار می کنند از طریق ارتباطات و مشاوره، جلب گردد.
با بررسی میزان مشارکت کاربران، از عدم مشارکت گرفته تا مشارکت به شکل دادن توصیه تا مشارکت به شکل انجام کار، وقتی که کاربر عضوی از تیم تحقیق است، تا مشارکت از طریق اعمال کنترل قوی، زمانی که کاربران مستقیماً و از محل بودجهی خود در امر توسعه سیستم هزینه کنند، می توان بیشتر به این مسئله پرداخت.
ایوز و السن (۱۹۸۴)، مدلی از مشارکت کاربر را پیشنهاد می کنند که مسائل مربوط را نشان می دهد . بر اساس این مدل، موفقیت یک سیستم اطلاعاتی بر اساس کیفیت آن (از نظر کاربران) یا بر اساس سطح پذیرش سیستم توسط کاربر تعیین می شود. عواملی که در موفقیت یک سیستم اطلاعاتی سهیم اند از دو چیز نشأت میگیرند: «مشخصات کاربر»[۹۷] (که از نظر السن و ایوز، نقش های مشارکت کنندگان است) و
«جو سازمانی»[۹۸] (که به ساختار و فرهنگ یک سازمان مربوط است). با توجه به این مشخصات می توان طبق نوع و مرحله توسعه سیستم، میزان و نوع مشارکت کاربر را ارزیابی نمود. عوامل شناختی[۹۹] و انگیزشی[۱۰۰]، این مدل را کامل می کنند، عواملی که به حدود یا محدودیت های موجود بر سر راه دست یابی به موفقیت سیستم اشاره می کنند. این مدل بر اساس مباحث قبلی مربوط به شکل های سازمانی بنا می گردد و موجب غنای مباحث مربوط به «جو سازمانی می گردد».
۲-۱۳نگرش استراتژیک به سیستم های اطلاعاتی و فناوری اطلاعات
۲-۱۳-۱تعریف مدیریت استراتژیک
مانند سایر مباحث مدیریت، تاکنون تعاریف و برداشت های متعددی از مفهوم مدیریت استراتژیک ارائه شده است. در اینجا به تعریف فرد آر. دیوید[۱۰۱] اشاره می شود: مدیریت استراتژیک هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفه ای چندگانهای است که سازمان را قادر می سازد به هدف های بلندمدت خود دست یابد(دیوید، ۱۳۸۸، ۲۴).
همانگونه که در تعریف مشخص شده است، مدیریت استراتژیک برای کسب موفقیت سازمانی نیاز به هماهنگ کردن کارکردها و وظایف گوناگون سازمان مانند بازاریابی، تولید و عملیات، مالی و حسابداری، تحقیق و توسعه و دیگر وظایف سازمانی دارد. نگرش استراتژیک را می توان یک نگرش عام دانست زیرا به مقوله ها و موضوعات گوناگون می توان از منظری استراتژیک نگریست. به طور مثال می توان به اقتصاد، پزشکی و یا اداره یک کشور از منظری استراتژیک نگریست و همینطور به فناوری اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی. یکی از نتایج نگرش استراتژیک به مدیریت سیستم های اطلاعاتی و فناوری اطلاعات را می توان در جدا نمودن آن به دو سطح استراتژیک و عملیاتی دانست (البته این جدایی انتزاعی است). از ویژگی های بارز سطح استراتژیک مدیریت سیستم های اطلاعاتی و فناوری اطلاعات، آینده نگری، آرمان گرایی و بلندنظری است و از ویژگی های سطح مدیریت عملیاتی سیستم های اطلاعاتی و فناوری اطلاعات، کوتاه مدت بودن، حال بینی و حال نگری است(اعرابی و دیگران،۱۳۸۹: ۳۱).
اتخاذ نگرشی تکنولوژیکی به سیستم های اطلاعاتی، پیچیدگی سیستم بررسی را کاهش می دهد و تلاش می کند آن را با توجه به قوانین و رویه هایی تعریف کند که به کمک آنها می توان داده ها را به
ستاندههای قابل پیش بینی تبدیل نمود: یک سیستم اصطلاحاً جبری. نگرشی انسانی، کاملاً متفاوت است. سیستم فعالیت انسانی، «پیچیده» و «انطباق پذیر» است و نمی توان آن را تماماً در قالب قوانین و
رویه ها توصیف و تعریف کرد. با بهره گیری از روش علمی میتوان به سیستم های جبری پرداخت. از پایهی بنیادی علم، تقلیل گرایی، می توان برای کاهش (خرد کردن) یک سیستم و تبدیل آن به قطعات و اجزای اصلی، وضع قوانینی برای این اجزا و هم چنین وضع قوانینی استفاده کرد که این قوانین هنگامی که سیستم به طور کلی در نظر گرفته و بررسی می شود، صدق می کند. البته با افزایش پیچیدگی، ممکن است این چنین نگرش و روشی شکست بخورد(کلارک،۱۳۸۸: ۲۲۵).
۲-۱۳-۲برنامه ریزی استراتژیک فناوری اطلاعات
برنامه ریزی استراتژیک، فرایند پیوسته ای از تصمیمات سیستماتیک و ریسک پذیر و با حداکثر دانش و آگاهی از نتایج آینده است که به طور سیستماتیک تلاشها و کوشش هایی را که برای انجام این تصمیم ها مورد نیاز است را سازماندهی می کند و نتایج این تصمیم گیری ها را در مقابل انتظارات، از طریق بازخورد سیستماتیک و سازمان دهی شده اندازه گیری می کند( استوارت،۱۹۹۸: ۴۱). برنامه ریزی استراتژیک، فرآیندی است که در آن مقاصد، اهداف و برنامه ها تنظیم و اجرا می شوند. البته فرآیندهای تنظیم و اجرا هر دو تدریجی و پیوسته اند. مقیاس زمانی برای برنامه های استراتژیک حدود سه سال است و بیشتر از پنج سال نخواهد بود، گرچه چشم انداز بلند مدت در سطح کلی تری در نظر گرفته می شود اما باید به اندازه کافی انعطاف پذیر باشد تا بتواند به تغییرات پاسخ دهد ( کورال،۱۳۸۰ :۷). برنامه ریزی استراتژیک بصورت برنامه ریزی جامع و در شکل ابتدای اش در دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. هدف اولیه و اصلی از اجرای برنامه ریزی استراتژیک کنترل کل سازمان بود(جعرخانی،۱۳۸۸ :۳۶).
اکثر سازمانها در مواجه با فناوری اطلاعات غافلگیر شده و بنا به ضرورت و به صورت بخشی به استقرار سیستمهای اطلاعاتی و فناوری اطلاعات پرداخته اند. اما به تدریج بخشهای مختلف به جزیره های اطلاعاتی که مستقیماً به طراحی، تجهیز، بهره برداری و پشتیبانی سیستمهای اطلاعاتی خود اقدام می نمایند تبدیل شده اند که موجب تعامل نامناسب بین بخشهای سازمان، افزایش دوباره کاری، عدم هماهنگی توسعه فناوری اطلاعات با اهداف کلان و استراتژی سازمان و … شده است، این مضرات سازمانها را به فکر واداشته که این جزایر سرگردان و پراکنده را تحت یک نظام واحد سازماندهی نمایند و برای فناوری اطلاعات در سازمان خود برنامه ریزی نمایند. نخستین تلاشها به منظور برنامه ریزی و کنترل سیستمهای فناوری اطلاعات در
دهه های ۵۰ و ۶۰ صورت گرفت. در این سالها بیشترین بخش منابع مصرفی در توسعه نرم افزارهای کاربردی جدید و یا اصلاح نرم افزارهای موجود به کارگرفته می شد. بنابراین در ابتدا تمرکزاصلی برنامه ریزان حول این دو محور بود. سازمانها روش های مختلفی را برای توسعه سیستمها و کنترل پروژه آنها برقرار نمودند که البته این فعالیتها بیشتر در لایه برنامه ریزی عملیاتی سازمان انجام می پذیرفت. اما هر چه کاربری سازمانها از سیستمهای اطلاعاتی پیچیده تر شد تأکید و تمرکز برنامه ریزی از لایه عملیاتی به سطح برنامه ریزی مدیریتی و کنترل تخصیص منابع انتقال یافت. برنامه ریزی استراتژیک فناوری اطلاعات[۱۰۲] برای هر سازمان، سندی است که معماری اطلاعات سازمان را در پرتو ملاحظات استراتژیک مانند ماموریت، اهداف و اولویت های سازمان تعیین کرده و برنامه اجرایی لازم برای دستیابی به سیستم ها و پایگاه های اطلاعاتی را در سطح سازمان تعیین می کند. به عبارت دیگر، برنامه ریزی استراتژیک فناوری اطلاعات منشور و برنامه کلان سازمان در زمینه سیستم های اطلاعاتی و به طور کلی، فناوری اطلاعات است(وارد و دیگران،۲۰۰۲ :۹).
همراستایی استراتژیک به یکپارچگی و هماهنگی برنامه های کاربردی فناوری اطلاعات و اهداف سازمان اشاره دارد. در این حوزه، نه تنها برنامه ها ی فناور ی اطلاعات بایستی اهداف، رسالت و
استراتژی های کسب و کار را انعکاس دهد، بلکه برنامه ها ی کسب و کار نیز باید به عنوان مرجعی برای برنامه فناوری اطلاعات، برنامه های کاربردی و تکنولوژی های خاص آن باشد. باتوجه به رشد و توسعه همه جانبه فناوری اطلاعات و نفوذ آن در سطوح مختلف سازمان ها، لزوم بکارگیری برنامه های راهبردی در حوزه
فناوری اطلاعات بیش از پیش نمایان می شود. این طرح ها جهت برخوردی نظام مند با مقوله سرمایه گذاری و کسب نتایج بهتر در این حوزه طراحی، تدوین و پیاده سازی می شوند(توربان،۲۰۰۵). از اینرو استفاده استراتژیک از فناوری اطلاعات به عاملی کلیدی برای سازمان ها جهت کسب مزیت رقابتی و همچنینهمراستا نمودن استراتژ ی های فناوری اطلاعات با اهداف سازمانی، تبدیل شده است.. یکی از عوامل کلیدی در این حوزه برنامه ریزی راهبردی است . امروزه برنامه ریزی استراتژیک فناوری اطلاعات به عنوان یکی از
اساسی ترین اجزاء یکپارچه سازی و همراستایی استراتژیک کسب و کار و فناوری اطلاعات مطرح می باشد. اهمیت همراستایی فناور ی اطلاعات و کسب و کار سازمان از دهه ۱۹۷۰ و توسط افردای و سازمان هایی همچون مک لین و سودن ( ۱۹۷۷ )، شرکت آی بی ام[۱۰۳]( ۱۹۸۱ )، میلز[۱۰۴] (۱۹۸۶ )، پارکر و بنسون ( ۱۹۸۸ )، برانچو و درب (۱۹۸۷ )، دیکسون و لیتل ( ۱۹۸۹ )، نیدرمن[۱۰۵] ( ۱۹۹۱ )، چان و هاف ( ۱۹۹۳ )، هندرسون و ونکاترامن[۱۰۶] ( ۱۹۹۶ )، لوفتمن و بریر[۱۰۷] ( ۱۹۹۹ ) شناسایی و مورد تحلیل قرار گرفت . درطی این سال ها، موضوع همراستایی همواره یکی از مهمترین دغدغه های مدیران ارشد کسب و کار و فناور ی اطلاعات سازمان محسوب می گردید. اگرچه این موضوع هم اکنون نیز جزء دغدغه ها ی اصل ی بسیار ی از مدیران سازمان ها می باشد. بدیهی است که با توجه به پویاتر شدن استراتژی های تجار ی و همچنین رشد سریع فناوری های اطلاعاتی، اهمیت این مقوله درنظر سازمان ها فزونی خواهد یافت. در چنین شرایطی حفظ همراستایی استراتژیک کسب و کار و فناور ی اطلاعات سازمان نیازمند فرآیندها ی مد یریتی کارآمد و پیچیده خواهد بود . اهمیت همراستایی استراتژیک همزمان با تلاش شرکت های امروزی برای افزایش یِکپارچگی کسب و کار و فناوری اطلاعات، افزایش می یابد. شاید این امر بخاطر این باشد که همراستایی, هر دو سرفصل اثربخشی و کارائی را پوشش می دهد(مانیان و دیگران،۱۳۸۷: ۸۳-۸۵).
در سال های اخیر، گستره وسیعی از تحقیقات و تحلیل ها بر رو ی ترکیب فناوری اطلاعات و کسب و کار سازمان، نقش مشارکت بین فناوری اطلاعات و مدیریت کسب و کار و درک استفاده رقابتی از فناوری اطلاعات که منجر به دگرگونی استراتژی های کسب و کار می شود، انجام شده است. نوآوری ها ی ناشی از فناوری اطلاعات نه تنها مو جب تغییر محدوده سازمان ها می شود، بلکه زیرساخت آنها را دچار دگرگو نی
می کند. اگرچه بسیاری از تحقیقات ، به صورت مطالعات تجربی، تنها در یک حرفه و یا صنعت انجام شده و قابلیت تعمیم برا ی سایر حوزه ها را ندارند لیکن زمینه ساز شناسای ی بسیار ی از عوامل اثرگذار بر همراستایی استراتژیک شدند(مانیان و دیگران، ۱۳۸۷: ۸۷). خلاصه ای از تحقیقات برجسته این حوزه در قالب جدول( ۲-۴) ارائه شده است.
جدول ۲-۴ مدل های مطرح شده در زمینه همراستایی استراتژیک فناوری اطلاعات

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...