کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



جستجو



 



اما به نظر می‌رسد که شرط مختصات مشترک، موجب ایجاد سازمانی بسته متشکل از قشرها یا طبقه خاصی می‌گردد. در بررسی تشکیلات و سازمان داخلی هر حزب سیاسی، توجه به شرایط عضویت و استخدام آن، اهمیت فراوان دارد.

 

برخی از احزاب سیاسی بزرگ برای آنکه بتوانند از همه سنخهای اجتماعی عضو بگیرند گرایش دارند تا ساختارشان را تغییر دهند.[۵۹]

 

در واقع استخدام حزبی امروزه می‌تواند به عنوان عامل مهمی در انتخاب کارگزاران و حاکمان در دولت احتمالی و آینده محسوب گردد؛ چرا که کارگزاران امروز، اعضای ناپخته و غیر حرفه ای بودند که با جذب از سوی احزاب و با ورود به حزب کاملاً با حکومت داری و شیوه های حکمرانی آشنایی پیدا کرده‌اند.

 

در بلژیک سازمان جوانان که جزئی از تشکیلات احزاب سیاسی این کشور می‌باشند، نقش تعیین کننده ای در استخدام و به کارگیری اعضا در احزاب بر عهده داشته و از کانال این سازمان‌ها، افراد برجسته ای برای آینده حزب و متعاقباً آینده کشور به صحنه سیاسی معرفی می‌شوند. نتایج تحقیقاتی که در میان سیاستمداران محلی در بلژیک به عمل آمده، نشان می‌دهد که بیش از ۴۰ درصد از آنان دوره زندگی سیاسی خود را از بخش جوانان در حزب آغاز کرده‌اند. البته اخیراًً عضوگیری و استخدام سیاسی در احزاب از طریق سازمان‌های جوانان در احزاب سیاسی بلژیک رو به افول گذاشته و در صورت تداوم این روند، این فرض تقویت می‌گردد که روزهای عضویت توده ای در احزاب به سر آمده است.[۶۰]

 

گفتار سوم- آموزش سیاسی به مردم و هواداران

 

آموزش سیاسی از طریق احزاب سیاسی، امروزه به یکی از مهمترین و اصلی ترین کارویژه های حزبی تبدیل شده است. رسالتی که احزاب در خلال آموزش شهروندان دنبال می‌کنند تنها با هدف کشاندن مردم پای صندوق‌های رأی انجام نمی شود بلکه در وهله اول می خواهند ذهن مردم به ویژه جوانان را که دارای اهمیت بسزایی برای احزاب هستند را به جمع سازمان‌ها و ارگانها و تشکیلات حزبی اضافه کنند و یا حداقل آن ها را به جمع رأی دهندگان در انتخابات آینده علاوه نمایند. یکی از طرق آموزش سیاسی شهروندان، اطلاع رسانی درست و بموقع به مردم ‌در مورد تصمیمات و اهداف دولتمردان و اهداف قدرت سیاسی است. نقشی که احزاب در این اطلاع رسانی ایفا می‌کنند متضمن استفاده از ابزارهای تبلیغاتی و اطلاع رسانی در سطح گسترده است. مانند بهره گیری از نظام مطبوعاتی و یا کانال‌های تلویزیونی که احزاب سیاسی در اختیار دارند و یا خود مبادرت به تأسیس آن ها نموده اند.[۶۱]

 

احزاب سیاسی با ایجاد فضای نقد و نقادی و تضارب افکار در این رسانه ها، در تبیین افکار عمومی
می‌توانند بسیار مؤثر واقع شوند. آموزش از طریق رسانه های جمعی شاید فقط ارتقای دانش شهروندان را به دنبال داشته باشد؛ در حالی که آموزش‌های حزبی تا حدود زیادی توأم با عمل و پراتیک تر از سایر آموزش‌ها بوده و به مشارکت سیاسی در حد بالاتری منجر می‌گردد، زیرا ورود به صحنه سیاست همراه با استراتژی، تاکتیک و شگردهای خاصی می‌باشد که در مجامع آکادمیک (دانشگاهی و غیر حزبی) کمتر از آن بحث
می شود.[۶۲]

 

حزب بی گمان کانون آموزش سیاسی مؤثر است و آموزش سیاسی که حزب می‌تواند به اعضایش بدهد به هر آموزش سیاسی دیگری برتری دارد، زیرا همیشه کم و بیش آموزش با عمل همگام است. امروزه در جهان اغلب حزب های مهم و ریشه دار، آموزشگاه ها و سازمان های پژوهشی ویژه شان را دارند و در این آموزشگاه ها اعضاء و پیروانشان را آموزش می‌دهند و افکار عمومی را نیز آگاه ساخته و جهت می‌دهند. بسیاری از اعضاء که در آغاز ورود به حزب کم آموزش و کم دانش در سیاست بودند با آموزش های حزبی به مردان و زنان سیاسی آگاه و برجسته تبدیل گردیدند و توانستند رهبری حزب را به دست گیرند.[۶۳]

 

مثلاً مورد شخصی مثل میتران، در فرانسه ۲۹ سال عضو حزب سوسیالیست فرانسه بود؛ یعنی نزدیک به سه دهه یک نفر در رده های مختلف حزب سوسیالیت فعالیت می‌کند. هم اثر پذیر است و هم اثر گذار.[۶۴]

 

همچنین، احزاب سیاسی آموزش‌های لازم را در موضوعات و ارزش‌های سیاسی به رأی دهندگان ارائه
می‌دهند. فعالان حزبی منافع سیاسی را گوشزد می‌کنند؛ شهروندان را آگاه می‌سازند و راه های مؤثر ارائه نظر به دولت را به اعضای خود آموزش می‌دهند. رهبران حزب با آموزش قواعد دموکراتیک بازی سیاسی به هواداران خود، سبب وفاق و اتفاق نظر می‌گردند.[۶۵]

 

قواعد و آموزش‌های حزبی در واقع همان هنر مبارزه سیاسی هستند که ناگزیر بایستی در قالب تشکیلات و کارویژه ها و ارکان حزبی دنبال شوند و چه بسا، بسیاری از اساتید فن و متخصصین عرصه حزبی در عمل بهتر موفق به به کارگیری و استفاده از آموخته های خود نبوده اند، در حالی که فعالان حزبی و آنهایی که در کوره حزب آزموده شده و در صحنه کارزار ‌آب‌دیده شده اند، بهتر از این اساتید به دقایق امور و روند جریان‌های سیاسی واقف باشند.

 

در انگلستان، کلیساهای غیر محافظه کار، بسیاری از سخنگویان حزب کارگر را در مهارت‌های مربوط به فن خطابه و سازمان اجتماعی، آموزش دادند.[۶۶]

 

افراد آموزش دیده در احزاب سیاسی کمتر اسیر شایعه و تصمیم گیری های غیر منطقی و احساسی می‌شوند. آن ها می آموزند که بیندیشند و مشورت کنند و آن گاه به تصمیم گیری روی آورند. احزاب می‌توانند نسبت به آموزش جامعه برای مقابله با توطئه های خارجی و داخلی هوشیاری ایجاد نمایند.

 

گفتار چهارم- تجمیع منافع

 

تجمیع منافع که از آن به تألیف منافع هم یاد می‌کنند، فعالیتی است که طی آن خواسته های افراد و گروه ها در قالب پیشنهادهای مهم برای سیاست‌گذاری، یک کاسه می شود. پیشنهادهایی مهم محسوب می‌شوند که حائز منافع چشمگیری باشد. مانند صرف اعتبارات مبارزاتی، دسترسی به رسانه ها، تألیف منافع نقشی است که احزاب در آن دخیل بوده و در این زمینه میدان داری می‌کنند. احزاب با معرفی نامزدهای خاصی که نماینده سیاست خاصی هم هستند سعی در جذب آرای مردم دارند. تألیف منافع ممکن است در هر دو نوع نظام های دموکراتیک و اقتدارگرا صورت گیرد. در نظامهای اقتدارگرا، حزب واحد می کوشد تا حمایت شهروندان را نسبت به برنامه ها و نامزدهای حزبی جلب کند و در نظامهای دموکراتیک هم دو یا چند حزب سعی در جذب ‌گروه‌های نفوذ و رأی دهندگان دارند. در هر دو نظام (اقتدارگرا و دموکراتیک) تألیف منافع در درون احزاب صورت می‌گیرد.

 

در نظام های پارلمانی از تألیف منافع و تجمیع خواسته های دو گروه در زمینه سیاست‌های اقتصادی و نیز
چانه زنی در مسائل سیاسی مستمر بین ‌گروه‌های نفوذ بزرگ و متمرکز کارگری و تجاری، احزاب سیاسی و دیوانسالاری، پیوند دهنده سازمان‌هایی هستند که در دیگر نظام های سیاسی، نقشهای متفاوت و اغلب خصمانه ای در برابر یکدیگر بازی می‌کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1401-09-20] [ 04:22:00 ب.ظ ]




از نظرگاه دیگر، نمایش درمانی بر مشکل و اختلال متمرکز است، زیرا در فرایند درمان، مستقیم یا غیر مستقیم با فنونی چون بازتاب دادن، نوشتن و اجرای نمایشنامه، ایفای نقش[۲۱۳]، کار با عروسک و … بر مشکل اصلی مراجع با توجه به معیارهای خاص هر اختلال، تأکید می شود (لانگ لی[۲۱۴]، ۱۹۸۳).

 

نمایش مفهومی است که یک هستی مطلق و یگانه دارد و تعریف های متعددی برای آن ذکر شده است (جنینگز، ۱۹۸۷). هنر، فعالیت و اشتیاق یا غریزه انسانی که در نمایش تجلی می‌یابد، چنان در ژرفای تاروپود انسان تنیده شده اند که تعیین یک حد و مرز قاطع میان فعالیت های عام تر و نمایش تقریباً ناممکن است (اسلین، ۱۳۸۲).

 

بسیاری از مردم، نمایش و تئاتررا با هم مرتبط می دانند اما در حقیقت این دو مفهوم متفاوتند. نمایش یک تجربه شخصی است (کلمه ای که از واژه یونانDrao می‌آید، به معنای I do یا I struggle) و تئاتر در ارتباط با تجربه با دیگران شکل می‌گیرد (واژه ایکه از کلمه یونانی theatron می‌آید به معنای مکانی برای نمایش دادن/دیدن) (کاسون،۲۰۰۶).

 

نمایش را می توان کنشی تقلیدی دانست؛ کنشی برای تقلید و بازنمایی رفتار بشر. عاملی که نمایش را نمایش می‌سازد، دقیقاً بیرون و فراسوی واژه ها قرار دارد و عبارت از کنش یا عملکردی است که به اندیشه و مفهوم مورد نظر پدیدآورنده اثر، تحقق کامل می بخشد. هنر نمایش عینی ترین و ملموس ترین شکل بازآفرینی موقعیت ها و روابط انسانی است، زیرا نمایش برخلاف قالب های روایتی که به بازگویی رویدادهای گذشته و خاتمه یافته گرایش دارند، در ابدیت زمان حال جاری است؛ در اکنون و اینجا نه در آن وقت ها و آن جاها (اسلین، ۱۳۸۲).

 

بالعکس، تئاتر اجرای آگاهانه یک متن یا موضوع از پیش تعیین شده است که هدف های متعددی را دنبال می‌کند؛ تئاتر آموزش می‌دهد، ارشاد می‌کند، سرگرم می‌کند و نیز در راه کشف جهان و الهام بخشیدن به تماشاگران گام برمی دارد. ‌بنابرین‏ تئاتر وسیله ای می شود که انسان توسط آن جهان خود را تعریف می‌کند یا از طریق آن از واقعیت های تلخ می گریزد (براکت، ۱۹۹۷).

 

در نگاهی کلی می توان نمایش و تئاتر را قالبی برای اندیشه، روزی برای شناخت و شیوه ای برای برگرداندن مفاهیم انتزاعی به شرایط ملموس انسانی دانست. به عبارت دیگر، تئاتر انبوه تماشاگر را از صورت مجموعه ای مرکب از انسان های منفرد خارج و تبدیل به ناهشیار جمعی می‌کند. نمایش و تئاتر به عنوان یک وسیله بیانی و ارتباطی –گذشته از داستان گویی و یا بازنمایی رویدادها- به بازآفرینی حالت های عاطفی و انسانی و شرکت دادن تماشاگران در عواطف گوناگون می پردازند و به وسیله ای تبدیل می‌شوند که دامنه تجربیات انسانی را گسترش می‌دهند و بسط و توسعه ظرفیت آنان برای درک عواطف غنی تر، ظریف تر و رفیع تر را در پی دارند (اسلین، ۱۳۸۲).

 

۲-۱-۲-۳-۲ نمایش به عنوان درمان

 

تئاتر فعالیتی جدا از واقعیت های روزمره زندگی است اما با این حال، کارکردی حیاتی در بازآفرینی واقعیت ها دارد. تئاتر تنها مکانی است که در آن ارتباط بخش هشیار و ناهشیار ذهن برقرار می شود و فرایندهای عاطفی بشر شکل می‌گیرد و مقدمات فرایندهای شناختی را فراهم می‌سازد (جونز،۱۹۹۶).

 

نمایش به انسان اعتماد به نفس می‌دهد، تخیلات را به شکل قابل قبول آزاد می‌سازد و به طور کلی اعمال جسمانی و ذهنی را هماهنگ می‌کند (لیندکویست[۲۱۵]، ۱۹۹۷). از دیدگاه اورینوف (۱۹۲۷) تئاتر غریزه دگرگون شدن و مواجهه تصاویری از بیرون با تصاویری است که از درون خلق می‌شوند، تئاتر معاصر را به عنوان تداوم درمان های شمنی- قبیله ای آیینی گذشته های دور- معرفی می‌کند (جونز، ۱۹۹۶).

 

مهمترین ویژگی هایی که هنر تئاتر را واجد ویژگی های درمانی می‌کند؛ عبارتند از:

 

    1. هنر تئاتر به برون ریزی خلاقیت و حالات ارتجالی می‌ انجامد.

 

    1. تئاتر فضایی است که در آن تصاویر درونی، تجسم پیدا می‌کند و به شکل عینی نمود می‌یابد.

 

    1. در تئاتر همه چیز ممکن است و همین امکانات فراواقع به شخصیت محوری اجازه می‌دهد تا چیزهایی را تجربه کند که در زندگی واقعی هرگز تجربه نکرده است و واقعیت های جدیدی را بیافریند.

 

    1. تئاتر ورای زبان حرکت می‌کند.

 

    1. تئاتر، تماشاگر را به ارتباط، همدلی[۲۱۶] و همسان سازی[۲۱۷] وامی دارد.

 

  1. تئاتر باعث درگیری شخصیت محوری با موقعیت و درک فضا و نمادها می شود و بدین ترتیب، به تحریک ‌نیم‌کره راست مغز می‌ انجامد و تحریک این ‌نیم‌کره، افزایش آگاهی فضایی و حافظه عاطفی را درپی دارد (جونز، ۱۹۹۶).

به هر روی نباید فراموش کرد که نمایش یک ابزار درمانگری نیست، بلکه در وهله نخست و بیشتر یک تجربه انسانی منحصر به فرد است. توانایی دگرگونی و تغییر، توانایی به تصویر درآوردن دیگران، توانایی تغییر سطوح هشیاری و حالت های عاطفی از ویژگی های کلی همه انواع تئاتر و نمایش است (اسچنر[۲۱۸]، ۱۹۸۵).

 

۲-۲-۳-۲انجمن ملی نمایش درمانی امریکا (NADT)

 

در اوایل دهه ۱۹۸۰ اولین برنامه های آموزشی رسمی رشته نمایش درمانی در نیویورک توسط لندی، در سانفرانسیسکو توسط آمونا و در انگلستان توسط جنینگز در کالج کیگز و از لندن پایه گذاری شد (لندی[۲۱۹]، مک للان[۲۲۰]، مک مولیان[۲۲۱]، ۲۰۰۵).

 

۱-۲-۲-۳-۲ تعریف نمایش درمانی

 

انجمن ملی نمایش درمانی امریکا[۲۲۲]نمایش درمانی را این گونه تعریف می‌کند. نمایش درمانی، یک درمان خلاق و شفابخش بر اساس هنر نمایش است. ساختار این روش، به مراجعان اجازه می‌دهد تا به کشف موضوع و مفاهیم خویشتن، در فضایی ایمن و حمایتگر بپردازند. نمایش درمانی شیوه منحصر به فردی از نمایش است که در آن فرایند عمل و نه محصول و اجرای آن، به عنوان ابزار درمانی در نظر گرفته می شود. به علاوه این روش درمانی، فعال، خلاق و کل گرایانه است و با توجه به نیازهای خاص مراجعان، شیوه های گوناگونی دارد (اسنو[۲۲۳]، ۲۰۰۰).

 

در نمایش درمانی بر عمل نمایش به عنوان نیروی مثبت در یادگیری، رشد فردی و شفابخشی تأکید می شود (کارتنی[۲۲۴]، ۱۹۸۷). نکته دیگری که در همه تعاریف به چشم می‌خورد، استفاده از نمایش درمانی به عنوان مداخله ای درمانی است و نه آموزش مهارت‌های خاص، مانند آنچه در تئاتر دیده می شود (کاسون، ۲۰۰۶).

 

نهایت این که نمایش درمانی در روند جستجو برای پیدا کردن الگوی مناسب روانشناختی، پیش از آنکه بر روانشناسی رفتاری یا شناختی متکی باشد به روانشناسی روان پویشی توجه دارد (والنتی[۲۲۵] و فونتانا[۲۲۶]، ۱۹۹۴).

 

۲-۲-۲-۳-۲ هدف ها و پیامدهای نمایش درمانی

 

    1. پیدا کردن راه حل های مختلف برای مشکلات و موقعیت های خاص.

 

    1. کاهش احساس تنهایی.

 

    1. ایجاد مهارت ها و سبک های مقابله ای جدید.

 

    1. وسعت بخشیدن به دامنه احساس متفاوت.

 

    1. تجربه تعامل های سازنده و مثبت در گروه.

 

  1. ایجاد و گسترش روابط اجتماعی (انجمن ملی نمایش درمانی امریکا، ۲۰۰۵).

۳-۲-۲-۳-۲ نمایش درمانی به عنوان ابزار تشخیص

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:33:00 ب.ظ ]




در ادبیات امور مالی گفته می‌شود که جریان نقدی از سود تعهدی کمتر است و بالا بودن جریان نقدی عملیاتی یک شرکت حاکی از بالا بودن توان سودآوری شرکت دارد. ‌بنابرین‏ اگر جریان نقدی شرکت بالاتر از سود خالص شرکت باشد می‌توان کیفیت بالاتری برای سود خالص در نظر گرفت.

 

برای تعیین جریان نقدی باید اقلام غیرنقدی سود حسابداری را به سود محاسبه شده اضافه یا از آن کسر کرد. تحلیل‌گران مالی می‌توانند با در نظر گرفتن اقلام غیرنقدی سود، برآورد مناسبی از جریان‌ نقدی داشته باشند و بر اساس آن کیفیت سود حسابداری را ارزیابی نمایند. در شرایطی که اطلاعات مفصل در خصوص این اقلام در اختیار نیست، معمولاً تنها هزینه استهلاک به عنوان یک قلم غیرنقدی در نظر گرفته می‌شود (محمدی، ۱۳۸۸).

 

‌بنابرین‏ لازم است در رابطه بین سود عملیاتی و جریان‌های نقدی عملیاتی بررسی لازم صورت گیرد. رابطه بین آن ها می‌تواند به دو صورت کلی و جزئی انجام گیرد. در بررسی کلی فقط مثبت یا منفی بودن سود و جریان‌های نقدی عملیاتی مطرح می‌باشد. در صورتی که در بررسی جزئی ارتباط اجزای سود و جریان‌های نقدی عملیاتی مطرح می‌باشد (محمدی، ۱۳۷۷، ۹۰).

 

۲-۴-۳ ارتباط نظری بین سود و ارزش شرکت

 

میزان افزایش ارزش بازار شرکت از دید سرمایه‌گذاران نشانه توانایی سودآوری آتی شرکت بوده و به عنوان یک خبر خوب مبنی بر روشن بودن افق آینده شرکت از دید مدیریت است. از طرفی برخی از سرمایه‌گذاران ممکن است این افزایش را نشانه در دست نبودن فرصت‌های سرمایه‌گذاری، رشد و توسعه و یا عدم استفاده شرکت از این فرصت‌ها بدانند و در نتیجه افزایش ارزش بازار شرکت از دید آن ها علامت مثبتی نباشد.

 

سود سهام را می‌توان در مواردی به عنوان ارزش بازار عنوان کرد که ممکن است در این حالت تئوری علامت‌دهی سهام نیز مطرح گردد: تئوری علامت‌دهی سهام بر این اساس استوار است که مدیر یک شرکت ‌در مورد چشم‌انداز آینده شرکت نسبت به سهام‌داران شرکت بیشتر می‌داند و بر اساس این تئوری اگر شرکت سود سهام بیشتری نسبت به آنچه توسط بازار پیش‌بینی شده است، اظهار کند این موضوع، ممکن است نشانه این باشد که چشم‌انداز مالی آینده شرکت روشن‌تر از چشم‌انداز مورد انتظار آن ها‌ است (خواجوی، ۱۳۸۴، ۳۸).

 

۲-۵ پیشینه تجربی تحقیق

 

با توجه به اهمیت نقدی و تأثیر آن بر سود و ارزش شرکت، تحقیقات متعددی در این زمینه انجام شده است ولی تاکنون تأثیر نوسانات جریان نقدی بر کیفیت سود و ارزش شرکت مورد بررسی قرار نگرفته است. برخی از تحقیقات صورت گرفته در زمینه بررسی جداگانه جریان نقدی و کیفیت سود و ارزش شرکت به شرح زیر می‌باشد:

 

۲-۵-۱ تحقیقات صورت گرفته در خارج از کشور

 

– اسماعیل و کیم[۶۵] (۱۹۸۹) در تحقیقی با عنوان «بررسی رابطه بین متغیرهای جریان نقدی و ریسک سیستماتیک» ‌به این نتیجه رسیدند که جریان‌های نقدی حاصل از عملیات ارتباط معناداری با ریسک سیستماتیک دارد.

 

– اسلوان[۶۶] (۱۹۹۶) نشان می‌دهد که عملکرد سودآوری قابل انتساب به جزء تعهدی سود نسبت به بخشی از آن که قابل انتساب به جزء نقدی است، کمتر می‌باشد.

 

– هوگن و بیکر[۶۷] (۱۹۹۶) دریافتند که تغییرات در جریان‌های نقدی به صورت منفی بر روی بازده سهام اثر می‌گذارد. اما شواهدی مبنی بر وجود رابطه معنی‌دار بین نوسانات سود و سود سهام به دست نیاوردند.

 

– ریچاردسون[۶۸] (۲۰۰۱) ‌به این نتیجه می‌رسد که اطلاعات اقلام تعهدی در زمینه کیفیت سود در یک بخش خاص از اقلام تعهدی مثلاً اقلام تعهدی جاری متمرکز نیست.

 

– هاو و همکاران[۶۹] (۲۰۰۱) محتوای اطلاعاتی اقلام تعهدی و جریان‌های نقدی را بررسی نموده و نشان دادند که سود دارای محتوای اطلاعاتی بیشتری نسبت به جریان‌های نقدی است، چرا که سود دربردارنده اقلام تعهدی است. نتیجه دیگر این تحقیق حاکی از پایداری و پیش‌بینی کنندگی بیشتر سود نسبت به جریان‌های نقدی عملیاتی است.

 

    1. ۱ Chow and Hausman ↑

 

    1. ۱ konan ↑

 

    1. ۱ Haugen & Baker ↑

 

    1. ۲ Hunt et al ↑

 

    1. ۳ Vijhe ↑

 

    1. ۴ Huang ↑

 

    1. ۱ Nicos and et al ↑

 

    1. ۱ Applied Research ↑

 

    1. ۲ Causal Method ↑

 

    1. ۱ Panel Data ↑

 

    1. ۲ Time Series-Cross Section Data ↑

 

    1. ۱ Markowitz ↑

 

    1. ۲ Richardson et al ↑

 

    1. ۱ Funds Statement ↑

 

    1. ۲ Statement of change in financial position ↑

 

    1. ۳ SFAC. NO.1 ↑

 

    1. ۱ Cash Flow Information Hypothesis ↑

 

    1. ۲ Free Cash Flow Hypothesis ↑

 

    1. ۱FASB ↑

 

    1. ۱ Ingram and lee ↑

 

    1. ۱ Jantry et al ↑

 

    1. ۲ Ryder and Healy ↑

 

    1. ۳ Casey and Bartczak ↑

 

    1. ۱ Nicos et al ↑

 

    1. ۲ Minton, Schrand and Walther ↑

 

    1. ۳ Gaczy ↑

 

    1. ۴ Carter, Roger and Simon keynes ↑

 

    1. ۵ Allayannis and Weston ↑

 

    1. ۱ Desai et al ↑

 

    1. ۱ Penman and Zhang ↑

 

    1. ۱ Stickney ↑

 

    1. ۱ Siegal ↑

 

    1. ۲ Francies et al ↑

 

    1. ۳ Beneish and Vargas ↑

 

    1. ۴ White ↑

 

    1. ۵ Bao ↑

 

    1. ۶ Laki and Makorat ↑

 

    1. ۷ Cresken Haeter and Molomad ↑

 

    1. ۸ Richardson et al ↑

 

    1. ۱ Mikhail et al ↑

 

    1. ۲ Chan ↑

 

    1. ۱ Revsine et al ↑

 

    1. ۲ Konan ↑

 

    1. ۳ Dechow and Dichew ↑

 

    1. ۴ Penman and Zhang ↑

 

    1. ۵ Richardson et al ↑

 

    1. ۶ Balsam et al ↑

 

    1. ۷ Mikhail et al ↑

 

    1. ۱ Raj ↑

 

    1. ۲ Harris ↑

 

    1. ۳ Penman ↑

 

    1. ۴ Clubb Colin ↑

 

    1. ۱ Lipe ↑

 

    1. ۲ Trueman and Titman ↑

 

    1. ۱ Kennelley and Schaefer ↑

 

    1. ۲ Xiao and Zhang ↑

 

    1. ۳ De Angelo ↑

 

    1. ۱ Lev ↑

 

    1. ۱ Barth et al ↑

 

    1. ۲ Cornell and Landsman ↑

 

    1. ۱ Harris et al ↑

 

    1. ۲ Raj et al ↑

 

    1. ۱ Mc cannel and Servaes ↑

 

    1. ۱ FASB ↑

 

    1. ۱ Ismail and Kim ↑

 

    1. ۲ Sloan ↑

 

    1. ۳ Haugen and Baker ↑

 

    1. ۴ Richardson ↑

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:45:00 ب.ظ ]




 

 

فصل دوم

 

بررسی تحقق قتل عمدی با فعل

 

گفتار اول: بررسی تحقق قتل عمدی با ” فعل به ندرت کشنده “

 

در تحقق قتل عمدی با فعل تردیدی وجود ندارد و غالب ‌قتل‌های واقع شده نیز با فعل مثبت ارتکاب می‌یابند؛ افعالی مانند چاقو زدن، سر بریدن، شلیک کردن، ریختن سم در آب و غذای مجنی علیه، خفه کردن و مانند آن ها همگی از جمله ارتکاب قتل با فعل می‌باشند. اما ‌در مورد شدت فعل ارتکابی و تاثیر آن بر تحقق یا عدم تحقق قتل عمدی، در منابع فقهی اختلاف نظر وجود دارد. در این قسمت بر آنیم که فعل را با توجه به شدت آن تقسیم کرده و آن را در منابع فقهی و قانون مجازات اسلامی مورد بررسی قرار دهیم، لذا ما نیز به پیروی از فقها، فعل را به فعل نادرا کشنده(به ندرت کشنده) و نوعا کشنده تقسیم کرده و تحقق قتل عمدی را با هر کدام مورد مطالعه قرار می‌دهیم.

 

مراد از فعل نادرا یا بندرت کشنده این است که رفتار مرتکب در عمل، بندرت وگاهگاه و نه به طور معمول و شایع، منجر به مرگ گردد. مسئله ی مورد بحث در این قسمت آن است که آیا برای تحقق قتل عمدی، فعل مرتکب لزوماً باید به طور غالبی منجر به مرگ قربانی گردد و یا اینکه هر نوع فعل منجر به مرگ، ولو کاملا اتفاقی نیز مشمول قتل عمدی است؟

 

برای مثال، آیا سیلی زدن به مجنی علیه، زدن به نقاط غیر حساس بدن او، هل دادن او از ارتفاعی بسیار کم و مثالهایی از این دست، به قصد قتل و حدوث اتفاقی مرگ، موجب تحقق قتل عمدی است؟ دقت در مثال‌های مطروحه نشان می‌دهد که مرگ در اثر آن ها کاملا اتفاقی و تصادفی بوده و به صورت غالبی و شایع واقع نشده است. در فقه امامیه، برخی فقها بدون اشاره به تحقق یا عدم تحقق قتل عمدی با افعال به ندرت کشنده، تنها ارتکاب اعمال غالبا کشنده با قصد قتل را موجب تحقق قتل عمدی دانسته اند[۱۷۳]. برخی دیگر از فقها نیز علی رغم اشاره ‌به این مطلب، از اظهار نظر صریح ‌در مورد عمدی یا غیر عمدی بودن آن خودداری کرده‌اند[۱۷۴]. علاوه بر فقهای پیش گفته، برخی دیگر از فقها و صاحب‌نظران فقهی، قائل به خروج چنین قتلی از قتل عمدی بوده اند[۱۷۵]. در علت این حکم، به رعایت احتیاط و اینکه قصد قتل با آلتی که به ندرت کشنده است، قابل جمع نبوده و مانند قصد بلا ضرب است، اشاره شده است[۱۷۶]. در مقابل، مشهور فقهای امامیه به استناد پاره ای از روایات و نیز اینکه بعد از ظهور ادله جایی برای رعایت احتیاط نمی باشد[۱۷۷]، تمرکز عمدی بودن قتل را بر قصد مرتکب دانسته و بدون توجه به شدت فعل ارتکابی و با توجه به قصد قتل و انجام فعلی که در عمل منجر به مرگ مجنی علیه گشته است، قتل با فعل نادرا کشنده را نیز عمدی دانسته اند[۱۷۸]. قانون‌گذار ایران نیز در بند “الف” ماده ۲۰۶ ق.م.ا، با قید:” مواردی که قاتل با انجام کاری قصد کشتن شخص معین یا فرد یا افرادی غیر معین از یک جمع را دارد خواه آن کار نوعا کشنده باشد خواه نباشد ولی در عمل سبب قتل شود “، نظر اخیر را مورد پذیرش قرار داده است. لذا وجود فعلی که در عمل صلاحیت سلب حیات از مجنی علیه را داشته باشد و صرفنظر از شدت آن، برای تحقق رفتار مرتکب در قتل عمدی در حقوق کیفری ایران کافی خواهد بود. خاطر نشان می شود برای تشخیص عمل نادرا کشنده، باید فعل مرتکب و نه جراحت و ضربه وارده را در نظر گرفت؛ زیرا گاهی علی رغم کشنده بودن نوعی جراحت و ضربه وارده، عمل مرتکب بندرت کشنده می‌باشد؛ برای مثال اگر الف یک سیلی در گوش ب بنوازد یا وی را هل دهد، ولی به طور کاملا اتفاقی سر ب به جای محکمی اصابت کرده و در اثر آن فوت نماید، هرچند پزشکی قانونی ضربه وارده را نوعا کشنده بداند؛ ولی قاضی در حکم خود باید عمل الف یعنی سیلی زدن وی را در نظر بگیرد و نظر به قوای جسمانی طرفین، فاصله آن ها از هم، شدت ضربه و موارد دیگر حکم به نوعا یا ندرتا کشنده بودن عمل را صادر نماید. در این مورد با توجه به اهمیت آن، در قسمت عمل نوعا کشنده بیشتر بحث خواهیم کرد. در حقوق آمریکا نیز انجام فعل با قصد قتل، قتل عمدی درجه یک را محقق می‌سازد. البته باید دانست که قصد قتل تنها به صورت صریح احراز نمی شود، بلکه استفاده از برخی سلاحها و یا استفاده از دست و پا در شرایطی، باعث می شود که قاتل، قاصد فرض شده و به قتل عمدی درجه یک محکوم شود؛ هرچند وی می‌تواند خلاف آن را ثابت نماید[۱۷۹].

 

گفتار دوم: بررسی تحقق قتل عمدی با فعل نوعا کشنده

 

همان‌ طور که اشاره شد، در صورت وجود قصد قتل، نوع عمل ارتکابی و شدت آن، فاقد اهمیت بوده و قتل ارتکابی، عمدی خواهد بود. اما مشهور فقهای امامیه علاوه بر ضابطه ی فوق الذکر، به استناد پاره ای از روایات وارده[۱۸۰]، علاوه بر تحقق قتل عمدی با قصد قتل و بدون توجه به شدت عمل ارتکابی، انجام عمل نوعا کشنده، بدون قصد قتل را نیز موجب تحقق قتل عمدی دانسته اند[۱۸۱]. روایاتی نیز مورد استناد مشهور قرار گرفته است که از آنجمله می توان به صحیحه فضل بن عبد الملک از امام صادق (ع) اشاره نمود که امام (ع) در پاسخ به سوالی ‌در مورد کشتن شخصی توسط دیگری با آهن، قتل ارتکابی را عمدی دانسته اند[۱۸۲]، این فقها با توجه به روایت فوق چنین نتیجه گرفته اند که، با توجه ‌به این که زدن با آهن از مواردی است که عادتا با آن قتل واقع می شود، قتل واقع شده عمدی خواهد بود، اگر چه قاتل قصد ابتدایی قتل را نداشته باشد[۱۸۳].

 

در حقیقت در این حالت، قصد فعل (سوء نیت عام ) و البته با آگاهی از نوعا کشنده بودن آن، جهت تحقق قتل عمدی کفایت خواهد کرد. همان‌ طور که قبلا اشاره شد برخی دیگر از فقها حتی در حالت وجود قصد نیز تنها در صورت کشنده بودن عمل، قتل را عمدی دانسته اند و به عبارت دیگر تلفیقی از ضابطه ی اول و دوم را برای تحقق قتل عمد لازم شمرده اند[۱۸۴]. لازم به ذکر است که اصطلاح ” نوعا کشنده ” در کلام فقها مشاهده نمی شود، بلکه فقها از کلمات ” عادتا کشنده ” و ” غالبا کشنده ” با عبارات مختلف استفاده کرده‌اند[۱۸۵]. به هر حال قانون‌گذار ایران با بهره گرفتن از نظر مشهور فقها، مبادرت به وضع بندهای “ب” و “ج” ماده ۲۰۶ قانون مجازات اسلامی نموده است که مطابق آن:”

 

ب- مواردی که قاتل عمدا کاری را انجام دهد که نوعا کشنده باشد هرچند قصد کشتن شخص را نداشته باشد.

 

ج- مواردی که قاتل قصد کشتن ندارد و کاری را که انجام می‌دهد نوعا کشنده نیست، ولی نسبت به طرف بر اثر بیماری یا ناتوانی یا کودکی و امثال آن ها نوعا کشنده باشد و قاتل نیز به آن آگاه باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:57:00 ب.ظ ]




 

مبحث دوم : استقلال مراجع اداری شبه حقوقی در نظام حقوقی ایران

 

یکی از تضمینات حق بر رسیدگی منصفانه افراد در مراجع اختصاصی اداری شبه حقوقی استقلال مرجع رسیدگی کننده به دعاوی است. اهمیت اصل استقلال به حدی است که می توان گفت بدون وجود آن، رعایت سایر اصول دادرسی منصفانه یا کارایی آن ها نیز محل تردید جدی است که نمی توان به رعایت کامل و شایسته سایر اصول و عناصر دادرسی منصفانه از سوی مرجع رسیدگی فاقد استقلال امید داشت، چرا که چنین مرجع وابسته ای همیشه در معرض فشار و نفوذ مقامات اداری بوده و همواره ممکن است مجبور به نادیده گرفتن اصول دادرسی منصفانه و حق افراد بر دادرسی منصفانه در جریان رسیدگی ها گردد.در حالی که زمانی می توان ز استقلال این مراجع سخن به میان آورد که شرایطی فراهم گردد تا اعضای آن ها صرفاً بر اساس موازین قانونی و دستورات وجدانی خود، به دور از هر گونه نفوذ یا فشار بیرونی به دعاوی رسیدگی و مبادرت به اتخاذ تصمیم نمایند.[۱۲۰] در همین راستا استقلال مرجع رسیدگی کننده در دو بعد یعنی استقلال اعضای مرجع (استقلال شخصی) و استقلال ساختار آن از دستگاه اجرایی مربوط (استقلال سازمانی) باید مورد توجه قرار گیرد؛[۱۲۱]استقلال شخصی اعضای مراجع مستلزم این است که اعضای این مراجع نه توسط دستگاه اجرایی مربوطه، بلکه توسط مرجع مستقلی نصب گردیده و از اصل منع عزل نیز به جز در صورت اثبات تخلفات برخوردار بوده و در نتیجه به دور ا ز اصل سلسله مراتب اداری بتوانند با فراغ خاطر و به دور از فشار مقامات اداری به دعاوی رسیدگی نمایند.

 

به موازات استقلال شخصی، استقلال سازمانی نیز ایجاب می‌کند که این مراجع به لحاظ ساختاری مستقل از دستگاه های اجرایی مربوطه بوده و به لحاظ اداری و مالی وابسته به آن دستگاه نباشند.‌بنابرین‏ مراجع اختصاصی اداری شبه حقوقی در جهت رعایت حق افراد بر دادرسی منصفانه در رسیدگی ها، باید شاخص های فوق الذکر استقلال را دارا باشند. حال باید دید که مصادیق بارز منتخب مراجع اختصاصی اداری شبه حقوقی در این مبحث تا چه اندازه ای از استقلال برخوردارند.

 

 

گفتار اول : هیئت ثبتی

 

بند اول : هیئت نظارت و شورای عالی ثبت

 

به موجب ماده ۶ قانون ثبت اسناد و املاک کشور، هیئت نظارت مرکب از رئیس ثبت استان یا قائم مقام او و دو نفر از قضات دادگاه تجدید نظر استان به انتخاب رئیس قوه قضائیه می‌باشد.[۱۲۲] همچنین طبق ماده ۲۵ قانون، شورای عالی ثبت به عنوان مرجع تجدید نظر در آرای هیئت نظارت با دو شعبه املاک و اسناد که هر کدام متشکل از سه نفر، با دو نفر از قضات دیوان عالی کشور به انتخاب رئیس قوه قضائیه و یک نفر مسئول قسمت املاک در شعبه املاک و مسئول قسمت اسناد در شعبه اسناد می‌باشند، تشکیل می‌گردد. محل تشکیل جلسات هیئت نظارت، اداره ثبت استان و جلسات شورای عالی ثبت، اداره کار ثبت می‌باشد (مواد ۲ و ۱۱ آیین نامه اجرایی رسیدگی اسناد مالکیت معارض و هیئت نظارت و شورای عالی).‌به این ترتیب دو نفر از اعضای هیئت نظارت و شورای عالی ثبت از سوی رئیس قوه قضائیه به عنوان مرجعی ثالث و مستقل منصوب می‌گردند و نفر سوم نیز به حکم قانون، رئیس ثبت استان و مسئول قسمت املاک و یا اسناد سازمان ثبت اسناد و املاک کشور می‌باشد که خودئ یکی از طرفین دعوا است. به عبارتی، اگر چه در انتصاب دو تن از اعضای این مراجع اصل استقلال لحاظ گردیده است، اما عضو سوم آن ها در اصل منصوب مقامات ارشد اداره ثبت اسناد و املاک کشور در پست سازمانی خود در آن اداره می‌باشد که به حکم قانون به عضویت آن مراجع نیز در می‌آیند و لذا در نهایت منتخب یکی از طرفین اختلاف یعنی سازمان ثبت اسناد و املاک است و با توجه به وجود رابطه سلسله مراتبی بین وی و مقامات مافوق، همواره در معرض فشار و نفوذ دستگاه اجرایی مذبور بوده و استقلال وی در معرض تهدید می‌باشد. به علاوه عضو مذبور با عزل از سمت خود توسط مقامات مافوق، از عضویت آن مرجع نیز عزل می‌گردد. البته مصونیت اعضا از برکناری، بدون اثبات تخلف ‌در مورد سایر اعضا در قانون مربوط تضمین نگردیده و لذا به نظر می‌رسد استقلال شخصی اعضا این مراجع مخدوش است.در خصوص استقلال سازمانی این مراجع باید گفت که با توجه به تشکیل جلسات رسیدگی در محل سازمان ثبت اسناد و املاک یعنی دستگاه اجرایی طرف دعوا، انجام برخی امور مثل تشکیل پرونده و اخذ مدارک طرفین و انجام معاینه و تحقیقات محلی و اخذ اظهارات طرفین و شهود و غیره توسط واحد های ثبتی به موجب ماده ۳ آیین نامه اجرایی رسیدگی اسناد مالکیت معارض و هیئت نظارت و شورای عالی مصوب ۱۳۵۲ و همچنین پرداخت هزینه های لازم از محل اعتبارات سازمان ثبت اسناد و املاک کشور در بودجه سالانه در عمل[۱۲۳] به نظر می‌رسد این مراجع به لحاظ مالی و اداری نیز وابسته به دستگاه اجرایی مربوطه وطرف دعوا بوده و از استقلال سازمانی لازم برخوردار نیستند.

 

 

بند دوم : هیئت حل اختلاف ثبت احوال

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:08:00 ب.ظ ]