امامت
در بعضی اخبار آمده که اگر در جهان نماند مگر دو نفر باید یکی از ایشان امام باشد بر آن دیگر[۴] و چون مقصد اقصی از آفرینش انسان پرستش یزدان است و پرستش یزدان بدون کسی که شایسته قبول کرامت امامت تواند بود نتواند بود. وزنک جهالت و ضلالت از رخسار جهانیان بدون اکمال و ارسال امامی که جامع تمام صفات کمال باشد در هیچ جایی از احوال نتواند زدود و لاجرم باید که همیشه در جهان پیشوایی باشد که بوجود او شناخت و پرستش خدای عزوعلا چنان باید که ظهور آید و این است سرّ آنکه اگر امام در جهان نباشد جهان به ویرانی و تباهی گراید بلکه ساعتی نپاید.[۵]
فصل: امام باید از ارتکاب صغائر و کبائر معصوم باشد:
و آن اکتساب جرائم و ذمائم مفطوم مقدس از دنس آثام و ذنوب مطهّر از تفث نقائص و عیوب، اساس نسب رفیعش دور از تهمت آبا و امهات در جمیع طبقات استوان و قیاس حسب منیعش از مقیاس موازنت عامه ناس علی اختلا فهم فی الدرجات بر کنان از انواع عبادات مستهجنه و ملکات غیر مستحسنه بغایت دور و بر اصناف اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده مفطور. جوهر طینش با فضایل شمائل و کرائم شیَم سرشته و در هیچ حالی از احوال در اقوال و اعمال پیرامون جور و ستم نگشته. در قضیه از قضایای بیگانه و آشنا حکم به مقتضای هوی نفرماید و در طوری از اطوار شدت و رخاء میل بزخرف دنیا ننماید و باید از جمیع آحاد امت ممتاز باشد در هر صفت از صفات کمال. بلکه نسبت بگنجد میان او و دیگران در اخلاق و احوال و چون تواند بود که متبوع لازم الامتثال اکمل و افضل نباشد از جمیع پیروان در سراسر شمایل پسندیده و تمامی فضایل خصال و حال آنکه اگر با بعضی از ایشان مساوی یا از بعضی مفضول بود در بعضی آنان خلال ترجیح بلامرجح لازم آید با ترجیح مرجوح و این هر دو از قبیل ممتنع است و از مقوله محال پس باید که عطیه بضاعتش در علم و زهد و سخا و شجاعت و سایر موجبات لزوم اطاعت از خرد و کلان پیش باشد و مطیه استطاعتش در طی مراحل عبادت یزدان نسبت به مطایای کرم روان بادیۀ سعادت جاودان در پیش باشد تا طوائف رعیت از روی طوع و رغبت خود را بدو سپرده مراسم بندگی و فرمان برداری بجا آورند و شریف و وضیع وظائف ایتمام و ایتمار او را وسیله سرّ افرادی و افتخار شمرده، دقیقه از لوازم حلقه بگوشی انقیاد و تسلیم فرونگذارند.
فصل: قطع نظر از آنچه گفته شد باید معلوم باشد که اگر امام از گناهان معصوم نباشد و ظلم و عصیان از او سر زند و کارهایی ناپسند بظهور رسد اطاعت فرمان او بر مردمان لازم نخواهد بود بلکه صدور خطا و خطل از آن فریفتۀ عشوه و غرور و دخل به ورود موارد عثار و ذلل راه فساد و خلل در متعلقات اعتقاد و عمل خواهد گشود و در آن صورت مخالفت او در گفتار و کردار و نافرمانی او در ایراد و اصرار بر وایافتگان دین دار لازم آید و این معنی با آنکه مخالف و منافی غرض از نصب و تمکین اوست باعث آن گردد که روز به روز اختلال احوال بر موجبات و بال و نکال افزاید و تقابل حق و باطل طریق ثماثل و تشاکل بپیماید و تضاد خیر و شر بود ادبل اشماد گراید. قواعد احکام از استواری دور افتد و شرائع اسلام به ویرانی و دثور بپیوندند چگونه آئین محافظت دین تواند شناخت تیره روانی که مراسم عبادت و بندگی از ظهور ضلالتش کمال تزلزل و اختلال پذیرد و چه سان بپاشانی حوزه ملت تواند پرداخت، نافرمانی که معالم سعادت و فرخندگی از وفور جهالتش راه تنزل و سفال پیش گیرد. حاصل که امام مانند پیغمبر از همه امت برتر باید در حسب و نسب و فواضل خصال و فرقی میان این دو نشاید در هیچ یک از شرایط وجوب اطاعت و لزوم امتثال مگر در دیدن فرشته حامل وحی و رساننده پیغام که پیغمبر به آن متفرد است از سایر انام و امام اگر چه وحی بر او نازل نشود و فرشته را نبیند لیکن شنیدن او از سخن فرشته او را میسّر است. بلکه گوش بنوشش از حدیث فرشتگان لبریز، گوهر و منازل و فروشش از آمد و شد ایشان حواره پر از پر است و این کرامت از متمکن مسند امامت نه جای شگفت باشد چه قدر و منزلت امام از قدر و منزلت فرشتگان بسی برتر است.
فصل: ثمره شجره آفرینش گوهر پاک اوست و مقصود اصلی از ایجاد انجم و افلاک جوهر دراک اوست. اوست سبب وجود آسمان و علت نمود زمین وسیله حیات عالم بالا و ذریعه ثبات عالم پائین قوالب عوالم را به منزله جان و مجموع تنهایی خلائق را به جای روان شخوم زمین به برکت او ساکن و نجوم آسمان به جهت او سایر صنوف املاک برای او عاکف و صفوف افلاک برای او دائر نضرت و خضرت در بستان جهان به حسن طراوت امتنان و یُمن سراوت احسانش ساری و آب حیات در نهر دهر و ذنوب عیوب بافاضت برکات انفاس بندگی سپاسش جاری چمن غیب و شهادت به وفور گلهای رنگارنگ سروری و سیادتش همواره مزین و انجمن نیکبختی و سعادت بنور خورشید بی ندید معرفت و عبادتش بدون آفت زوال و ابادت پیوسته روشن، منبع عیون اندیشه و بینش مجمع فنون کمال و دانش گشاینده خزائن امتنان و کرامت نماینده مواطن اطمینان و سلامت، مشکوه انوار شهود و بینائی، مرآت اسرار دانائی و شناسائی ناشر ارواح امن و امان، کاسر جناح مذلت و هوان، حارس بیضۀ عبادت و پرستاری، حامی حوزه سیادت و سرداری، فطرت و قاده به شادی خدمتش روشناس نادی توقد و اشتغال، قوت قدسیه به همزادی طینتش شایسته ایادی مقامات و احوال، کردارش میزان سنجیدن خطا و صواب، گفتارش ترجمان لباب حکمت بالغه و فصل خطاب، حبل متین ارادتش مجمع اسباب ارجمندی، بی ندید افق مبین، اطاعتش مطلع انوار سربلندی جاوید لیکن چون دریافت اتصاف امام به امثال این اوصاف فوق رتبۀ اصناف، گمگشتگان بادیه اعنتاف است و بر تقدیری که قدم در جاده حق گزینی و انصاف نهند و پی سیر بخباء و اشراف گشته بکُنه حقیقت حقّیت او رسند حمیت عصبیتشان قفل دهان اذعان و اقرار است و الفت نخوتشان بند زبان نصفت و اعتراف، پس باید پیغمبر به فرمان داور عزّوجل چنان که قبل از این مقرر شد اختصاص او را به حمل اعبای امامت به مسامع مجامع امت رساند به حیثیتی که احدی را مجال تمر و خیال استنکاف نماند تا آشنا و بیگانه بدون عذر و بهانه اطاعت و انقیاد نمایند و دست از داعیه سرکشی و استکبار کشیده در راه ایتمام و ایتمار پای تکاپو کشانیده.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
فصل: خلفای پروردگار جهان، و اوصیای خاتم پیغمبران و ائمه جمیع طوائف مردمان و پاسبانان مراسم دین و معالم ایمان دوازده معصومند و خاندان نبوت و رسالت و از دودمان هدایت و دلالت که به جمع شرائط… امامت و جهانبانی در خلافت یزدانی مشهورند و آن مخصوص و به قمع آلات نادانی و رفع آثار وخامت حیرانی در تشیید مبانی شهامت… مشکورند و از برای آن منصوص اسامی گرامی ایشان در جنب اسم آفریننده آسمان و زمین و اسم سرور انبیاء و مرسلین بر عرش برین مکتوب است و مسطور. و در کتب ربانی و صحف آسمانی مزبور و مذکور، اعاظم پیغمبران باصطفاء و سروری ایشان گواهی داده‌اند و به بیان اجتبأ و مهتری ایشان به آشکار و نهان زبان ثناخوانی گشانیده اند. مقامات محموده به شرف ملازمت استان ملایک پاسبانشان رتبۀ امتیاز یافته و کرامات مشهوده به خدمتگزاری بارگاه قدسیان پناهشان به برتر پایۀ اعجاز شتافته، روح القدس با منصب پیغام گزاری انبیاء از جناب اقدس کبریا محصول حدائق این دودمان وصایت نشان چشیده، و کلیم خدای عزوجل به پاداش ثبات مقدم در وادی مقدس وفای پیمان ولای این خاندان ولایت بینان حُلّه اصطفأ پوشیده، توبه آدم صفی به برکت کلمات باهرات توسل به ایشان بذروه قبول رسیده بلکه نهال اقبال جمیع اصفیاء جز به تربیت ولایت این دودمان قامت کرامت نکشیده طلوع کوکب وصایتشان منوّر قلوب خردمنشان حکمت پذیر و ورود موکب هدایتشان شارح صدور دیده وران روشن ضمیر مصباح صلاح معاش و معاد بانارت امدادشان از تندباد بترکی و فساد رسته و جناح نجاح حال و مآل باشارت بست و کشادشان ببراح رباح پیوسته.
فصل: قواعد عقاید به دستیاری عنایتشان محروس از آفت تقصیر و شعائر شرائع رعایتشان دور از مخافت تبدیل تفسیر مزبور خلعت اقبال و قبول و نوشانندگان شربت وصول مسئول صدرنشینان مسند کرامت بی منتهی فرمان روایان کشور خلافت عظمی رهانندگان عیون مسائل طوائف امم از غمرات حیرانی، رسانندگان جفون وسائل پری و بنی آدم باقصی درجات امانی، موافقت شیم و اطوارشان موافقت حق است و وسیله هلاک و تباهی چه فرمان ایشان فرمان خداست در همه اوامر و نواهی، اطاعت ایشان اطاعت خداست و علامت سعادت و آگاهی، و عصیان ایشان عصیان خداست و باعث شقاوت و روسیاهی، دوستدار ایشان دوستدار پروردگار است و شیوه پرستاری استوان، دشمن ایشان دشمن پروردگار است و همه آفریدگان از او بیزار، مثل ایشان مثل کشتی نوح است، هر نیکبختی که به آن متوسل گردید به ساحل رستگاری رسید و در نزهت سرای آستانش جاوید ارمید و هر دل سختی که سخن نشنید و از آن تخلف ورزید در گرداب اضطراب طپید تا کار به هلاک ماودان کشید بلکه نسیم اطمینان بر دماغ امیدش نوزید، حاصل که مکارم و مناقب ایشان از گنجائش ظروف و حروف افزون است و از نمایش مدارک افهام و مشاعر احلام بیرون است نه خواطر ظنون در ملاحظه سماتشان به آخر کار تواند رسید و نه سواخط عیون در مشاهده صفاتشان یکی از هزار تواند دید، همان به که صحرا نورد اندیشه درین وادی قدم کوشش نفرساید و آموزگار خامه بنگارش نموداری چند که از او آید بر حجم نامه نیفزاید بلکه از روی اقرار به عجز و انکسار بتذکار اسمای باهر الانوارشان که هر یک نمودار اسمی است از اسمای پروردگار طریق اختصار بپیماید.
فصل: امام اول است مظهر عجائب و مُظهر غرائب ابو الحسن علی بن ابی طالب که خدای عزوجل او را امیر المومنین نام نهاده و هیچ یک از سایر اوصیاء و خلفاء نه متقدمین و نه متأخرین را رخصت تسمی به این اسم نداده، در خبر است که جز او هر کس این لقب را برای خود پسندیده کافر است.[۶] دوّم سبط مصطفی و خلف مرتضی امام حسن مجتبی _ سیّم ثانی سبطین و مقتدای ثقلین امام حسین _ چهارم سرآمد پرستاران جهان آفرین امام زین العابدین، پنجم برگزیده اوائل و اواخر در جمیع مناقب و مفاخر امام محمد باقر، ششم روشنی بخش مغارب و مشارق امام جعفر صادق، هفتم افتخار اعالی و اعاظم ابو ابراهیم موسی بن جعفر کاظم، هشتم سلطان سریر امامت و ارتضا امام رضا علی بن موسی، نهم قبله‌ها دیان سبیل رشاد امام محمد تقی جواد، دهم قدوه راه نمایان طریق اقصد ابو الحسن نقی علی بن محمد، یازدهم شرق انوار فضائل خفی و جلی ابو محمد حسن بن علی، دوازدهم بقیه الله که هم نام و هم کنیت حضرت پیغمبر است و در صورت و سیرت شبیه‌ترین مردمان به آن سرور است.[۷] شب نیمه شعبان از سال دویست و پنجاه و پنج از اعوام هجرت تولد یافته و در پنج سالگی به خلافت یزدانی و حمل اعبای جهانبانی شتافته تا امروز عالم به برکت وجود او برپاست و اوست که در این زمان بر جمیع طوائف مردمان حجت خدا است. اوست پاسبان بیضۀ ملّت و حارس گوهر دین، اوست سبب پایندگی زمین و وسیله روزی یافتن کهین و مهین، در این مدت متمادی به علت قلت مددگار و کثرت اعادی از نظر حاضر و بادی نهان است، و از تاریخ ولادت تا این اوقات که آخرین پله عشر نهم است بعد از بلوغ مات به نخستین پلّه عشرات مانند آفتاب زیر سحاب نفع رسان خرد و کلان و نوربخش ذرات جهان است و هر گاه به مقتضای مشیت قاهره ایزدی از ابر غیبت برآمده سراسر جهان را به نور ظهور وافراسرور نوازد. چنان به توحید ملل و ادیان و اعلای کلمه ایمان و تشدید قواعد و مبانی پردازد که تمامی روی زمین را که آکنده جور و عروان شده مالامال عدل و احسان سازد.
فصل: سرور پیغمبران و وحی نژادان این دودمان ولایت بنیان یگان یگان از امام ثانی عشر که اکنون صاحب زمان و خلیفه یزدان است خبر داده‌اند و زبان به بیان اخلاق فاضله و سیرت کامله و عمر دراز و غیبت جانگداز و دولت ایمان طراز او گشاده‌اند و گفته که اگر از دنیا نمانده باشد مگر یکروز که ایزد تعالی آن روز را دراز نماید تا آن حضرت رخصت ظهور یافته از ابر غیبت برآید و دست نوازش گشاید و به وفور نور حضور اطراف و اکناف عالم غرور را روشنی بخشاید و سراپای جهان را شیوع امن و امان و ذیوع عدل و ایمان آراید بعد از آنکه ظلمات ظلم و عدوان و کدورت کفر و طغیان بر روی یکدیگر نشسته باشد و از کثرت فساد و افساد اوباش و اوغاد رشته انتظام امور معاش و معاد عامه عباد در جمله قری و بلاد گسسته باشد، مشارق و مغارب زمین را مسخّر سلطنت قضا امین گرداند و بر کهین و مهین موافق قوانین دین مبین حکم راند، مشعله سرکشی متغلّبان از نهیب شوکتش نگونسار گردد و آتش بدرگی متکبران از هیبت صولتش خاکستروار افسرده شود بسطوت فرمان روائی او در هفت کشور اوانی و اقاصی حق طاعت و انقیاد گرداند و به برکت غلبه دین حق در ظهور دولتش بر ملل دیگر مطیع و عاصی طریق رشاد سپارند. ذلول و شارد از اقارب و اباعد به مذهب حق شتابند مرید و مارد در هیچ یک از مصادر و موارد مجال تمرد فرمان نیابند. دین قویم و طریق مستقیم چنان رواج گیرد و نظام پذیرد که معمورۀ در روی زمین نماند که حمایت عنایت و رعایت هدایتش از ادناس عقاید فاسده و ارحاس مکاسب کاسده پاکیزه نسازد و نرهاند و کرامت عبادت و شهامت سیادتش دست ارادت جمهور سکنۀ آن را به ساق عرش سعادت نرساند و ویرانۀ در همه آفاق نماند که پرتو اشراق دلالت و نور اشفاق عدالتش اباد نگرداند همگی تراث جدش با او باشد از شمشیر و درع ورایت و عمامه و رداء و غیرها. و همچنین که اثاث سایر انبیاء مانند خاتم سلیمان و عصای موسی. در خبر است که عصا در اطاعت آن حضرت چنان باشد که در اطاعت موسی می‌بوده و فرمان آن حضرت در مانند ترسانیدن و فرو بردن شنود چنان که فرمان موسی می‌شنوده.[۸]
فصل: از جمله وقائع آن زمان نورافشان این است که عیسی بن مریم بتول از آسمان نزول نموده به زمین شتابد تا فضیلت اقتدا در نماز به آن حضرت دریابد و از دین و آئینی که در بندگی جهان آفرین داشته بدین دین و آئین گراید و پیروی آن حضرت را بر ذمّت همّت خود لازم دانسته در جمله افعال متابعت و مشایعت نماید. و از آن جمله اینکه خدای عزوجل گروهی را از دوستداران و پیروان این خاندان و گروهی را از زشت کاران و دشمنان ایشان دیگربان زنده گرداند تا آنان را به مکرمت مددگاری آن حضرت و بهجت جهانداری آن دولت رساند و اینان را از تعذیب و هوائی که مستحق آن باشند بتوغل در کفران و عدوان نموداری چشاند آنان را به لذت نیل مردم نوازد و اینان را در بوته نقمت انتقام گذارد و چون اخبار و آثار در تحقق رجعت بسیاری از نیکان و بدان و تفاصیل خصوصیات آن بیش از آن است که احصا و استقصای همه توان آموزگار خامه به نگارش مضامین آن اخبار نپرداخت و بنابر ایثار اختصار در این نامه به همین مقدار اقتصار لازم شناخت، منشی غرائب و معطی رغائب سرور اولیاء ثبور اعدای اهل بیت نبوت و اصطفاء را به تقصیر مدت غیبت و تیسیر ظهور دولت آن حضرت محصل و معجّل گرداند و دست ارادت پاک طینتان والا فطرت را که بعروۀ وثقای ولایت، خانوادۀ امامت و اجتبأ و حبل متین مودت ذوی القربی پیوسته بفتراک سعادت پایداری و استواری این نعمت ضلالت گداز و مددکاری و خدمتگذاری آن بقیه عترت دلالت طراز وسلالۀ ذریت رسالت اعجاز رساند.
فصل: چنان که محبت و مودت انبیاء و اوصیاء و سایر اصفیا و اولیای خدا واجب و لازم است بغض و عداوت سرکشان دعا و کفر کیشان اسلام نما و شقاق اندیشان نفاق پیما فرض متحققه است دوستداری آنان عمده ارکان ایمان است و بیزاری از اینان زبدۀ فروض اعیان است. هیچ یک از طاعات و عبادات ناگرویده به آنان شایسته قبول درگاه یزدان نیست و خالی بودن سینه از کینۀ اینان امارت خسارت دو جهانی و نشان زیان جاودانی است. هر خیره سری که یکی از خلفای پروردگار را انکار نماید همان است که به هیچ یک از ایشان نگرویده و هر تیره گهری که به محبت یکی از دشمنان خدا گراید همان است که به همه اولیا عداوت ورزیده و باید دانست که از جمله بدبختان این است که تبری از ایشان واجب است و موجب قربت آن گروهند که به هنگام رحلت حضرت سید انبیاء پیش از قیام به مراسم ماتمداری آن مصیبت کبری و اهتمام به شعائر نوحه و زاری در آن محنت عظمی دست از قضای وظائف تجهیز و تغسیل و نماز و سایر حقوق لازم الاداء بسته از هر سو به یکدیگر پیوستند و پیمان ولایت امیر المؤمنین را که به فرمان خداوند جان آفرین مرّه بعد مرّه اُخری از یگان یگان گرفته شده بود شکسته از برای تعیین خلیفه و در آن سقیفۀ ذات الغرور نشستند چشم از عهود و مواثیق روز غدیر و سایر پیمان‌های مغلّظۀ دلپذیر که نقیر و قطمیر همه آنها بر صغیر و کبیر آشکار بود پوشیدند و با طایفه از بیخردان گمراه و تیره روانان دل سیاه که از حقیقت غداری و تباه کاری از گروه آگاه نبودند و در اطفای نور الله کوشیدند و با آنکه در ابطال حق و تمکین باطل به تقدیم مفضول بر فاضل هم پیمان بودند چندان توغل در تعاند تشاجر و تعمق و ثبور و تنافر و تدبر کردند که تجاذب اهواء و تطالب اطماعشان در اختراع امیر مطاع نیکو تدبر و کشیدن شمشیر و تغالب آراء و تخاذل و نزاعشان منا امیر و منکم امیر بمسامع جماهیر رسانید. قاتلهم الله. پرتو اشراق دلالات باهره و نصوص قاهره در اکل اندود شبهات ظاهر الفساد و تمویهات شیطنت بنیاد نمودند. و تا به زور بازوی فطاظت و جلافت بیعت امارت و خلافت از متعصبان عصارۀ سخافت و خسافت برای متقلدان قلاده مخافت و خرافت نگرفتند نیاسودند سبحان الله غرس شجرۀ خلاف و نزاع را اجماع لازم الاتباع نام نهادند و بسی از همج رعاع را به دعوت نعیق ذات الخداع از طریق اقوم بیرون برده به حریق جهنم فرستادند و به وسیله این حیله رذیله مطیع و مطاعشان از انتفاع به ابصار و اسماع معزول و بر کنار افتادند و بر رخسار سایر اشیاع و اتباعشان ابواب هلاک و ضیاع گشادند.
فصل: از جمله آثار اعتبار این خودزیان غدار و نافرمانی پروردگار و رسول مختار در اختیار خلیفۀ بعقول نابکار اینکه نجبای ابرار و نقبای اخیار را بتقریب راستی گفتار و درستی کردار جلا و تعزیب فرمودند و لعنا فجار و طردای اشرار به علت شرکت در اطوار و اوطار ناهنجار اکرام و اعظام نمودند. صولت شقوتشان قواعد ملت و قوانین شریعت را بازیچۀ تحریف و تبدیل ساخته از حُلیه استواری انداخت و سطوت نخوتشان احقاق حقوق مردمان را در عقده اهمال انداخته پایمال تعطیل و ابطال ساخت. اطاعت اوامر و نواهی به قصور بضاعت و وفور شفاعتشان تا منتهای مدارج اضاعت و اساعت رسیده و اقامت حدود و احکام الهی به غرور جهالت و ظهور ضلالتشان از مقتضای استقامت و عدالت کیسۀ مال اغنیادهان سوال ناگشوده مالامال بیت المال فقراء گردید و کاسه در یوزۀ فقراء بوی وصول مسئول ناشنوده از تعب طلب و ننگ قبول آرمیده مرافقت مهجور و مرفوض دلمردگان بی هنر را از مفارقت مسنون و مفروض محروم ساخت و مزاملت دیوان رجیم وُعتّلان زنیم خر بندگان تن پرور را از ملازمت به شعائر دین قویم و پیروی طریق مستقیم دور انداخت یتامر جهّال عامّه عباد در کافه بلاد پا از جاده انقیاد بیرون نهادند و به تکبّر عمال رؤسا و اذناب در هر باب دست و زبان به خلاف صواب گشادند. میراث آل رسول را باغفال از حق و ایغال در باطل بودند بتول و عترت بتول را باکرام اراذل و اعلای اسافل آزردند زبان بهتان و اعتداء به گفتن سخنان ناسزا نسبت به سالار زمرۀ اولیاء و شهسوار معرکه لافتی گشودند و رؤس منابر و وجوه محافل را به ارتقاء و اقتدار کفّار و اراذل شرمسار و خجل نمودند. سرمستان بادۀ دراز دستی مانند انجاس و ارجاس بنی امیه و بنی عباس منصب ریاست عامه ناس یافتند و تهی دستان از سرمایه اسلام مجازی در حال مستی از روی استهزاء و بازی به خطب خطابت و پیش نمازی شتافتند انا لله. مودت ذوی القربی را به عداوت آل عبا و تعظیم اسباط مصطفی را بتسحیم اولاد مرتضی مبدل ساختند و به همین قدر از استحقاق عذاب الیم عقبی اکتفا نکرده بقتال اوصیاء وسبئی حریم ائمه هدی پرداختند، تیغ وقاهت و جسارت به خانوادۀ عصمت و طهارت کشیدند و در آن قتل و غارت چشم از حقوق انذار بشارت پوشیده یکی از هزار ندیدند. و بالجمله نتائج غباوت و شقاوت اذناب خلیفۀ کفرنژاد و اصحاب سقیفۀ ذات العناد بیش از حیاطت تعداد است و زیاد از حیازت ایراد. لعنت فراوان و نقمت بی پایان از خدایی و ملائکه و جمیع عباد بر اینان باد و بر هر بدگهر تیره نهاد که دل به دوستداری این بدبختان نفاق کیش بست یا زبان به لعن و بیزاری از این دلسختان کفراندیش نگشاد.
معاد
مراد از معاد زنده شدن بندگان است بعد از نزول موت و حلول فنا و بازگشتن همگان به سوی ایزد بی همتا در عالم خلود و نشأ بقا. چون جمیع انبیاء و اوصیاء از حقیقت اصول و فروع این مدعی خبر داده‌اند و یگان یگان از پاسبانان مراسم هدایت و اهتدا از چهرۀ سطوع نور وقوعش پرده اخفا گشاده اند، حشر مجموع اولین و آخرین از آیات کتاب مبین و روایات ائمه دین معلوم و مستبین گردیده و قبل از این وجوب تمسک به عروه وثقای این دو گوهر ثمین و التزام اعتصام به این دو حبل متین به دلالت دلایل و براهین به درجه یقین رسیده بنابراین باید که جمیع مکلفین که عموم قدرت جهان آفرین را به یقین دانسته‌اند به حیات ارواح و حشر اجساد بعد از تطرق بطلان و فساد بروجهی که از بیان شارع مستفاد است اعتقاد کنند و ایمان آرند و در تسویۀ بنان و جمع عظام انسان بعد از تفرق تمام اجزاء آن در تحقق سایر خصوصیات ماثوره ازدم نمایان مشهد آگاهی و عرفان در خلق جدید ابدان جازم باشند و شک ندارند تسجیر بحار و تسیر جبال و تکویر شمس و انکدار نجوم و نفخ صور و ضغطه قبور و سؤال منکر و نکیر و حساب نقیر و قطمیر و نزول قارعه و وقوع واقعه و وضع موازین قسط و بسط دواوین عدل و گواهی دادن یک یک از دست و پا و زبان بر جمیع آنچه از آن صادر شده در نافرمانی و عصیان و نشر صحائف اعمال و تطایر کتب از یمین و شمال و سایر اهوال و احوال که مخبران صادق الاقوال از آن خبر داده‌اند همه را دون قدرت ایزد بیهمال شمارند. بلکه می‌تواند بود که طایفه از دیده وران فرخنده گهر از این مقام خجسته اثر گامی فراتر گذارند تا متعلقات لذات و آلام دار مقام را که برای طوائف آنام سرانجام یافته از نعیم مقیم ابرار و مقربین و عذاب الیم فجارو جاحدین یک به یک را بدون خطور تزلزل و شک بنیروی فرط تیقظ و استغوار وفور نور تفکر و استبصار دیده انگارند.
فصل: قطع نظر از وجوب تصدیق انبیاء و ائمه هدی در تحقق معاد و احیای موتی و اثبات نشأه عقبی همانا پرتو نظر خرده بینان خردپرور بدین منظر خجسته اثر رسیده که آفریننده آشکار و پوشیده آدمی را از خاکی مرده و آبی گنده آفریده، نطفه را علقه و علقه را مضغه گردانیده و مضغه را صورت لحم و لحم را کسوت عظم پوشانیده پس روح حیات که پیرایه تکمیل جوارح و ادوات و سرمایه تحصیل مدائح و سعادت تواند بود را از دمیده و بعد از تعدیل ارکان و تقویم پرده نماید که در این جهان افراط و تفریط در میان مردمان… و ستم اقویا و زبردستان بر ضعفأ و زیردستان زیاد از اندزۀ حساب و شمار گروهی پسندیده و گروهی ناپسند. گروهی دارنده و گروهی حاجتمند، گروهی آزاده و گروهی گرفتار، گروهی آسوده و گروهی در آزار، گروهی صحیح و گروهی سقیم، گروهی معرّج و گروهی مستقیم، گروهی نیکبخت و مسعود و گروهی دلسخت و مردود، با وجود اختلاف این اضاف اگر جایی هستی و حضور را بر این سرای پرفتنه و غرور و مقصور انکاری و بعد از ارتحال از این منزل ناپایدار از انتقال برای آسایش و دار قرار را ناگزیر و ناچار نشماری و اقرار به قرارگاهی نیاری که به وصول آن محنت کشیدگان سوگوار است امیدواری بساق عرش کامکاری رسانند و ستمدیدگان دل افگار داد خود از جوراندیشان مردم آزار رستانند لازم آید اینکه هیچ یک از اوامر و نواهی الهی اعتماد را نشاید و انزال کتب و ارسال رسل بیهوده برآید و لوازم بیم و امید در هم آمیزد و وثوق از تکالیف و مواعید برخیزد و اینکه خدای عزوجل ظلم و جور بر کافۀ عباد را وادارد و مصادر اصلاح و افساد را در موارد داد و بیداد بحال خود واگذارد و این معنی ظلمی است واضح و هویدا و جوری است فاضح و رسوا و پیش از این دانسته شد که جناب مقدس کبریا عزوعلا از ظلم و ستم منزّه است و مبرّا چه بر قبیح آن دانا است و از فعل آن بی نیاز و بر ترک آن توانا پس باید که همه بندگان را هم از تباهی اجساد و فنای ابدان بار دیگر زنده گرداند و یگان یگان از طوائف مختلفه نیکان و بدان را به پاداش اقوال و اعمال رساند… از هر گونه آلایش پاکیزه ساخته بنعیم مقیم… وسراان تمرد اندیشه را به آتش جهنم و عذاب الیم سوخته در بوته نقمت گذارد جیب و دامان پاک نهادان خجسته اعمال را مالامال احسان و افضال بی زوال دارد. دست و گریبان کفرنژادان ناشایسته افعال را خسته تراکم خیبت و بال و بسته تصادم حسرت نکال گذارد تا خبیث از طیب ممتاز گشته کتاب ابرار به علیّین و کتاب فجار بسجیّن پیوندند و هر کس را هر گونه حقی باشد بی شائبۀ تطفیف و تخفیف به آن رسد تشاکل و تماتل حق و باطل راه تناقض و تقابل گیرد و آمیز شر صلاح و فساد صورت تضاد و رنگ عناد پذیرد وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُون‏.[۹]
در بعضی اخبار که با کمال اشتهار در معیار اعتبار تمام عیار به نظر اختبار آمده وارد است که دوستدار و پیرو ائمه اطهار در حالت احتضار به هنگامی که زبان از گفتار بازماند حضرت پیغمبر و امیر المؤمنین سلام الله علیهما و علی عترتهما المعصومین را بر بالای سر و پائین پا یمین و یسار نشسته بیند و دست انتظارش از گلزار دیدار آن دو گوهر آبدار بشارت و انذار گلهای رنگارنگ حضور سعادت پایدار چیند. پس دنیا و لذات دنیا را نسبت به وصول مقامی و حصول اکرامی که به اعلام ایشان امید دارد و حقیر شمارد بلکه نادیده انگارد و از روی انبساط و ارتیاح بین وی اطمینان و سماح جان بقابض ارواح سپارد و بعد از انزال قبر آن فرخنده گهر را دو فرشته نیکو منظر که در حسن و زیبایی هیچ شخصی از اشخاص بشر را با ایشان برابر نتوان داشت به نظر آید و از پروردگار و پیغمبر و امام و عقاید دیگر پرسش نمایند و چون در هر باب جواب مطابق حق و صواب شنوند مَقیل و مستقر آورد پیش نظر و از دو جانب دیگر بگشادگی منظر به اندازه مدّبصر آرایند و در آن گفت و شنید نوید عیش رغیه و سرافرازی جاوید بر آسایش عتید و راحت بی ندید که به او رسیده افزایند و دری از فردوس اعلی بر آن ماوای وسیع الفضا و مثوای بدیع الزواء گشایند پس تا هنگام بعث و نشور بنفخ صور محفوظ از نمایش منتخب بحت و سرور محفوظ از آلایش محنت کلفت و ثبور خوابد و در آن آرامگاه از نسیم حدائق و ریاضی جنان و شمیم گل و ریحان بهشت جاودان لذت فراوان یابد و دشمن خانواده بشارت و انذار را که گرفتار عشوه جحود و انکار بود و در نافرمانی و استکبار روزگار پیموده از دیدار افتخار انبیاء و سالار اوصیاء در آن حالت بی زنهار اضطرار بر اضطرار افزاید و از گفتار دو خلیفۀ پروردگار جز تهدید عذاب شدید و وعید عقاب جاوید بگوش هوش نیاید و در آن هنگام داند که تجرع حمیم و صدید ناچار است و توقع از قریب و بعید دورازکار پس تلخی جان کندن بر او چندان دشوار آید که هیچ شکنجه و هیچ آزار با آن برابری ننماید و بعد از مردن و کمان جان بردن آن خیره سر را نکیر و منکر با غایت کراهت محضر ومهابت منظر بنظر آمده از همان اعتقادات سوال کنند و آن مردود مستهان را چون در هر باب از گفتن جواب عاجز یابند گرزی گران چنان بر پیش سر زنند که جمیع جانوارن که در حوالی آن مکان انتشار یافته‌اند از هیبت او از آن ترسند مگر جن و انس که ایندو طایفه را کردگار جهان از شنیدن آواز آن امان داده و در نهاد ایشان بمقتضای بعضی از مصالح پنهان قوت استماع آن ننهاده پس فرشتگان به تخویف و تهدید آن نافرمان پرداخته زبان بنقریع و توبیخ گشایند و دری از دوزخ بر آن مکان مفتوح ساخته زندان او را از درکات میزان بدو نمایند و همواره از زفیر سعید و لهیب شرار در شکنجه و آزار باشد و پیوسته از لدغ عقرب و مار از گزند حشار زهردار بی آرام و قرار تا هنگام احیای موتی به قیام قیامت کبری و میعاد تصلیه جحیم بعد از آن وقوع واقعه عظمی.[۱۰]
فصل: چون اسرافیل دم در صور دمد بنفخه آخرین خلائق سر از گورها بردارند به فرمان خداوند جان آفرین و هوای عظیم بر ایشان مستولی آید که هیچ یک از اهوال با آن برابری ننماید پس بر روی هم افتاده یکدیگر را افشارند و با وسعت فضاء از تنگی‌ها آرام در یکدیگر نگذارند و از شدت مرارت و سورت حرارت فرقه غرق عرق گردند و جوته تا به زانو در عرق مانند و طایفه تا به سینه و عنقی تا به گردن به اندازه آلایش معاصی و ارتکاب اعمال مستهجن و اقتراف اخلاق نامستحسن و هر یک از ایشان که عرق بیشتر ریخته باشد در زندگانی این جهان از روی امتثال فرمان در راه طلب خشنودی داننده آشکار و نهان مانند راه حج و جهاد کافران و قضای حوائج اهل ایمان آنروز و با کمال حبور و سرور ستور نفور از چهره حضور کشد. مرس هوس به جانب محبت هر کس گردانی در همان ساعت از روی اطاعت به سوی تو آید و بدون کوشش چهره آمیزش گشاید در غایت مهربانی و ایانی و تا توانی از محبت بی کلفتش بهره یابی چنانکه دانی بدون آنکه بلذت محبتش از بهجت محبت دوستان دیگر با زمانی در هیچ نعمتی از نعمتهای بیشمار آن دیار ناگواری مساهمت اغیار و سوگواری مزاحمت دل آزار نیست و همه کس را فراخور دسترس همت و هوس آنچه چشم هیچ بیننده و گوش هیچ شنونده نشنیده و به دل هیچ خواهنده نرسیده باشد ارزانیست.
فصل: خرامندگان آن والا حدائق قدسی شقائق همواره ساده رو باشند و گشاده خو رشیق الخدوانیق القد ابنای سی و سه ساله زیبایی اندام و دلربائی خرام و صفای لون و بهایی حسن و طراوت جمال و سراوت کمالشان زیاد از گنجایش ظرف حرف و ستایش وصف متعال بلکه از آرایش تحبیر خیال و نمایش تصویر مثال و همچنین آنچه آماده شد برای ایشان به فرمان داور منّان از تضاعیف نعمتهای گوناگون و تصاریف لذتهای غیر ممنون جمیع آنها را افزون شمار از تقدیر چند و چون مانند غرف‌های خوش منظر که بنای آن از یواقیت و دُرر باشد بعضی بر بالای بعضی دیگر تا سقوف سیم خالص وزر ابرین و صنوف الحان طرب انگیز استخدام اصناف ملائک اتکای انواع ارائک اشتیاق حور عین بملاعبه محرم و مداعبۀ همنشین سرور سریر و اهتزاز نشین به استقرار و آسایش بار یافتگان انجمن فرش‌های رنگارنگ، دیباج و حریر گسترده بر روی یکدیگر، نمارق مصفوفه و مساند مبثوثه والا افرنگ بی نظیر آکنده به کافور و مشک و عنبر طوائف و صائف و ولدان مخلد باحلل مکلّل یاقوت و مروارید و زبرجد اکواب و اباریق لبریز ناب شراب و مختوم رحیق در دست انتظار هر یک نهروان و از مستی سرشاران عقارنه عقل را دحو رخسار رسد و نه شعور را دثور صغار، لانه به سر را خرور خمار. و سرشت اهل بهشت چنان است که با وجود خودش فراوان و تناول لذائذ اطعمه نوازش نشان و نفائس فواکه الوان دامان حاجت به تحمل کلفت دفع فضول آن نیالایند بلکه ثقل مرزوق را از مسامات و عروق بمانند عرق ولدوق که فواتح روائحش از بوی عنبر و مشک ازفر به مراتب برتر باشد دور ساخته از رنج و مشقت ثقل آن آسایند.
فصل: بهشت جای مومنانی است که گناه کبیره نکرده باشند و اگر کرده باشند از آلایش اقتراف آن به کرامت ورود جویبار ندامت و استغفار پاک گردیده یا ایشان را شفاعتی از بازماندگان سرا پردۀ بشارت و انذار دریافته باشد یا رحمتی از رحمتهای بی منتهای پروردگار فرا رسیده. و آن را هشت در باشد برای دخول خردپروران آگاه، پهنای هر یک از آن درها چهار صد ساله راه. در خبر است از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام که یکی از آن درها راه در آمدن انبیاء و صدیقان است و یکی راه داخل شدن شهدا و صالحان و از پنج در دیگر پیروان و دوستداران ما داخل شوند و من همواره بر صراط ایستاده باشم و از رستگاری و استواری… پروردگارا به سلامت دار پیروان مرا و دوستان مرا… کسانی را که در دنیا به ولایت من گرویده‌اند و دوستداری… از عرش رسد که بتحقیق که خواستۀ تو بجا آمده و دعوت… اجابت گردید و شفاعت تو در شان شیعیان به قبول رسیده و شفاعت کند هر یک از پیروان من و از آنان که با من دوست بوده‌اند و به گفتاری یا کرداری مددکاری من نموده، هفتاد هزار نفر از همسایگان و نزدیکان خود را و آن در دیگر راه دخول سایر مسلمانان است از آن کسان که به یگانگی خدا گواهی داده‌اند و گرویده‌اند و به اندازۀ یک ذره دشمنی خانوادۀ ما بگرد دلشان نگردیده.
فصل: دوزخ جای سوگواری استوار است. و سرای بیقراری پایدار است. صغار شکنجه و آزار بیشماران از کمان تحمل تخفیف و نقصان برگران است و نصاب تعذیب و عقاب به حساب آن از ثیاب تخیّل تطفیف و تباب عریان است. افاعی و عقارب از جمیع نواحی و جوانب دهان عدوان گشاده بلسع نواصی ولدغ ترائب ادوات سطوات و کمند کرند گسترند کژدم و مار و انواع حشار زهربار حمله به یکبار از هر کنار کردن طغیان کشیده نیش نهش بی زنهار بکار برند چنان که آثار آزار هر نیشی از آن نیشهای زهردار تا چهل سال در عروق و اوصال ماند و هیچگونه زوال نپذیرد بلکه از شدت آلام از گزندهای ناهنجار هیچ یک از عظام و پیوندهای بی اصطبار در آن مدت انتظار به هیچ حیله آسایش نیابد و به هیچ وسیله قرار نگیرد. و زبان‌های آتش بی امان در آن مسکن مذلت و موطن هوان… علم سرکشی و طغیان افراشته و از هر طرف آن سرزمین تا چشم… دوربین کار کند آتش بر روی آتش انباشته تپش و سوزش آن آتش‌ها… تپش و سوزش آتش دنیاست بلکه تفسندگی و سوزندگی آتش این سرا هفتاد یکِ تفسندگی و سوزندگی آتش آن سرا است. در خبر است که این آتش را هفتاد نوبت باب شسته‌اند و سُورت حرارت را به آن شستنها شکسته‌اند اگر چنانچه چنین نبودی هیچ یک از آدمیان شعله‌های سرکش آتش را خاموش ننمودی و در خبر دیگر وارد است که اگر یک حلقه از حلقه‌های زنجیر هفتاد گزی که در آن سرا از برای کشیدن بعضی از سرکشان دغا ساخته و مهیاست بر روی دنیا گذارند سراسر دنیا و ما فیها از تفسندگی همان یک حلقه سوزد و اگر یک قطره از زقوم و ضریع آنجا در شربت تشنگان دنیا فشارند هیچ یک از ایشان توان آشامیدن آن نیارند بلکه از آب چندان بدبو باشد که بر روان آشامندگان آتش هلاک بی امان افروزد.
فصل: دوزخ را هفت در مقرر نموده‌اند و هر یک از آن درهای هفتگانه را از برای دخول گروهی از کفرنژادان خیره سر گشوده اند. پی سران انکار و جحود در آن دار الهوان بر سبیل دوام و خلود خواهند بود و از سرکشی مشعلۀ فروزان اذمان و آتش تابان خسران هیچگونه نخواهد آسود تمرّد نهادان را در آن بئس المهاد نه مردن مقضی و مقدر است که میرند و از گوناگون شکنجه‌ها راه رهایی پیش گیرند. جهنّم و شنیدن حسیس آن حریق مضرم آسوده سازد و رهاند و بر هر تقدیر اصحاب ایمان بعضی از دوزخ عذاب در امانند و بعضی در دوزخ جاودان نمانند بلکه بسیاری کمتر از آنچه مستحق آنند عقوبت معصیت کشیده غبار صغار و گرد نکال در طی آن احوال از دامان ایمان افشانند و در پایان کار بفضل خداوند جود و احسان خود را در غرفات جنان به پاداش اطاعت فرمان رسانند.
فصل: شفاعت کردن از برای گناهکاران مخصوص پیغمبران و امامان نیست بلکه این منزلتی است که بسیاری علماء و پرهیزکاران را به برکت متابعت و مشایعت ایشان چنانکه قبل از این اشاره به آن شد ارزانی است لهذا در خبر است از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله: «ما اتصلت عین بنظر و اذن بخبر.» که در امت من کس باشد که به شفاعت او داخل بهشت شوند جماعتی که افزونتر باشند از قبیله مضر و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت است که مومنی که شفاعت او کمتر باشد از مومنان دیگر شفاعت کند از برای سی نفر لیکن مقام محمود شفاعت عظمی مخصوص خازن خزانهُ وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏[۱۱] است اولین و آخرین را از آن رحیق اصفی بهرۀ اوفی است و متقدمین و متاخرین را از آن کاس أوفی نصیب اکفی است. و در اخبار ائمه اطهار وارد است که در روز قیامت به هنگامی که مردمان را عرق فرو گرفته باشد و خود را بغایت مکدّر و اسیمه سریابند به امید شفاعت از هر گونه شفاعت به خدمت آدم صفی شتابند ابو البشر گوید که این کار عظیم الخطر از من برنیاید و آنان را به خدمت نوح روان نماید و نوح به پیغمبر دیگر حواله کند و آن دیگر دیگری را نشان دهد و همچنین تا نوبت بعیسی رسد روح الله گوید بر شماست که به خدمت سرور انبیاء شتابید که چاره خلاصی خود جز در بارگاه حبیب الله نیابید پس آن جماعت با دل‌های پرحسرت به خدمت آن حضرت پویند و یگان یگان درمان دردهای عصیان از آن طبیب مهربان جویند پس آن حضرت از روی مرحمت ایشان را تا در بهشت رساند بعد از آن به سجود افتد و در آن سجود بسیار ماند در آن اثنا خطاب رسد که‌ای آرام بخش دلهای بیقرار از سجده سر بردار و هر خواهی از برای این بیچارگان سوگوار در معرض طلب آنکه شفاعت تو در حق همگان بر نور قبول آراسته است و دعوت تو به اجابت پیوسته از خواسته تو چیزی نکاسته است و باید دانست که خدای بردبار شفاعت شفاعت کنندگان را در حق همه گناهکاران شرمسار اجابت نماید و به زیور قبول آراید مگر در حق ناکسانی که به دشمنی خاندان عصمت و طهارت جسارت نموده باشند و دل و زبان به عداوت این دودمان ولایت نشان آلوده که عقدهایی آن فظاعت را بضاعت در خواست و شفاعت نگشاید و دست مامول هیچ شفیع در ازالت مقتضیات آن ضلالت شنیع بساق عرش قبول نساید. در خبر است از سرور بنی آدم صلی الله علیه و آله و سلم که هر گاه در مقام محمود شفاعت ایستم گروهی از امت من که گناهان کبیره کرده باشند یگان یگان را شفاعت کنم و خدای تعالی شفاعت مرا در حق همگان قبول کند و به خدا سوگند که شفاعت نکنم کسی را که فرزندان مرا آزرده باشد.
فصل: همچنانکه دشمنان خاندان سفارت یزدان از شفاعت آن مسند طراز اورنک کرامت و احسان یکباره بی نصیب و در آن بیمارستان بی تیمارند از حوض کوثر که آن نیز عطیه ایست مخصوص خیر البشر و از خزانه مرحمت بی پایان داور دادگستر به انعام آن سرور مقرر، یک قطره بهره ندارند بلکه از آن چشمه سار سزاوار صد هزار مذلت و صغارند. حوضی است وسعت آن از عدن تا عمان بلقأ آبش از لبن سفیدتر و از برف سردتر و از عسل احلی هر سعادتمندی که بکثریت از آن چشید بعد از آن هرگز تشنگی نکشد زبر جد و یاقوت به جای سنگریزه در قعر آن ریخته و مرجان و زعفران به ازای سبزه بر حواشی آن در هم آمیخته به شمارۀ ستارگان آسمان جامی چند گرداگرد آن چیده که چشم هیچ یک از بینندگان مانند آن ندیده ولایت سقایتش به عنایت رعایت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام مرجوع است و موکول. چگونه چنین نباشد و حال آنکه اوست بخش کنندۀ بهشت و دوزخ و تمیز دهندۀ مردود از مقبول دوستداران حق شناس را باجازت نزول منازل و مناهل آن نوازد و عداوت تباران ناسپاس را از ساحت ورود موارد و مراصد آن دور سازد. فرخنده نهادان اصحاب را از آن آب کامیاب و سیراب گرداند و آلوده نژادان مرتاب را به صولت مقامع ایاب راند. چنانکه هیچ یک از فریفتگان سراب ارتیاب از بیم توالی قوارع التهاب در حوالی مشارع آن آب نمانند و هیچکدام از شیفتگان اسباب تباب در مقام پوزش و اضطراب با صد گونه کوشش و اسهاب جرأت توقف و الباب نتوانند بلکه با کمال سوگواری رخت امیدواری از مناهل کامکاری بندند و به انکال بیقراری و زاری به کلاکل نگرانی و خواری و سلاسل پشیمانی و شرمساری پیوندند. حاصل که بضاعت انصراف و انقلاب ایشان از هیبت خیبت و بشاعت لهاب بنصاب تباب رسد بخلاف پویندگان راه صواب که متاب و داد و ماب حبابشان نسبت به خانواده اصطفا و انتجاب بانصاب سحاب حسن ثواب و انفتاح ابواب رحمت بی حساب کشد و الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لو لا ان هدانا الله.
باب دوّم: در شمردن حسنات ابدان و سیّئات نمایان
آنچه تکلیف شارع تعلق گرفته به آن از کردار جوارح و ارکان چون زیاده بر آن است که این مختصر یگان یگان را بر لوح بیان نگارد. مناسب چنان است که از آن جمله متعلقات عقود و ایقاعات و بسی از حسنات و سیّئات را که موضوع کتاب از بیم اسهاب و اطناب در خارج جمیع ابواب پرده نشین قباب احتجاب دارد یکباره به کناره گذارد. و از متعلقات آرایش عبادات و پیرایش عادات ذوات الافنان بعضی از نکات لازم البیان را که به هنگام ترقب مراصد اطاعت فرمان و تنکّب از موارد تباعت طغیان ناگزیر عامۀ دیده وران شمارد، به تقریب تناسب سخنان در خلال تعداد اصول موجبات کرامت و امهات مورثات هوان در ضمن سه گفتار بر وجه اختصار به مسامح خردپروران سپارد.
گفتار اول: در تفصیل اعمال بر سبیل اجمال
هر کاری را که شارع ستوده و مکلفان را ترغیب به مواظبت آن نموده هر آینه گزارنده آن مستحق اجر عظیم باشد و شایسته احسان نمایان و بجا آورندۀ آن سزاوار کرامت جاودان باشد و مستوجب ثواب فراوان پس اگر آن کار چنان است که ناکردن آن علت استحقاق عقوبت و هوان است آن را فریضه و واجب گویند. و اگر چنان نیست بلکه تارکش از استحقاق عقوبت و ملامت بری است آن را مستحب و مندوب خوانند و همچنین کارهای ناپسندیده که نهی از مقاربت آن وارد گردیده و هر خجسته روانی که از روی اطاعت فرمان دست از آن کشد به ثواب رسد، بر دو گونه بود پس اگر فاعل آن مستوجب نکوهش و عقاب گردد آن را محظور و حرام نام گذارند و اگر ایتیان آن به استحقاق عقوبت نکشد آن را مکروه شمارند و جائز و مباح آن باشد که فعل و ترکش یکسان باشد، نه ارتکابش از اسباب عقاب تواند بود و نه اجتنابش بر اجتلاب ثواب تواند افزود. این است قرارداد اکثر دانش وران در تقسیم اعمال مکلفان نظر به استحقاق کرامت و هوان چه سراسر اعمال پسندیده و ناپسندیده کارکنان بر این پنج قسم مقصور است، لیکن اطلاق الفاظ مزبوره بر اقسام مذکوره مجرد اصطلاحی است که میان جمهور متاخران مشهور است چه کاره باشد که بر بعضی از اقسام محظور لفظ مکروه اطلاق کنند و بعضی از افراد واجب را سنت و بعضی از افراد سنت را واجب نام نهند و گاه باشد که واجبات را دو گونه شمارند، پس بعضی را فریضه و بعضی را سنت نام گذارند. فریضه آنچه آیات باهرات قرآن بر وجه صریح دلالت بر وجوب آن نموده، و سنت آنچه پیغمبر صلی الله علیه و آله امر به گذاردن آن فرموده و از تضیف اعمال بدین منوال دانسته شد که ترک محظورات ملحق می‌شود به واجبات و ترک واجبات ملحق می‌شود به محظورات و همچنین ترک مکروهات در شمار مندوبات خواهد بود و ترک مندوبات در عداد مکروهات معدود. اکنون باید دانست که بسیاری از مباحات را نیت نیک یا نیت بد بطاعت یا معصیت پیوندد، مثلاً اکل و شرب به نیت پایندگی قوت برای ادای عبادات از جمله حسنات و مورث ثواب و به نیت تحصیل قدرت بر ارتکاب معصیت از جمله سیّئات و موجب عقاب و سایر لذات و مباحات را بر این قیاس باید نمود و به تصویب نیّات در جیمع حرکات و سکنات بر نصیب کامل از روشنی دل باید افزود.
فصل: آنچه را از واجبات جمیع مکلفان بگذاردن آن مامورند واجب عینی خوانند مانند نمازهای پنجگانه و روزه ماه مبارک رمضان که با استجماع شرائط وجوب هیچ یک از ایشان در ترک آن معذور نیست و آنچه به حیثیتی است که هر گاه بعضی کسان قیام به آن نمایند دیگران از کلفت وجوب آن آسایند واجب کفایی است و واجب کفایی چنان باشد که اگر همگان بر ترک آن اتفاق آرند یگان یگان مستوجب عقوبت و آزارند مانند امر به معروف و نهی از منکر با تحقق شروط معتبر و مانند تجهیز اموات مسلمین و مسلمات به طریق مقرر و همچنین مندوبات نیز بر دو گونه باشد نظر به همین اعتبار لیکن با مقایسۀ واجبات در عدم استیجاب ملامت و آزار مندوب عینی مانند گزاردن نوافل شبانه روزی و تلاوت قرآن و مواظبت بر سایر رواتب لیل و نهار و مندوب کفایی مانند تفریح کُربت ماتم زدگان دل افگار و سعی در قضای حاجت درماندگان سوگوار و بعضی از واجبات اعیان را از جمله کبائر و ارکان ایمان قرار داده‌اند و بنای صحت یقین و استواری ایمان را بر ملازمت آن نهاده‌اند مانند نماز و روزه و زکات و حج که اهمال در هر یک از اینها علامت نقصان ایمان است و بعضی دیگر کبیره نیست بلکه عقوبت اهمال در آن کمتر از عقوبت اهمال در گزاردن ارکان است و همچنین بعضی از گناهان را کبیره دان و ترک آن را شرط صحت ایمان و اتیان به آن را موجب رسیدن به عقاب میزان در نشاء جاودان مانند خون ناحق ریختن و از رحمت خدا ناامید گشتن و مادر یا پدر را از خود آزردن و دانسته ربوا یا مال یتیم خوردن و بعضی دیگر چنان نیست که ترکش از شرائط صحت ایمان باشد بلکه ارتکاب آن موجب عقوبتی گردد که کمتر از عقوبت کبائر گناهان باشد مانند صورت حیوان ساختن و گوش بر آواز ساز انداختن و حریر پوشیدن مردان و گردنکشی زنان از اطاعت فرمان شوهران. و از برای مندوبات و مکروهات نیز مراتب و درجات مقرر نموده‌اند و تاکید در اتیان و عدم اتیان بعضی از افراد این و آن نسبت به بعضی دیگر بیشتر فرموده‌اند و از آنچه گفته شد نمایان گردید که رعایت کبائر فرائض مقدم است بر رعایت صغائر واجبات. و اندیشه از کبائر محظورات اوجب و اهم است نسبت به اندیشه از صغائر محرمات و بعد از آرایش جوارح و ادوات به مقارفت انواع واجبات و مفارقت از اصناف محظورات آنچه از نوافل و مندوبات تاکید در اتیان آن بیشتر باشد بر آنچه تاکید درشان آن وارد نشده بیش باید داشت و همت بر اجتناب از مکروه‌هایی که کراهت آن افزونتر باشد بیش از اجتناب
آنها گاه باشد که جداگانه مکروه باشد یا محظور مانند شعر باطل بسیار خواندن از روی غفلت و غرور و مانند قول زور و اکل میته و شرب خمور و گاه باشد که در کراهت با حرمت از امری دیگر ملحوظ باشد یا محظور مانند نماز گزاردن نزدیک قبور و در خانه مصوّر به صورت وحوش و طیور و مانند نماز در جلد میته و پوست سمور و می‌تواند بود که بعضی از مندوبات و مکروهات تعلق داشته باشد به بعضی از مباحات مانند نام خدایی بردن در ابتدای اکل و شرب و سایر امور و مانند بول کردن ایستاده یا در زمین صلب یا در سوراخ مار و مورچه.
گفتار دوّم: اعمال پسندیده
نماز عمده فرائض اعیان و زبده شرائط صحت ایمان است و سایر فنون اطاعت فرمان بدون پاسداری آن از شایستگی قبول برگران است. سرمایه فوز و فلاح بندگان خجسته نهاد است بعد از تصحیح اصول اعتقاد و پیرایه سداد و صلاح روندگان فرخنده نژاد است به سوی منزل مراد معیار سنجیدن طاعات خردمنشان بندگی گزار، مکیال و ارسیدن حسنات راست روشان و زیبندگی تبار، مُصلح اعمال عرق ریزان ناصیه سعی مشکور منبع امال قدم فرسودگان بادیۀ جهد مبرور. رکن دین و ستون پرستاری، میزان شناختن ارجمندی از زیان کاری، سرآمد وسایل سعادت پایدار، پیش آهنگ قوافل عبادت کردگار، پویندگان شوارع پرهیزگاری بدون هدایت رعایتش به دار القرار تقرب و کامکاری نتوانند رسید و جویندگان شارع حق گزاری جز به عنایت حمایتش نشانی از چشمه سار آسودگی و استواری نتوانند دید، پس اگر چنان گزارده شود که پرتو خورشید قبول بر آن تواند تافت به سایر عبادات و قربات نیز زبور حصول مامول تواند یافت و اگر چنان باشد که آن را قبول نکنند و نپذیرند هیچ کرداری را به شمار نیارند و به چیزی نگیرند. در خبر است از سرور انبیاء علیه و آله افضل التحیه و اکمل الثنا که نماز ستون دین است و آن اول چیزی باشد که از کردار فرزند آدم به نظر آرند پس اگر درست بوده نظر در سایر اعمال او کنند و اگر درست نبود هیچ کرداری را منظور ندارند.[۱۸] و نیز از آن حضرت روایت است که نماز در میان عبادات به منزله ستون خیمه است نسبت به سایر اجزاء و ادوات هر گاه ستون استوار ماند طناب و میخ و پرده فائده رساند و هر گاه ستون از استواری افتد هیچ یک از آنها سود ندهد و به کار نیاید.[۱۹] و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند که بهتر کرداری که بندگان به وسیله آن تقرب به پروردگار خود جویند چیست؟ گفت نمی داند کاری را بعد از معرفت که نیکوتر از نماز باشد[۲۰] و همانا مراد آن حضرت از معرفت در این مقام معرفت امام است به وجوب اطاعت و لزوم ایتمام او بر جمیع طوائف انام. و می‌تواند بود که معارف دیگر را نیز شامل باشد از سایر عقاید متعلقه به شناخت آغاز و انجام و نیز از آن حضرت منقول است که هر گاه نماز کننده به نماز ایستد رحمت خدای او را فرا گیرد از نواحی آسمان و گرداگرد او فراهم آیند فرشتگان و یکی از ایشان فریاد کنان گوید که اگر این نماز کننده داند که به پاداش این نماز چه‌ها از برای او مهیا است هرگز نماز را به انجام نرساند.[۲۱]
و از جمله فضائل نماز آن است که خاموش کننده آتش گناهان است، در خبر است که هیچ نمازی هنگام گزاردن آن نشود مگر آنکه فرشته از فرشتگان پیش روی مردمان آواز بردارد که‌ای مردمان برخیزید به سوی این آتش‌ها که بر خود افروخته اید پس اینها را بگزاردن نماز خاموش کنید[۲۲]، و در روایتی دیگر وارد شده که هر گاه نمازگزاری که در گزاردن آن روی به خدا داری و رکوع و سجود و سایر ارکان آن را درست بجا آری، آمرزیده شود از برای تو هر گناهی که از نماز پیش از این تا نماز داری[۲۳]، و از امام محمد باقر علیه السلام روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به اصحاب کرده گفت که اگر بر در خانه یکی از شما نهری باشد که هر روز از آن نهر پنج نوبت غسل کند آیا بر بدن او چیزی از درن باقی ماند؟ گفتند: نی پس گفت: نماز مانند آن نهر جاری است که هر گاه یکی از نمازهای پنجگانه گزارده شود گناهی چند که مابین هر دو نماز اتفاق افتاده آمرزیده گردد.[۲۴] همچنین از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که هر کس دو رکعت نماز گزارد به حیثیتی که داند که در اثنای آن چه می‌گوید یعنی در سراسر نماز دل را با خود حاضر دارد هر آینه آن نماز را به انجام رساند و هیچ گناهی میان او و خدای عزوجل باقی نماند.[۲۵] و بالجمله فضیلت اقامت نماز بیش از فضیلت هر کردار است و عقوبت اضاعت و اساعت آن افزون از گنجایش حوصله اذاعت و اشاعت گفتار است و از این جهت در تضاعف اخبار تارک نماز را از ملت اسلام برکنار داشته‌اند و در شمار سایر کفار از شفاعت خانوادۀ بشارت و انذار بی نصیب گذاشته‌اند نافرمانی چند که نماز را سبک شمارند و دست از محافظت و مواظبت آن داشته گاه گذارند و گاه واگذارند و درستی و نادرستی آن را یکسان انگاشته ارکان آن را چنان که باید بجا نیارند، مانند آنان باشند که از دین اسلام و آئین پیغمبر و امام بهره ندارند. در خبر است که نیست میان بنده و کافر شدن مگر دانسته نماز فریضه را ترک کردن و در خبر دیگر وارد است که روزی حضرت پیغمبر در مسجد نشسته بود که مردی به نماز ایستاده ارکان آن را چنان که باید تعدیل نمی نمود بلکه در قیام و قعود سبیل تعجیل می‌پیمود، به حیثیتی که نه در رکوع آرام می‌داشت و نه در سجود پس آن حضرت چون شتاب و اضطراب او را در هر باب آزمود سرعت آن حرکات را در ذهاب و ایاب به دانه در چیدن غراب تشبیه نمود و گفت اگر این مرد میرد و نمازش چنین باشد هر آینه بر غیر دین و آئین من مرده خواهد بود.[۲۶]
همچنانکه نماز یومیه بعد از معرفت بهترین عبادات است نماز جمعه با تحقق شرائط و وجوب بهترین صلوات است لهذا والیان کشور ایمان گزارندۀ آن را زیاد از حوصله بیان ستوده‌اند و سرآمد طاعات و حسنات اهمال کنندگان را بدون اقامت آن نابود و مردود باز نموده اند. از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که: «أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمُ الْجُمُعَه»، به درستی که خدای تعالی فرض گردانیده بر شما گزاردن نماز جمعه را «فَمَنْ تَرَکَهَا فِی حَیَاتِی أَوْ بَعْدَ مَوْتِی وَ لهم امام عادل» پس هر کس واگذارد آن را و بجا نیارد در ایام حیات من یا بعد از ممات من و او را پیش نمازی عادل باشد که با او این نماز گزارد «اسْتِخْفَافاً بِهَا أَوْ جُحُوداً لَهَا» از روی استخفاف و سبک انگاشتن یا از روی جحود و باور نداشتن، «فَلَا جَمَعَ اللَّهُ شَمْلَهُ وَ لَا بَارَکَ لَهُ فِی أَمْرِهِ» پس جمع نگرداند خدا پراکندگی او را در تقلب روزگار و برکت ندهد خدا او را در هیچ کار، «أَلَا وَ لَا صَلَاهَ لَهُ» آگاه باشید که هیچ نمازی نیست مراورا، «أَلَا وَ لَا زَکَاهَ لَهُ‏» آگاه باشید که هیچ زکوتی نیست مراورا، «أَلَا وَ لَا حَجَّ لَهُ» آگاه باشید که هیچ حجی نیست مراورا، «أَلَا وَ لَا صَوْمَ لَهُ» آگاه باشید هیچ روزه نیست مراورا، «أَلَا وَ لَا بِرَّ لَهُ» آگاه باشید که هیچ نیکویی و طاعتی نیست مراورا، «حَتَّى یَتُوبَ»[۲۷] تا اینکه از استخفاف یا جحودی که داشته توبه نماید و با قامت این نماز خود را به زیور کرامت فرمانبرداری آراید یعنی هیچ یک از طاعات و عباداتش شایستگی قبول ندارند مادام که از گناه ترک این فریضه توبه نکند و رو به بازگشت نیارد و نیز از آن حضرت روایت است «لینتهنّ أقوام عن ودعهم الجمعات أو لیختمنّ الله على قلوبهم ثم لیکونن من الغافلین»[۲۸] و محمد بن مسلم که از جمله ثقات روات بوده از امام محمد باقر علیه السلام چنین روایت نموده: «مَنْ تَرَکَ الْجُمُعَهَ ثَلَاثَ جُمَعٍ مُتَوَالِیَهً طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ»[۲۹] کسی که سه جمعه پیاپی نماز جمعه را واگذارد و بجا نیارد خدای تعالی بر دل او مهر گذارد یعنی فهمیدن و دریافتن آنچه را به کار آید از او پوشیده دارد. و در روایتی دیگر چنین است که هر کس بی عذری سه جمعه پیاپی آن را ترک کند پس به تحقیق که سه فریضه را ترک کرده باشد و سه فریضه را بی علتی وانگذارد مگر آن کس که به زبان ایمان آورده و به دل اعتقاد ندارد.[۳۰]
و از امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که هیچ قدمی به سوی نماز جمعه نشتافته و ساعی نبوده مگر آنکه خدای عزوجل بدن آن را بر آتش حرام نموده[۳۱] و همچنین از آن حضرت روایتی به نظر رسیده که خدای عزوجل روز آدینه را از روزهای دیگر ممتاز گردانیده و بهشت آرایش یابد برای آنکس که به نماز جمعه شتابد و شما پیشی می‌جوئید به سوی بهشت و مسابقت می‌نمائید به قدری که برای ادای نماز جمعه پیشی جوئید و زودتر آیند و در این روز گشایش می‌یابد درهای آسمان از برای بالا رفتن اعمال بندگان[۳۲] و از امام محمد باقر علیه السلام روایت است که هر روز آدینه ملائکه مقربین با کاغذهای سیمین و قلمهای زرّین نزول نمایند و در ابواب مساجد بر کرسیهای نور نشسته کسانی که به نماز جمعه حاضر شوند می‌نویسند به همان ترتیبی که می‌آیند اول و دوم و سیّم و همچنین تا آنکه امام به منبر برآید و چون امام به منبر برآید صحائف خود را در هم می‌پیچند یعنی نام کسانی را که بعد از آن آیند ثبت نمی نمایند[۳۳]، و در روایتی دیگر چنین است که این گروه از ملائکه مقربین در هیچ روزی از روزها فرود نمی آیند مگر روز آدینه، و در حدیث نبوی وارد است که هر کس به نماز جمعه آید از روی ایمان و توقع ثواب آن عمل خود را از سر گیرد یعنی گناهی چند که پیش از آن کرده باشد بگزاردن آن آمرزیده شود[۳۴]، و از جمله روایتی که در فضیلت این روز ورود یافته اینکه آدینه را حقی است لازم پس بپرهیز از اینکه حق آن را ضایع گذاری یا در بندگی خدای عزوجل تقصیر روا داری یا کاری ناشایسته بجا آوری به درستی که ایزد تعالی در شب آدینه و روز آدینه حسنات را می‌افزاید و سیئات را می‌زداید و درجات را بلند می کند[۳۵] و بسیاری از بندگان را از آتش دوزخ آزادی و رهایی می‌بخشاید و هر یک از مردمان که حق آدینه را رعایت کند و حرمت آن را شناسد از آتش دوزخ رهایی یابد و هر یک از ایشان که حرمت آن را سبک شمارد و حق آن را ضایع گرداند ایزد تعالی آتش دوزخ به او رساند مگر اینکه توبه کند، و در بعضی اخبار چنان مستفاد است که چنان که جزای نیکوکاری در این روز می‌افزاید سزای بدکرداری نیز زیاد می‌گردد.[۳۶]
و از جمله فرائض اعیان که در شمار ارکان ایمان معدود است دادن زکوه که با عدم مبالات باخراج… از نقدین و مواشی و غلات، اقامت صلاه بی سود و نابود است بلکه سایر عبادات و قربات بی فائده و مردود است. رعایت کیشان آیات کتاب مبین این دو گوهر ثمین را در پیروی آئین دین قرین یکدیگر ساخته‌اند و ولایت اندیشان روایات معصومین هر یک را بدون آن دیگر بعد از تحقق شرائط مقرر خالی از اثر شناخته اند، تصاریف آیات صافی درایات ادای صلوه را با ایتای زکوه نام برده و تضاعیف روایات وافی هدایت استواری آن را به پاسداری این سپرده و هر دو را از علامات صحت طاعت گزاری و استقامت فرمان برداری می‌شمرده. در خبر است که حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم کسانی را که زکوه نمی دادند از مسجد اخراج فرمود و به علت منع زکوه از نماز گزاردن در مسجد مسلمانان نهی نمود و گفت شما که زکوه نمی دهید در مسجد ما نماز مکنید.[۳۷] و در بسیاری از اخبار وارد است که هر کس قیراطی از زکوه را منع کند و در دادن آن بخل ورزد در شمار مومنان و مسلمانان نباشد پس در هنگام مردن آرزو کنه که باز دیگر به دنیا آید و به کارهایی شایسته قیام نماید چنان که باید.[۳۸] و از جمله روایاتی که در بیان عقوبت مانع زکوه وارد شده اینکه هیچ توانگری از خداوندان سیم و زردست از دادن زکوه نبندد مگر آنکه خدای عزوجل او را روز قیامت در پهن دشتی که از هیچ طرف گریزگاهی نداشته باشد محبوس داشته ماری سهمگین را که موی سرش از تندی زهر ریخته باشد بر او مسلط سازد پس آن مار چندین بار قصد او کند و او همی گریزد و بعد از آنکه داند که از گزند آن هیچ گونه رهایی نتواند ناچار دست خود را به دهان آن رساند پس مار مانند شتر نر دهان فرو برده تا تواند گزند رساند و زهر افشاند پس خود را طوق وار بر گردن او بپیچاند و با او ماند و هیچ توانگری از خداوند آن انعام سه گانه منع زکوه نکند مگر آنکه خدای تعالی او را در چنان پهن دشتی محبوس گرداند تا جمیع وحوش و چهارپایانی که مانند گاو و گوسفند سمّ داشته باشند بر سر او زنند و جمیع وحوش و طیور صاحب چنگال به چنگال خود او را گزند و هیچ توانگری از خداوند آن غلات چهارگانه به منع زکوه نگراید مگر آنکه خدای عزوعلا زمینی را که آن ناستوده حاصل از آن چیده یا دروده بر گردن او طوق نماید از بلندترین موضعی از مواضع آن زمین تا طبقۀ هفتمین و این طوق بر گردن او ماند تا روز بازپسین[۳۹] و باید دانست که اخراج زکوه فطر نیز مانند زکوه مال است در وجوب امتثال و اهمال در ادای آن با تحقق شرائط مقرره از موجبات عقوبت و نکال.
فصل: و از جمله فرائض اعیان که از ارکان ایمان است روزه ماه رمضان است که هر کس دانسته یک روز از روزهای آن را بدون عذری افطار کند از ایمان بیرون رود و مستوجب عقوبت و هوان گردد و از جمله فوائد روزه داشتن آن است که باعث دعا کردن فرشتگان و دور شدن و روسیاه گشتن شیطان است و نگاه دارنده از سوزش آتش بی امان و سبب آمرزش داننده و بینندۀ آشکار و نهان است. خواب روزه دار بندگی پروردگار است و نفس برآوردنش تسبیح کردگار، در خبر است که خدای عزوجل چند نفر از فرشتگان را بر پاسداری جماعت روزه داران گماشته که هر روز از روزهای ماه رمضان طلب آمرزش از برای ایشان کنند و هر شب از شبهای آن ایشان را بشارت دهند و گویند: مژده باد شما را از اندک زمانی گرسنگی کشیدید و به پاداش آن به سیری و بی نیازی جاوید خواهید رسید پس در شب آخر این ماه روزه داران را ندا کنند و گویند بشارت باد شما را که گناهان شما آمرزیده گردید و توبه شما به قبول رسید پس باید بعد از این به کردار خود وارسید و نظر کنید که چگونه خواهد بود به هنگامی که نوبت دیگر عمل از سر گیرید. در خبر دیگر وارد است که هر کس یک روز از برای خشنودی عزوجل در شدت گرما روزه دارد و تشنگی او را دریابد خدای تعالی صدهزار فرشته بر او گمارد که تا هنگام افطار دست مرحمت بر روی او کشند و او را مژدگانی دهند و چون هنگام افطار آید و روزه گشاید خدای عزوجل به خطاب «مَا أَطْیَبَ رِیحَکَ وَ رَوْحَک» او را ستاید و به گواه گرفتن فرشتگان خود بر آمرزش او بر نوازش او افزاید.[۴۰]
فصل: و از جمله فرائض اعیان و ارکان ایمان حج بیت الله الحرام و عمره الاسلام است که ترک آن با وجود استطاعت و توان از علامات عدم مبالات به شریعت سید الأنام است. تارک حج و عمره به علت قلت مبالات و کثرت توانی یا از راه آسایش گزینی و تن آسانی به انصاری و جهود محشور خواهد بود که سرگشتگان بادیۀ غوایتند و فرو رفتگان‌هاویه نافرمانی. در خبر است که هر کس حج ناکرده بمیرد بدون آنکه او را مانعی از گزاردن آن فرا گیرد از تنگدستی یا بیماری که با وجود آن طاقت بجا آوردن حج نیارد یا فرمانروایی که راه بر او بندد و نگذارد پس باید که بمیرد در حالتی که یهودی یا نصرانی باشد[۴۱] یعنی آنچنان کس از دین اسلام چندان نصیبی ندارد. و از جمله فوائد حج آن است که موجب آمرزش انواع گناهان و مثمر آسایش از تطرق امراض و علل مشاعر و ابدان است. روزی فراوان گرداند و از فشارش و عذاب قبر رهاند. گزارنده حج هر گاه به تجهیز و کارسازی این سفر گراید از فروش و ظروف چیزی را از جایی برندارد و به جایی دیگر نگذارد و از ملابس و اثاث هیچ متاعی را نبندد و نگشاید مگر آنکه خدای تعالی ده حسنه بر حسناتش افزاید و ده سیّئه از سیئاتش زداید و ده مرتبه درجاتش را بلند نماید و هر گاه بر راحله قرار گیرد و رو به راه گذارد آن راحله هیچ گامی ننهد و هیچ گامی برندارد مگر آنکه خدای عزوجل همان مقدار که گفته شد از ثواب به صاحبش بخشاید و همچنین گام گام و مرحله مرحله که پیماید به همان طریق همواره سیئاتش کاهد و حسناتش افزاید و درجاتش به ترقی گراید تا بیابان به پایان رسد و هنگام احرام آید. و از هنگامی که احرام بندد و زبان به گفتن تلبیه گشاید تا وقتی که از گزاردن جمیع مناسک فارغ گردد و آساید بیش از آن استحقاق کرامت و احسان برای او به برکت وقوف آن مواقف و شهود آن مشاعر فراهم آید که تقریر بیان و تحریک بنان در گزارش و نگارش آن از عهده تعریف و توصیف برآید و در امان خدایی بودن اهل و مال و فرزندان و کفایت مؤنت عیال و وابستگان و قضای سایر حوائج و مهمات آشکار و نهان بر استجماع مثویات جاودان و استدفاع عقوبات بی کران بر آنچه گفته شد از فنون نوازش و احسان افزاید.[۴۲] اکرام دیگر آنکه تا مدت چهار ماه تمام بعد از اتمام آن مناسک یا از دیدن هلال ذی الحجه الحرام حسناتش تمام نوشته شود و از صغائر سیئاتش هیچ کاری در صحیفه کردار ننماید و به اقلام نویسندگان کرام در نیاید.[۴۳]
فصل: از تضاعیف اخبار چنان آشکار می‌شود که گزاردن حج ثوابش افزون تر است از آنکه هفتاد بنده را آزادی بخشایند و فاضل تر آنکه دست انفاق به خانه مالامال زر گشایند و همه را در راه خدایی تصدق نمایند و یک درهم که در راه حج انفاق کنند بهتر باشد از دو هزار درهم که به ارباب استحقاق دهند یا در مصرفی دیگر از راههایی خیر نهند.[۴۴] و بالجمله حاجی بیت الحرام امور کاری و واقف عرفات فضایل شماری چندان که گرداگرد کعبۀ هوشیاری پای طواف گشاید و مابین صفا و مروه وایافتگی و خبرداری سعی نماید، در این مقام دلپذیر به هیچ تدبیر از گرفتاری زنجیر تقصیر نیاساید بلکه پیوسته عرق شرمساری بر ناصیۀ بیقراری پالاید، بیابان گرد مجال خیال را در ریاض نمایش برکات حرکات و سکنات این امتثال نهال اقبال قامت برومندی و کامکاری نکشد و صحرانورد در بیان حالرادانۀ امال به ترویه آب زمزم سخن گزاری و بربیت حجر محترم پاسداری به بلوغ درجۀ نخستین استکمال و استواری نرسد. در خبر است که یکی از بادیه نشینان بعد از کوچ کردن مردمان از منی در ابطح به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شتافته به عرض رسانید که به قصد گزاردن حج از مکان خود بیرون آمده و به حج نرسیده و گفت من مال فراوان دارم اکنون که در یافتن این سعادت فوت شده می‌خواهم مرا راهنمایی به عملی از اعمال که به صرف کردن مال در آن از روی امتثال به ثواب حاجیان رسم، آن حضرت نظر به جانب کوه ابو قبیس گردانید پس گفت اگر همسان ابو قبیس زر سرخ داشته باشی و همه را در راه خدایی انفاق کنی به ثوابی که حاجیان به آن رسیده‌اند نتوانی رسید.[۴۵] جامع کافی در روایت این خبر از آن سرور به همین مقدار اختصار نموده و در بعضی از اصول معتبر ذکر ثواب یک یک از طواف و سعی و وقوف عرفات و مشعر و قضای مناسک دیگر از آغاز تجهیز سفر که این مختصر را گنجایش نمایش تفاصیل آنها نیست بر آنچه نمودار گردید افزوده و هم در کتاب کافی مسطور است که در مسجد الحرام مردی از امام جعفر صادق علیه السلام پرسید که کیست که گناهش عظیم تر باشد، آن حضرت در جواب گفت آن کس که وقوف عرفه و مشعر بجا آرد و مابین صفا و مروه سعی کند پس گرداگرد خانه کعبه طواف نماید و در دشت مقام ابراهیم نماز گزارد پس در دل خود گوید یا پندارد که خدای عزوجل او را نیامرزیده، اوست که گناهش عظیم تر است.[۴۶]
فصل: و از جمله فرائض اعیان تحصیل وجه معیشت است از ممر حلال از برای انفاق بر نفس و عیال با وجود توانایی و عدم مال یا به مزاولت تجارت یا بمباشرت حِرَف و اعمال، در خبر است از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که: «مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى کَلَّهُ عَلَى النَّاسِ»[۴۷] یعنی ملعون باشد آن کس که بار خود را بر دوش مردمان اندازد و مؤنت خود را علاوه مؤنه دیگران سازد، و به طلب آنچه او را در کار باشد نپردازد و نیز آن حضرت بندگی خدا را به هفتاد جزء بخش کرده و طلب حلال را افضل از سایر اجزا شمرده و از این معنی نهفته به این عبارت تعبیر کرده و گفته: «الْعِبَادَهُ سَبْعُونَ جُزْءً أَفْضَلُهَا جُزْءً طَلَبُ الْحَلَالِ»[۴۸] و در بعضی اصول از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که هر کس طلب روزی کند در دنیا که خود را از مردمان بی نیاز گرداند و به وابستگان و همسایگان آسایش رساند درخشندگی روی او در روز قیامت به درخشندگی بدر تابان ماند و در خبر دیگر وارد است که آن حضرت خود را نسبت به تنگدستی که پای تکاپو از جستجو کشیده و بر پشت خوابیده و به مجرد تحریک زبان با سکون دست و پا و سایر ارکان از آفرینندۀ جهان روزی طلبیده دشمن می‌یافته و خشمگین می‌دیده، چه صحرانوردان شناختن قبیح از حسن بیرون آمدن مورچه خُرد را از مسکن برای فراهم آوردن روزی و حصول فیروزی همواره آزموده‌اند و به نظر اعتبار سنجیده و این معنا از آن حضرت به این عبارت در یکی از کتب معتبره دانشوارن خجسته فطرت به نظر رسیده: «إِنِّی أَجِدُنِی أَمْقُتُ الرَّجُلَ یَتَعَذَّرُ عَلَیْهِ الْمَکَاسِبُ فَیَسْتَلْقِی عَلَى قَفَاهُ وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی وَ یَدَعُ أَنْ یَنْتَشِرَ فِی الْأَرْضِ وَ یَلْتَمِسَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ الذَّرَّهُ تَخْرُجُ مِنْ جُحْرِهَا تَلْتَمِسُ رِزْقَهَا»[۴۹]، با آنکه مفاد بسیاری از روایات معتبر الاسناد چنان است که دعای چنین کس ردود درگاه یزدان است و از آن جمله روایتی است از امام جعفر صادق علیه السلام که آن حضرت دعای سه نفر را نامحمود دیده و مردود شمرده پس آن سه نفر را به این تفصیل نام برده: «رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ کَثِیرٌ یَبْلُغُ ثَلَاثِینَ أَلْفاً أَوْ أَرْبَعِینَ أَلْفاً فَأَنْفَقَهُ فِی وُجُوهِهِ فَیَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَ لَمْ أَرْزُقْکَ وَ رَجُلٌ أَمْسَکَ عَنِ الطَّلَبِ فَیَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَلَمْ أَجْعَلْ لَکَ السَّبِیلَ إِلَى الطَّلَبِ وَ رَجُلٌ کَانَتْ عِنْدَهُ امْرَأَهٌ فَقَالَ اللَّهُمَّ فَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَهَا فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَلَمْ أَجْعَلْ ذَلِکَ إِلَیْکَ»[۵۰]، و همانا بدین علت به هنگامی که یکی از اصحاب آن حضرت استدعا نمود که از برای او دعا کند که خدای متعال روزی او را به آسانی دهد بدون آنکه دست به کاری زند آن حضرت گفت از برای تو این دعا نکنم طلب کن چنان که خدای عزوجل تو را به آن امر فرموده و مراد از این طلب تحصیل روزی است به یکی از اسبابی که روزی دهندۀ بندگان آن را وسیله حصول مامول نموده و خالد بن بجیح روایت نموده که آن حضرت فرمود: «أَقْرِءُوا مَنْ لَقِیتُمْ مِنْ أَصْحَابِکُمُ السَّلَامَ وَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ یُقْرِئُکُمُ السَّلَامَ وَ قُولُوا لَهُمْ عَلَیْکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَا یُنَالُ بِهِ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا آمُرُکُمْ إِلَّا بِمَا نَأْمُرُ بِهِ أَنْفُسَنَا فَعَلَیْکُمْ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ إِذَا صَلَّیْتُمُ الصُّبْحَ وَ انْصَرَفْتُمْ فَبَکِّرُوا فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ اطْلُبُوا الْحَلَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ سَیَرْزُقُکُمْ وَ یُعِینُکُمْ عَلَیْهِ».[۵۱]
فصل: معلی بن خینس که از جمله وکلاء و امنای امام جعفر صادق علیه السلام بوده روایت نموده که نزد آن حضرت بودم که از حال کسی پرسید به عرض رسانیدند که چون بی چیز شده دست از کار گسسته و در خانه نشسته به عبادت پروردگار اشتغال می کند، پرسید که روزی او از کجاست؟ و از چه ممر می‌آید؟ گفتند از جانب بعضی از برادران پس آن حضرت گفت به خدا سوگند که عبادت آن کس که متکفل مؤنت اوست از عبادت او سخت تر است[۵۲] یعنی بر آن می‌افزاید، همچنین از آن حضرت روایت است که خیری نیست در آن کس که دوست ندارد فراهم آوردن مال از ممر حلال، برای پاسداری آبرو و از منت اقران و امثال و ادای دین طلب کاران و نوازش خویشان و حق گزاری ایشان[۵۳]، و همچنین از آن حضرت: «إِنَّ اللَّه لَیُحِبُّ الِاغْتِرَابَ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ»[۵۴] ورود یافته یعنی خدای عزوجل دوست می‌دارد آن کس را که در طلب روزی از وطن دوری جسته و به غربت شتافته و در بعضی اخبار زراره ابن اعین مذکور است که مردی به خدمت آن حضرت آمده گفت عملی که به دست خود کنم نمی دانم و تجارت نیز نمی توانم و رو به هر کاری که می‌آرم بهره از آن برنمی دارم و از تنگدستی در آزارم آن حضرت فرمود کار کن و بار بر سر گیر و از مردمانی بی نیاز شو پس منت کس مپذیر پس به درستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله سنگی گران بر دوش گرفته و در یکی از حیطان خود گذاشته و آن سنگ تا امروز در آن مکان باقی است و کس نمی داند که قعر آن تا کجاست و گرانی آن چیست[۵۵] و ابو عمرو شیبانی خبر داده که حضرت صادق علیه السلام را دیدم جامه درشت پوشیده بیلی در دست داشت و در زمینی که از آن رو بود عمل می‌نمود و عرق از او می‌ریخت، گفتم فدای تو گردم بیل را به من بده تا این مشقت را از تو کفایت کنم گفت به درستی که دوست می‌دارم که در طلب معیشت از گرمی آفتاب آزار کشم.[۵۶]
فصل: و از محمد بن عزافر مروی است که آن حضرت یکهزار و هفتصد دینار به پدرم داد و امر به تجارت آن فرمود پس او را آگاه نمود که امر به تجارت نه از روی رغبتی است مرا به حصول سود اگر چه به دست آوردن سود امری است مرغوب فیه که از آن متنفر نباید بود بلکه دوست می‌دارم که خدای عزوجل مرا ببیند که متعرض دریافت عوائد احسانم و در طلب این تجارت تابع امتثال فرمانم، عذافر گوید که سود تجارت آن مال یکصد دینار بود و به هنگامی که عرض حال کردم آن حضرت شادمان گشته اظهار سرور بسیار نمود پس مرا به افزون سود بر رأس المال امر فرمود.[۵۷] و در بعضی از اصول معتبر به نظر رسیده که محمد بن منکدر، حضرت امام محمد باقر علیه السلام را در ناحیه‌ای از نواحی مدینه به هنگام سورت گرمی هوا دید که به دو نفر از وابستگان خود تکیه داده عرق از او میچکید، از غایت عوابت خواست که آن حضرت را پندی دهد که چرا در آن گرما متوجه دنیا گردید، جوابی شنید که نگون سار گردیده در مذلت جهالت کفید. پند ناپسند آن کدورت مند این بود که اگر اجل تو در رسد و در این حالت باشی چه خواهی کرد و خود را چگونه خواهی دید، حضرت امام بعد از آنکه جواب سلام آن نافرجام از روی زبدی و خشونت گفته بود چون این سخن مستهجن شنید آن تباه کار ناهموار را از فسادان گفتار بگفتن این کلمات درایت نثار آگاه گردانید: «لَوْ جَاءَنِی الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ جَاءَنِی وَ أَنَا فِی طَاعَهٍ مِنْ طَاعَهِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَکُفُّ بِهَا نَفْسِی وَ عِیَالِی عَنْکَ وَ عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّمَا کُنْتُ أَخَافُ أَنْ لَوْ جَاءَنِی الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى مَعْصِیَهٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»[۵۸]، پس آن بد آغاز به غلط خود اقرار داد از آن پند ناهنجار برگشته به حقیقت ماجرا رسید و علت قلّت اکرام امام در ردّ سلام آن منکدر نافرجام از ضمائر بصائر فرخنده نژادان مسعود پوشیده نخواهد بود که آن مدبر عنود رو سیاهی بود از قبول نور وایافتگی و شعور مستنکر و مستنفر و هراز بر نشناخته به کمال هدایت و اکمال در مسند اضلال دوردستان مشارع کمال متمکن و مستقز و بصر… غوایت فروشی بسی از فریفتگان عشوه بیهوشی را از مقام امین اقتفای ائمه دین در فیافی ضلال مبین منتشر ساخته «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ».[۵۹]
فصل: از اسفار صباح این اخبار در انظار دیده وران مراصد اعتبار نمودار شد که ائمه انام علیهم السلام کوشش کارکنندگان را در سرانجام قوام کالبد جسمانی و نظام لوازم زندگانی شمرده‌اند و توانی در آن را به اقتضای اقتضای امال و امانی از روی تن آسانی و عوانی چنان که شیوه پیروان متصوفان و متقشفان است مانند اصحاب محمد بن منکدر و اذناب سفیان ثوری و سایر سرگشتگان بادیه ضلالت و نادانی نکوهش فراوان نموده‌اند و گفته که اگر کسی در خانه نشیند و در بر روی خود بندد چیزی از آسمان برای او فرود نیاید پس باید که هر یک از وضیع و شریف در امتثال این تکلیف به تحریک جوانح و شرایف گراید و در تلاش تحصیل وجه معاش به هر سو پای تکاپو گشاید و دست اهتمام در کاری بندد که از امتثال او آید بنابراین انبیای رسالت گزار با آن جلالت مقدار آن کار دنیای ناپایدار عار نداشته سبیل تحصیل می‌پیموده‌اند و سایر خلفای کردگار با کثرت اعوان و انصار به دست خود در ضیاع و عقار متصدی غرس اشجار و اصلاح جداول و انهار بوده از بار منت رجال می‌آسوده اند. رغبت به اتخاذ مزارع و ابتیاع ضیاع و انواع دیگر از وسایل فراهم مال از ممر حلال بر سبیل اجمال می‌داشته‌اند و همت بر صرف زیاده محصولات آن از مؤنه عیال در اصناف وجوه برّ و افضال می‌گماشته اند. آزاد کردن حضرت امیر المؤمنین علیه السلام هزار بندۀ مملوک را از کسب دست و کدعین امری است شائع الاشتهار و عرق ریختن ائمه دین از عترت سید المرسلین علیه و علیهم افضل، صلوات المصلین در اراض و بساتین شویندۀ غبار اغترار است از رخسار اعتبار مع هذا فریقی آن خیرسران نابکار و تیره گهران بداغار که دوش اصطبار از زیر بار سلامت گفتار و استقامت کردار به کنار کشیده‌اند و اقتفای آثار خانوادۀ بشارت و انذار را که معیار شناختن نیک و بد هر کار حزان نتواند بود کم عیار دیده آن مقدار ندانسته و نفهمیده‌اند که تحمل مؤنت اکتساب را سبب تزلزل توکل به مسبّب اسباب در هر باب انگاشتن پنداری است فرسنگها از خطیرۀ قبول عقول بر کنان و توغل در مددکاری هم کنان را با وجود اضطرار به تمدن و اجتماع که نوع انسان متفرد است به آن از سایر انواع در عقدۀ اهمال و اغفال گذاشتن کاری است ناهنجار و درختی است فتنه بار، ادوات جسمانی را با عقاید پنهانی چه نسبت و حرکات ابدان را با خطرات قلوب چه کار، تخمی است از غوایت که در شوریده زمین، سوایت به امید اهتداء و هدایت کاشته‌اند و از این زراعت شنعاء و بضاعت نکرأ حاصلی که برداشته‌اند رأیتی است از سرکشی و عوانی که به زور غرور شکنخوارگی و کامرانی در نظر مترقبان عوائد میهمانی و مترصدان مراصد میزبانی افراشته‌اند و بالجمله بنای کمان مناغات میان اطمینان و اعتماد بر کفایت یزدان که حقیقت توکل همان است با تحریک ادوات ابدان بر وفور غرور است و قصور شعور «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[۶۰].
فصل: و از جمله فرائض اعیان است انفاق بر زوجه و ممالیک ایمان و ایتام بسدّخلت همگان و بر فقیر هر یک از عمودین به شرط قدرت بر آن والا به اندازه مکنت و توان. در خبر است که هر کس از برای آسایش عیال خود رنج برد و تعب کشد ثوابش مانند ثواب جهاد کننده در راه خدای عزوجل بود[۶۱] و در روایت دیگر چنان است که ثواب آن کس بیش از ثواب مجاهدان است[۶۲] و از آن جمله فرمان پدر و مادر بجا آوردن و در خدمت گزاری ایشان طریق نیکوکاری و احسان سپردن و از آن جمله صلۀ ارحام و با نزدیک نسبان سلوک سبیل نوازش و اکرام و از آن جمله پاسداری عیال و وابستگان و حق گزاری اهل ایمان و سایر طوائف معاشران و از آن جمله تقدیر معیشت بر وجهی معروف که مقتضای قانون شریعت غرا باشد از برای هر صنفی از اصناف بعد از التزام اقتصاد در آن به اجتناب از رذیله یقتر و اعتساف از مخیله اسراف. در خبر است که هر کس میانه روی گزیند هرگز تنگدستی نکشد و درویشی نبیند[۶۳] و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که اسراف مورث فقر و میانه روی مثمر بی نیازی است و از آن جمله وفای مواثیق و عهود و پاسداری نذور و عهود و از آن جمله دوری جستن در موارد فتن و مصادر شرور و دفع ضرر کردن از نفس و حریم و مال به قدر مقدور و از آن جمله راستی گفتار و ادای امانت به سوی جمیع مردمان از ابرار و فجار. در خبر است که فریفتۀ نماز و روزۀ مردمان مشوید بلکه کسان را به راستی سخن و ادای امانت امتحان کنید[۶۴] و در خبر دیگر است که: «أداء الأمانه یجلب الرزق و الخیانه تجلب الفقر».[۶۵]
فصل: و از آن جمله سجود کردن به هنگام تلاوت آیات سجده از سوره‌های عزایم قرآن و به هنگام گوش فرا داشتن به سوی خوانندۀ آن و باید که سجود را مقارن تلفظ به موجب آن دارند و به تکرر سبب مکرر روی به سجود آرند. و از آن جمله رد کردن سلام یا به همان عنوان که سلام کننده گفته باشد یا به عنوانی بهتر و تمام تر از آن[۶۶] و در حکم سلام است سایر اقسام مهربانی و احسان و واجب عینی بودن رد سلام در صورتی است که مخاطب مخصوص باشد به تحیت و اکرام پس اگر متعدد باشند عینی نخواهد بود بلکه کفایی است و هر یک از مخاطبان که به واجب اقدام نمایند بر دیگران تکلیفی نیست و مراد از بهتر بودن جواب آن است که تحیتی بر تحیت سلام کننده افزایند مثلاً اگر السلام علیکم گفته باشد در جواب علیکم السلام و رحمه الله و برکاته رو نمایند، اما اگر مجموع را گفته باشد در آن صورت رد به مثل کافی است و چیزی بر آن افزون لازم نیست زیرا که آن تحیتی است که در میان اصناف تحیات تمام عیار و کامل است چه سلام و رحمت و برکات خدای عزوجل سراسر خیرات را شامل است. سعادتی از سعادات دو جهانی بیرون از آن نتواند بود پس در مقام سلام و مهربانی زبان با کرامی که افزون از آن تواند بود نتوان گشود و آنچه گفته شد از برای مسلمانان است نه از برای صاحبان سایر ملل و ادیان مانند نصرانی و جهود که در جواب آنان بر گفتن علیک اقتصار باید نمود بر هر تقدیر چیزی بر آن نشاید افزود.
فصل: از جمله واجبات کفایی است اقامت حجت بر اصول معارف دین از برای دفع شکوک و شبهات ملاحده و جاحدین و ازاله حیرت و تزلزل از قلوب عوام و مستضعفین و از آن جمله فتوی دادن در مسایل شرعیه و رفع خصومات کردن بر وفق قوانین و قواعد مرعیه به هنگام احتیاج مردمان به فتوی و قضا در حکمی از احکام و این هر دو مخصوص طایفه‌ای است از عدول علماء که جامع شرائط فتوی باشند و عارف به احکام ائمه انام علیهم السلام و از آن جمله مسلمانی را که مشرف بر هلاک باشد حسب المقدور از آن ورطه رهانیدن. و درمانده‌ای را که طلب فریادرس کند رستگاری دادن و به کام رسانیدن و از آن جمله اطعام گرسنگان و پوشانیدن برهنگان از اهل ایمان با وفور مکنت و قصور صدقات واجبه از کفایت ایشان به حد از ادای حقوق زوجه و اقارب و ممالیک ایمان و از آن جمله تحمل شهادت در عقود و ایقاعات صادره از مردمان در صورتی که تحمل آن متدین نباشد بر کسی از کسان و از آن جمله متعلقات تجهیز اموات مسلمین و مسلمات مانند تغسیل و تکفین و سایر امور از هنگام احتضار تا فراغ از نماز و انباشتن قبور. و از آن جمله امر به معروف و نهی از منکر در بعضی صور به شرط تجویز تاثیر و ایمن بودن از فتنه و ضرر و سایر شرائط مقرر. و از آن جمله جهاد با دشمنان دین و مخاطره نفوس و اموال در قتال کفر کیشان تمرّد آیین و باید دانست که جهاد دری است از درهای بهشت که ایزد تعالی بر روی اولیای خود گشوده و کرامتی است که از برای خواص بندگان ستوده ذخیره نموده و ایشان را به آن آزموده کارزار کفّار پیرایۀ سلامت ابرار است و نبرد گردنکشان دل آزار سرمایۀ استقامت فجار. سیوف صفوف دلاوران مفتاح گشایش جنّت و نار است. و صفوف صنوف مبارزان مرآت نمایش اخیار از اشرار. هر آغشته طینتی که با تحقق شروط وجوب مجاهده رغبت از آن گرداند کردگار نهان و آشکار جامه مذلت و صغار و شمله مسکنت و افتقار در او پوشاند و هر خجسته فطرتی که رخش همت به سوی قتال مستوحبان قواصف نکال و مستحقان به مواصف استیصال تازد، بخشایندۀ بی‌منّت جمال امالش را به انجاز مواعید و ایصال نوید عیش رغید مالامال احسان و افضال سازد.
فصل: از جمله مندوبات موکده به انواع تاکیدات حضور جماعات است در گزاردن فرایض صلوات که عدم اهتمام به محافظت آن بدون علت نمایان از آیات قلت مبالات است و در شمار معاصی و سیّئات به مقتضای بسی از روایات بلکه از تضاعیف آثار ائمه اطهار چنان آشکار می‌شود که حضور جماعت مسلمین عمده شعائر ایمان و زبدۀ مراسم دین است و میزان در شناختن ابرار و فجار و معیار جدا ساختن اخیار از اشرار همین است. غیبت تارک جماعت را بدون عذر و علت جائز داشته بلکه ترغیب به آن فرموده‌اند با آنکه عقوبت غیبت کنندگان را از عقوبت زناکاران سخت تر و با خوردن گوشت مردگان برابر نموده اند. در خبر است از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که غیبتی نیست مگر از برای آن کس که در خانۀ خود نماز گزارد و رغبت به حضور جماعت ما ندارد و هر کس رغبت از حضور جماعت مسلمانان گرداند، صفت عدالت از برای او نماند و واجب است بر مسلمانان که غیبت او کنند و به او گویند و واجب است که از او دوری جویند و هر گاه امام مسلمانان از حال او آگاه شود باید که او را بیم کند و ترساند پس اگر از آن کردار باز ایستد و به جماعت حاضر شود و الا خانه را بر او سوزاند و هر کس ملازم حضور جماعت مسلمانان باشد و مواظبت بر آن نماید بدگویی او نشاید و حرام است بر مسلمانان که زبان به غیبت او گشایند و باید که او را عادل دانند و ستایند و نیز از آن حضرت روایت است که: «مَنْ صَلَّى الصَّلَواهَ الخمس فِی جَمَاعَهٍ فَظُنُّوا بِهِ خَیْراً»[۶۷]، در بعضی از روایات بعد از آنکه حفظ مواقیت صلوات و حضور جماعات از جمله علامات عدالت مذکور است این عبارات خجسته اشارات به روایت ابن ابی یعفور از حضرت صادق علیه السلام ماثور است: «وَ لَیْسَ یُمْکِنُ الشَّهَادَهُ عَلَى الرَّجُلِ بِأَنَّهُ یُصَلِّی إِذَا کَانَ لَا یَحْضُرُ مُصَلَّاهُ وَ یَتَعَاهَدُ جَمَاعَهَ الْمُسْلِمِینَ وَ إِنَّمَا جُعِلَ الْجَمَاعَهُ وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَى الصَّلَاهِ لِکَیْ یُعْرَفَ مَنْ یُصَلِّی مِمَّنْ لَا یُصَلِّی وَ مَنْ یَحْفَظُ مَوَاقِیتَ الصَّلَاهِ مِمَّنْ یُضِیعُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُمْکِنْ أَحَدٌ أَنْ یَشْهَدَ عَلَى آخَرَ بِصَلَاحٍ لِأَنَّ مَنْ لَا یُصَلِّی لَا صَلَاحَ لَهُ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَمَّ بِأَنْ یُحْرِقَ قَوْماً فِی مَنَازِلِهِمْ لِتَرْکِهِمُ الْحُضُورَ لِجَمَاعَهِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَدْ کَانَ فِیهِمْ مَنْ یُصَلِّی فِی بَیْتِهِ فَلَمْ یَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِکَ وَ کَیْفَ یُقْبَلُ شَهَادَهٌ أَوْ عَدَالَهٌ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ مِمَّنْ جَرَى الْحُکْمُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مِنْ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله فِیهِ الْحَرَقُ فِی جَوْفِ بَیْتِهِ بِالنَّارِ وَ قَدْ کَانَ یَقُولُ لَا صَلَاهَ لِمَنْ لَا یُصَلِّی فِی الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا مِنْ عِلَّهٍ»[۶۸]، و هم از حضرت صادق علیه السلام منقول است که رسول خدا صلی الله علیه و آله خواست بسوزاند گروهی را در منازلی که در آن می‌بودند و نماز در خانه‌های خود بجا می‌آوردند رغبت به حضور جماعت نمی نمودند پس کوری آمد و گفت یا رسول الله از بینایی عاجزم و بسیار است که آواز اذان می‌شنوم و کسی نمی یابم که مرا به مسجد کشاند و به حضور جماعت شما رساند حضرت آن روشن دل مشعون را به بستن ریسمانی از منزل تا مسجد امر فرمود و به گفتن «شُدَّ مِنْ مَنْزِلِکَ إِلَى الْمَسْجِدِ حَبْلًا وَ احْضُرِ الْجَمَاعَهَ»[۶۹] عقدۀ اعتذار از دل آن سوگوار گشود.
فصل: و از آن جمله ادامت رواتب شبانه روزی است و اقامت این پنجاه و یک رکعت که یک علامت از علامات مؤمن شمرده شده در روایات، و بجا آوردن سنن و آدابی که تعلق یافته به گزاردن هر نماز از مقدمات و مقارنات و تعقیبات و محافظت اوقات فضیلت در ادای یک یک از صلوات چه مکتوبات و چه مندوبات. و از آن جمله بجا آوردن وضو و غسل و تیمم در احوال و اوقاتی که اختصاص داشته باشد به هر یک از این طهارات. و از آن جمله گزاردن صلوات است که ترغیب با قامت آن وارد شده در روایات بعضی متعلق بکرور و شهور و ایام مخصوصه سنوات و بعضی غیر متعلق به وقتی از اوقات و از آن جمله تعلّم و تعلیم قرآن و مواظبت بر تلاوت آن و بجا آوردن سجود به هنگام تلاوت و استماع غیر عزائم از آیات. و ملازم لوازم و مراسم قراءت بودن سیّما حفظ وقوف و بیان حروف و احضار دل و اکثار خشوع و اخبات. در خبر است که هر کس ایستاده در نماز زبان به تلاوت قرآن گشاید از برای او به ازای هر حرفی از حروف که تلاوت کند صد حسنه به قلم آید. و هر کس نشسته در نماز قیام به تلاوت نماید از برای هر حرفی پنجاه حسنه بر حسناتش افزاید. و آن کس که در غیر نماز به تلاوت گراید با قرائتش ده حسنه به ازای هر حرفی نامه اعمال خود را راید. و مراد از حرف در این مقام مانند الف و لام است نه گفتن کلمه یا کلام تمام است. و هر کس گوش بشنیدن یا چشم به دیدن یک حرف از حروف اندازد ایزد تعالی به اثبات یک حسنه و محو یک سیّئه و رفع یک درجه او را نوازد. و از جمله فوائد تلاوت قرآن آن است که باعث دوری شیاطین و حضور فرشتگان است. و از آن جمله اینکه دل را جلا دهد و روشنی بخشاید. هر گاه به سبب کثرت غفلت زنگ گیرد و تیرگی گراید. و در خبر است که دلها زنگ می‌گیرد چنان که آهن زنگ می‌گیرد پس به تلاوت قرآن و یاد مرگ جلا می‌یابد و روشنی می‌پذیرد.
و از جمله مندوبات دعا و مناجات و طلب حاجات از کافی مهمات و بسیاری تفرع و زاری به سوی درگاه باری در هر حالتی از حالات و زبان به ذکر خدای گشودن و با یاد او عزاسمه بودن و تضاعیف و تصاریف حرکات و سکنات و باید دانست که آفریننده جهان در بسیاری از قرآن یاد کنندگان خود را ستوده و ترغیب به تکثیر ذکر و دعا فرموده از آن جمله (ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ)، بخوانید مرا و طلب کنید آنچه را خواهید از من تا روا گردانم برای شما حاجتی را که خواسته اید. (إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ) ، به درستی که آنان که استکبار می‌ورزند از بندگی من و گردنکشی می‌کنند از طلب کردن زود باشد که داخل دوزخ شوند در حالی که خوار و ذلیل باشند. و از آن جمله (ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً)[۷۰]، بخوانید پروردگار خود را از روی فروتنی و آهستگی. (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ)[۷۱]، به درستی که او دوست نمی دارد گروهی را که از حد مرسوم در گذرند و در بندگی و دعا طریق تجاوز و اعتداء سپرند. (وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها)، و تباه مگردانید شعائر دین را در روی زمین به سرکشی و مزاولت عصیان بعد از آنکه نیکی یافته و شایستگی پذیرفته به ارسال پیغمبر و نمودار شدن معالم ایمان. (وَ ادْعُوهُ خَوْفاً)، و بخوانید پروردگار خود را از روی ترس که مبادا ادعا مردود گردد به علت ناشایستگی قبول که لازم تباه کاری شما است. (وَ طَمَعاً)، و از روی امیدواری قبول که لازم بخشایش و مرحمت بی پایان او است. (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ)[۷۲]، به درستی که نوازش خدا نزدیک است به نیکوکاران پس باید که بنده در نیکوکاری و استواری مراسم تضرع و زاری کوشش نماید تا بدان وسیله شایسته قبول نوازش باری گردد و هر چند اعمال ناشایسته از او سر نزند از رحمت فراوان خداوند عالمیان ناامید نباشد. و از آن جمله (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً)[۷۳]،‌ای آن کسانی که گرویده اید و گردن نهاده یاد کنید خدایی را یاد کردن بسیار. (وَ سَبِّحُوهُ)، و تسبیح او بجا آرید یعنی او را از آنچه سزاوار او نباشد پاک و پاکیزه شمارید. (بُکْرَهً)، اول روز. (وَ أَصیلاً)[۷۴]، از عصر تا شام و می‌تواند بود که مراد از اوائل و اواخر ایام استمرار باشد و دوام یعنی سراسر اوقات به ذکر و تسبیح او مشغول باشید. و از آن جمله (وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)[۷۵]، و یاد خدایی بسیار کنید شاید به آن وسیله رستگار گردید و به مقصود رسید. و از آن جمله در ستایش گروهی گفته (رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ)[۷۶]، مردمانی که باز نمی دارد و غافل نمی گرداند ایشان را هیچ گونه تجارتی و بیعی از یاد خدای یعنی در حال خرید و فروش نیز به یاد او غرشانه اشتغال می‌دارند و مراسم بندگی بجا می‌آرند. و از آن جمله در نکوهش گروهی گفته (وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً)[۷۷]، یاد نمی کنند خدایی را مگر اندک.
فصل: و در بسیاری از آثار و اخبار ائمه اطهار سلام الله علیهم ما بقی اللیل و النهار وارد است که بهترین عبادات دعا کردن است و از خدای عزوجل طلبیدن و از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدند کدام شیوه از شیوه‌های بندگی خدا ستوده تر و بهتر باشد گفت: چیزی نیکوتر نیست نزد خدای از آنکه طلب کنند از او و خواهند از آنچه نزد اوست و هیچ کس دشمن تر نیست به سوی او از آن کس که سرکشی کند از بندگی او و طلب نکند آنچه نزد اوست. و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که نزد خدایی منزلی است که به آن نتوان رسید مگر به طلب کردن، و گفت اگر کسی دهان خود را از طلب ببندد و حاجت خود را از خدای نجوید چیزی به او داده نمی شود پس باید که از او طلب کنی تا به مطلوب رسی به درستی که هیچ دری را نکوبند مگر آن که برای کوبنده به آن گشایش یابد. و از آن حضرت پرسیدند از حال دو کس که یکی از ایشان به نماز ایستد و نماز می‌کرده باشد تا صبح نمودار شود و آن دیگر نشیند و به دعا اشتغال نماید کدام بین این دو… باشد گفت: دعا کردن نیکوتر است. و نیز از آن حضرت روایت است که خانه‌ای که تلاوت قرآن و ذکر خدایی در آن کنند برکت آن بسیار باشد و فرشتگان در آن حاضر شوند و دیوان از آن دوری جویند و آن خانه برای اهل آسمان روشن و درخشان باشد چنانکه ستاره درخشنده برای اهل زمین و خانه‌ای که تلاوت قرآن و ذکر خدایی در آن نکنند برکت آن کم باشد و فرشتگان از آن دوری جویند و دیوان در آن حاضر گردند، و به تحقیق که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته: آگاه باشید تا خبر دهم شما را از نیکوتر کرداری از شما سر زند و درجات شما بالاتر و نزد خداوند شما پاکیزه و از برای شما بهتر از دینار و درهم بود و بهتر از آن که با دشمنان دین کارزار کنید و ایشان را بکشید و ایشان شما را کشند، گفتند: بلی، گفت: ذکر کردن بسیار. و در روایت دیگر از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله منقول است که یاد کنندۀ خدای عزوجل در میان غافلان مانند جهاد کننده است از جماعت گریختگان و جهاد کننده از گریختگان مراوراست بهشت جاودان. و آن حضرت به یکی از بزرگان صحابه گفت: به درستی که دوست‌ترین شما نزد خدای تعالی آن کس باشد که یاد خدا بیشتر کند.
مؤلف کتاب گوید که قطع نظر از ورود دلائل نقلیه و شهود شواهد عقلیه باید پرتو نظر وایافتگان خردپرور بر این منظر تابد که هر گاه خداوند بی مانند با غایت بی نیازی و کبر پاینده پوینده نشیب و فراز شدت در خارا یک نفس فرو نگذارد نشاید که بنده مستمند با نهایت مسکنت و ابتلاء در تطور اطوار راحت و عناء تفنن او خوف و رجاء نفسی بی یاد او جل شانه بردارد. و به هنگام تصادم هواجس ناهنجار و تراکم وساوس روزگار از تمسک به عروۀ وثقای بخشایش پروردگار و تشبث به حبل متین نوازش مقلب قلوب و ابصار غفلت و ذهول دور شود و بجز ستایش و نیایش داور بردبار نقشی بر لوح اندیشه اقبال دارد و ادبار نیگارد. پویندگان راه رستگاری و جویندگان آرامگاه استواری که شیوه بندگی و پرستاری دانند در قمع اخضار خرسندی و کارگزاری و رفع آثار و سوگواری چشم توقع و امیدواری از نبوع ینبوع تضرع و زاری نگردانند. هم نازع اغلال سلاسل خستگی و شکستگی است در مواقع و بی ماندگی در بستگی و هم فاتح اقفال خزائن ارجمندی و کامکاری است در مصارع تیره بخشی و نگون ساری. کیست که بینائیش معبود تنیده و سرمایه بهبود از خداوند احسان وجود طلبیده و به مقصود نرسیده، یا کیست که در کفایت مهمات از کافه همزات خطرات پیوند گسسته و در به کرامت استکانت و ادامت اخبات بسته و به ساحت راحت و سبات نپیوسته تضرع و اخبات زدائیده نقوش لوح محو و اثبات تراند گردید و ثمرات و نجات را به زمان قاضی حاجات و کافی مهمات از حال خود تواند کیبانید فقد روی شیخنا عروه الاسلام ابو جعفر الرازی فی جامعه الکافی باسناده عن الکاظم علیه السلام انه قال: «عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ یَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِیَ وَ لَمْ یَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ فَإِذَا دُعِیَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ سُئِلَ صُرِفَ الْبَلَاءُ صَرْفَه».[۷۸] و فیه باسناده عنه علیه السلام «مَا مِنْ بَلَاءٍ یَنْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ فَیُلْهِمُهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الدُّعَاءَ إِلَّا کَانَ کَشْفُ ذَلِکَ الْبَلَاءِ وَشِیکاً وَ مَا مِنْ بَلَاءٍ یَنْزِلُ عَلَى عَبْدٍ مُؤْمِنٍ فَیُمْسِکُ عَنِ الدُّعَاءِ إِلَّا کَانَ ذَلِکَ الْبَلَاءُ طَوِیلًا فَإِذَا نَزَلَ الْبَلَاءُ فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ».[۷۹] و فیه باسناده عن الصادق علیه السلام «إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً».[۸۰] و عنه علیه السلام «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَدْفَعُ بِالدُّعَاءِ الْأَمْرَ الَّذِی عَلِمَهُ أَنْ یُدْعَى لَهُ فَیَسْتَجِیبُ وَ لَوْ لَا مَا وُفِّقَ الْعَبْدُ مِنْ ذَلِکَ الدُّعَاءِ لَأَصَابَهُ مِنْهُ مَا یَجُثُّهُ مِنْ جَدِیدِ الْأَرْضِ».[۸۱] و فیه باسناده عن ابی همام اسمعیل بن همام عن الرضا علیه السلام قال قال علی بن الحسین علیهما السلام: «إِنَّ الدُّعَاءَ وَ الْبَلَاءَ لَیَتَرَافَقَانِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ إِنَّ الدُّعَاءَ لَیَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً».[۸۲] اقول: و من شرائط قبول الدعاء التقدم فیه قبل نزول البلاء علی ما رویناه عن مولانا الصادق علیه السلام انه قال: «مَنْ تَقَدَّمَ فِی الدُّعَاءِ اسْتُجِیبَ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ صَوْتٌ مَعْرُوفٌ وَ لَمْ یُحْجَبْ عَنِ السَّمَاءِ وَ مَنْ لَمْ یَتَقَدَّمْ فِی الدُّعَاءِ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ إِنَّ ذَا الصَّوْتَ لَا نَعْرِفُهُ».[۸۳] و فی روایه اخری عنه علیه السلام «مَنْ تَخَوَّفَ مِنْ بَلَاءٍ یُصِیبُهُ فَتَقَدَّمَ فِیهِ بِالدُّعَاءِ لَمْ یُرِهِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِکَ الْبَلَاءَ أَبَداً».[۸۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...