صعصعه بن صوحان العبدي
عقيل بن ابي طالب به دليل فقر ومشكلات مالي واقتصادي، پس از اينكه از دريافت سهم بيشتر از بيت‌المالي كه در اختيار اميرالمؤمنين(ع) بود، نااميد شد، به قصد دريافت عطا و ديدار معاويه نزد او رفت، معاويه به او خوشامد گفت و از اين كه او را بر برادرش (اميرالمؤمنين(عليه السلام)) ترجيح داده است، خوش‏حال شد و با بردباري و شكيبايي با او برخورد كرد و به او گفت: «اي‌ابويزيد! علي را در چه حالي ترك كردي؟!
عقيل گفت:«علي را در حالتي ترك كردم كه خدا و پيامبرش او را دوست دارند و تو را در حالتي يافتم كه خدا و پيامبرش دوستت ندارند.»
معاويه به او گفت: «اگر به قصد زيارت و عطاي ما نيامده بودي، پاسخي به تو مي‏دادم كه تو را به درد مي‏آورد.»
و البته معاويه مايل بود كه دنباله سخن را نگيرد ؛ چون مي‏ترسيد كه عقيل، چيزي بگويد كه شأن اورا پايين بياورد. پس، ازجاي خود بلند شد و دستور داد عقيل را در خانه‏اي ساكن كنند و برايش مال فراواني ببرند. فرداي آن روز،عقيل را نزد خود فراخواند. معاويه به او گفت: «اي ابو يزيد! علي، برادرت را در چه حالي ترك كردي؟»
عقيل گفت:«در حالي كه براي خودش بهتر از تو بود، و تو براي من از او بهتري.»
معاويه گفت: «برايم ياران علي را توصيف كن و از آل صوحان آغاز كن كه آنان، شكافنده سخن‏اند.»
عقيل گفت:«امّا صعصعه! بزرگ مرتبه و زبانش تيز (شكافنده) است. پيشروِ سواران و شجاع است. شكاف را مي‏بندد و بسته را مي‏شكافد و كم‏نظير است.
و امّا زيد و عبد اللَّه بن صوحان! آنان دو نهر جاري‏اند كه جوي‏ها به آن دو مي‏ريزدند و شهرها با آن دو سيراب مي‏شوند. مردان جِد و عزم و دور از بازي و شوخي‏اند.»
خبر سخنان عقيل،در مجلس معاويه، به گوش صعصعه بن صوحان رسيد. پس به عقيل نوشت:«به نام خداوند بخشاينده مهربان. ياد خدا بزرگ‏تر است و آغازگران، بدان آغاز مي‏كنند و شما كليدهاي دنيا و آخرت هستيد.
امّا بعد ؛ سخنت با دشمن خدا و پيامبرش، به گوش دوستدارت رسيد. پس خدا را بر آن، سپاس گزاردم و از او خواستم كه تو را به مرتبتي بالا بركشد و به شاخه‏هاي سرخ و پايه‏هاي سياه برساند؛ چرا كه او ستون دين است. هر كه از او جدا شود، از دين پر فروغ، جدا گشته است.
اگر نَفست تو را به سوي معاويه كشانده تا مالي از او به چنگ آوري، تو كه همه ويژگي‏هاي معاويه را مي‏داني. پس برحذر باش! مبادا شعله‏اي از آتش او تو را بگيرد و تو را از حجّتت گم‏راه كند كه خداوند، آنچه را در ديگران فرو گذارده، از شما اهل بيت بركشيده است، و هر فضل و احساني هست، به وسيله شما به ما رسيده است.
خداوند، منزلت شما را بزرگ شمرد و شكوهتان را پاس داشت و يادگارهايتان را نگاه داشت كه منزلتتان پسنديده، و شكوهتان محفوظ، و يادگارهايتان نمايان است، و شما امان خلق از گرفتار شدن به عذاب خدا و وسيله راهيابي به راه‏هايش هستيد ؛ دستاني والا و چهره‏هايي تابان !»[280]
محمدبن‌ابي‌بكر
محمدبن‌ابي‌بكر كه ازياران دلباخته وپرشور اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) بود، درزمان فرمانداري‌اش درمصر همواره مردم را به اطاعت از واجبات الهي وفرامين حضرت امير(عليه‌السلام) دعوت مي‌كرد؛ هنگامي‌كه محمّد شنيد عمروعاص براي جنگ با او وارد مصر شده‌است، مردم را گردآورد وبعد ازحمد وثناي الهي ودرود بر رسول خدا(صلّی‌الله‌عليه‌وآله) گفت: « مسلمانان ومؤمنان، مردمي كه حرمت‌ها راازبين مي‌برندوگمراهي را دامن مي‌زنند وآتش فتنه را شعله‌ور مي‌كنند ومي‌خواهند بازور به مردم تسلّط پيدا كنند، به دشمني باشما برخاسته وبه‌سوي شما لشگركشي كرده‌اند. بندگان خدا هركس طالب بهشت وآمرزش خداوند است، به‌سوي آنها بيرون رود، ودرراه خدا باآنها جهاد كند…»[281]
مَعقِل بن قيس رياحي
مَعقِل بن قيس رياحي، از جنگاوران بي‏باك كوفه و از سخنوران چيره دست آن ديار و از سرداران سپاه اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) و امام حسن(عليه السلام) است. در جنگ جمل، فرمانده پياده نظام كوفه بودو در جنگ صِفّين، فرماندهي برخي از قبايل كوفه را و در درگيري‏هاي ماه ذي‌حجّه در جنگ صِفّين نيز گاهي فرماندهي سپاه را به عهده داشت.در جنگ نهروان، فرمانده جناح چپ سپاه بود و پس از آن، مأمور سركوبي شورش بني ناجيه شد و خرّيت بن راشد را شكست داد.
بعد از شبيخونِ يزيد بن شجره بر مكّه و مدينه، مَعقِل به مقابله با او و همراهانش شتافت، عدّه‏اي از آنان را اسير كرد و بقيه را فراري داد. پس از درهم شكسته شدن فتنه نهروان، اميرالمؤمنين (عليه السلام) قصد جنگ با معاويه را داشت و وقتي آمادگي نسبي مردم كوفه روشن شد، مَعقِل، براي جمع‏آوري جنگاوران به نواحي اطراف كوفه رفت ؛ امّا در حين مأموريت، خبر جانگداز شهادت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) را دريافت كرد.
مَعقِل بن قيس رياحي درميدان جنگ در ميان سربازان حركت مي‏كرد و آنها را ترغيب مي‏نمود و مي‏گفت:اي بندگان خدا! شما جنگ را آغاز نكنيد و ديدگانتان را فرو اندازيد و كم گوييد و خود را براي زخم نيزه و ضربت شمشير، آماده كنيد و پاداش بزرگ را در پيكار با آنان به خود، مژده دهيد.
شما با كساني مي‏جنگيد كه از دين، بيرون رفته‏اند و كافراني كه از پرداخت ماليات، مانع گشته‏اند. به من بنگريد. پس چون حمله كردم، همگي چون فردي واحد، يورش بريد.
او از ميان همه صف‏ها گذشت و اين سخنان را به آنان مي‏گفت تا آن كه از ميان همه گذشت و سپس پيش آمد و در ميان ميدان، در قلب لشكر ايستاد و همه به او مي‏نگريستند كه چه مي‌كند. سپس پرچمش را حركت داد و حمله كرد و همگي با او حمله كردند .[282]

3.3. شناخت ودفع فتنه

دورۀ زمامداری امیرالمؤمنین علی(عليه‌السلام) که از اواسط دهۀ سوم  بعد از رحلت پیامبر (صلّی‌الله‌عليه‌وآله)، آغاز گردید با فتنه‌های بسیار عمیق و آزمون های بسیار دشوار، همراه بود. تفاوت عمدۀ تحوّلات زمان پیامبر‌(صلّی‌الله‌عليه‌وآله) و امیرالمؤمنین (عليه‌السلام)، این بود که در دوران رسول مکرّم اسلام(ص)، مرز میان اسلام و کفر مشخص بود و در اکثر جنگها، در یک سو اسلام صریح و در سوی دیگر، کفر صریح قرار داشت؛ اما درزمان اميرمؤمنان علی‌(عليه‌السلام)، جنگ‌های رخ داده، میان جناح‌های داخلی اسلام بود و طرف‌های مقابل حضرت امير(عليه‌السلام)، نه تنها ظاهراً مسلمان بودند بلکه سابقه داران جهاد و مبارزه در راه اسلام و همچنین برخی صحابه و یاران پیامبر(صلّی‌الله‌عليه‌وآله) نیز در آن حضور داشتند . این مسأله موجب شد که نه تنها مردم عادّی در تشخیص جبهه حق از باطل دچار مشکل شوند بلکه حتی برخی از خواص نیز نتوانستند به عمق مسائل آگاه شوند و حق را از باطل تشخیص دهند و در نتیجه به اشتباه افتادند.
فتنه از مادة «فِتْن» به معناي آزمایش[283]، فریبندگی، اضطراب اندیشه، عذاب، گمراهی[284]، وسوسه، بیماری، آشوب،[285] مال، اولاد، اختلاف کردن مردم در رأی و تدبیر، کفر،[286] گداختن و در آتش انداختن سیم و زر جهت امتحان به کار رفته است[287] ونوعی فشار در معنای این واژه نهفته که منظور تبیین خالص از ناخالص است.[288]
البته معانی مذکور، برخی مصداق و برخی مفهوم فتنه را می رسانند. این واژه در قرآن به معنای سوختن، عذاب، نتیجۀ بدی که زاییدۀ مخالفت با امر رسول خداست، کفر، شرک، افساد، اضلال و آزمایش و اختیار استعمال شده است.[289]
فتنه امری است که وسیله آزمایش قرار می گیرد و لذا گاهی به خود امتحان و گاهی به چیزهایی که غالباً با آن ملازم است، مانند شکنجه و آزار و سختی و گرفتاری و عواقب سوء آنها، مانند گمراهی و شرک نیز گفته می شود و در قرآن شریف در همه این معانی استعمال شده است.[290] وفتنه امري است كه از قصد خدا دور باشد، گرفتار بلا و محنت شدن و پيروي از هواي نفس نيز از معاني آن است.[291]
موارد بي‏شماري از آن در «نهج البلاغه» آمده است ؛ چنانكه اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) مي‌فرمايند:
« چون خدا اين آيه را فرستاد: ﴿الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ﴾، دانستم تا رسول خدا(ص) در ميان ماست، فتنه نتواند برخاست. پرسيدم اي رسول خدا، اين فتنه‏اي كه خدا تو را از آن خبر داده چيست؟ فرمود: «اي علي امّت من پس از من به زودي دچار فتنه گردند.»[292]
مراد از فتنه، دراين‌جا ظاهراً فتنه و امتحان برگشتن از امامت و رفتن‏ به قهقرا است و به وجود آمدن اختلافات و افتادن به جان هم ديگر است.[293]
فـتـنه گران، به خوبي مي‌دانند كه اگر حق به طور واضح مطرح گردد، راهي براي نفوذ آنان در جامعه باقي نمي‌ماند و اگر باطل به صورت عريان عرضه شود، هيچ كس در پـي آن نـمـي رود؛ از ايـن رو هـمـواره بـر تـن بـاطـل، لبـاس حـق مـي‌پـوشـانـنـد و تـشـخـيـص حـق از بـاطـل را بـر مـردم مـشـتـبـه مـي سـازنـد تـا از طـريـق حـق جـلوه دادن باطل، مردم را اغفال و به دنبال خود بكشانند. نتيجه اين حيله گري به آنجا مي‌انجامد كه ناآگاهان به آنان مـي پـيـونـدنـد و آگـاهان نيز به ورطه بي عملي دچار مي‌شوند و در هر دو صورت آنان به مقصود پليد خويش دست مي‌يابند. چنانكه حضرت امير(عليه‌السلام) مي‌فرمايند:
« همانا، فتنه‏ها چون روي آورد، باطل را به صورت حقّ آرايد، و چون پشت كند، حقيقت چنانكه هست نمايد. فتنه‏ها چون روي آرد نشناسندش، و چون بازگردد دانندش. چون بادهاي گرد گردانند، به شهري برسند و شهري را واگذارند.» [294]
با نگاهي به موارد كاربرد كلمۀ فتنه دركلام اميرمؤمنان(عليه‌السلام)، درمي‌يابيم كه فتنه، به حوادث پيچيده‌اي اطلاق مي‌شود كه ماهيت آن روشن نيست؛ ظاهري فريبنده وباطني، مملوّ از فساد دارد. جوامع انساني را به بي‌نظمي، تباهي، دشمني، جنگ وخونريزي وفساد اموال مي‌كشاند وغالباً چهرۀ حق‌به‌جانبي دارد وساده‌انديشان را به دنبال خود مي‌كشاند وتا مردم از ماهيت آن آگاه شوند، ضربات خود را برهمه چيز وارد كرده است. [295]
درمجموع، ‘فتنه’، تـرفـنـدي سـيـاسـي اجـتـمـاعـي اسـت كـه از آمـيـزش حـق و بـاطـل و پـنـهـان نـمـودن بـاطـل در پـوسـتـه حـق، بـا هـدف اغفال و فريفتن مردم و براي رسيدن به مقاصدي شوم، طرح‌ريزي مي‌شود.
از ديدگاه اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) ، فتنه انگيزي عوامل گوناگون دارد[296] كه مهمترين آنها عوامل انساني و عالمانه است.درذيل به برخي ازآنها اشاره مي‌شود:

 

    1. خواسته‌هاي نفساني؛

 

اميرمؤمنان علي (عليه‌السلام) ريشۀ همۀ فتنه‌ها را پيروي از خواسته هاي نفساني وبدعت‌گذاري در دين دانسته كه در آنها حكم خدا مخالفت مي شود .
«همانا آغاز پديد آمدن فتنه‏ها، پيروي خواهشهاي نفساني است و نوآوري در حكم‌هاي آسماني. نوآوريهايي كه كتاب خدا آن را نمي‏پذيرد و گروهي از گروه ديگر ياري خواهد تا بر خلاف دين خدا، اجراي آن را به عهده گيرد. پس اگر باطل با حقّ در نياميزد، حقيقت جو آن را شناسد و داند، و اگر حق به باطل پوشيده نگردد، دشمنان را طعنه زدن نماند. ليكن اندكي از اين و آن گيرند، تا به هم در آميزد و شيطان فرصت يابد و حيلت برانگيزد تا بر دوستان خود چيره شود و از- راهشان به در برد- . امّا آن را كه لطف حقّ دريافته باشد، نجات يابد و راه حقّ را به سر برد.»[297]
هدف از بعثت پيامبران، تعالي زندگي مردم در امور دنيا وآخرت است. هر انديشۀ ابداعي(بدعت) ويا هرنوع پيروي از خواهش‌هاي نفساني كه از محدودۀ كتاب خدا وسنّت پيامبر(صلّی‌الله‌عليه‌وآله) بيرون باشد، سبب بروز آشوب و فساد ونهايتاً فتنه، خواهد شد.[298]
خودخواهی موجب می‌شود در مواردی که خواسته‌های انسان با موازین دینی و الهی سازگاری ندارد، به توجیه رفتارش و یا به تأویل‌های ناشایسته‌ای از معارف دینی دست بزند. از دیدگاه چنین افرادی معیار ارزش کارها، موافقت و سازگاری‌شان با هوس‌ها و خواهش‌های نفسانی آنان است. هر کاری که مطابق امیال و خواسته‌های آنان باشد، خوب و هر کاری که مخالف امیال و اهداف شخصی و گروهی‌شان باشد، بد است.
2- بدعت‌گذاري دردين؛
هدف از بعثت پيامبران الهي، تعالي زندگي مردم، درامور دنيا وآخرت است، درنتيجه هرابداعي(بدعت) ويا هرنوع پيروي از خواهش‌هاي نفساني كه ازمحدودۀ كتاب خدا وسنّت پيامبر(صلّی‌الله‌عليه‌وآله) بيرون باشد، سبب بروز آشوب وفساد ونهايتاً فتنه خواهد شد.[299] پيامبر اكرم(صلّی‌الله‌عليه‌وآله) دربارۀ وقوع فتنۀ اجتماعي، پس ازخود به اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) هشدار دادند:
« اي علي پس از من ، مردم به مالهاي خود فريفته شوند و به دين خويش بر خدا منّت نهند. رحمت پروردگار آرزو كنند، و از سطوت او ايمن زيند. حرام خدا را حلال شمارند ، با شبهت‏هاي دروغ و هوسهايي كه به غفلت در سر دارند. مي را نبيذ گويند و حلال پندارند . حرام را هديّت خوانند و ربا را معاملت دانند». گفتم: اي رسول خدا (صلّی‌الله‌عليه‌وآله )، آن زمان آن مردم را در چه پايه نشانم؟ از دين برگشتگان، يا فريفتگان؟ فرمود: « فريفتگان » .[300]
بدعت در حقیقت مکمّل عامل اول، یعنی هوا و هوس، است. ابزاری است در دست هوسرانانی که اطلاعاتی از دین دارند و سعی می‌کنند با تمسک به آیات و احادیث و ارائه تفاسیر خاصی از آنها راهی برای توجیه هوا و هوس خود بیابند. بدعت در دین معمولاً از سوی عالمان صورت می‌گیرد و نه مردم عادی. لغزش این گروه است که موجب لغزش جمع کثیری از مردمان می‌شود. چنانكه درسال‌هاي بعد نيز، بدعت‌های صورت گرفته در اسلام موجب شد، عدۀ بسیاری از مردم مسلمان و صحابه پیامبر(صلّی‌الله‌عليه‌وآله)، قربةً إلی الله به جنایت‌هایی هولناک علیه خاندان پیامبر و شهدای کربلا دست زدند. عمر بن سعد برای تحریک و تهییج سپاهیان خود به جنگ با امام حسین(عليه‌السلام) و یاران مظلومش، با شعار «یاخَیلَ‌ اللهِ اِرکَبی وَ بِالجَنَّةِ اَبشِرِی»[301] دستور حمله به خیام امام‌ حسین(عليه‌السلام) را صادر کرد.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
3- معيار قرار دادن افراد، براي تشخيص حق وباطل؛
جـنـگ جـمل با حضور عدّه‌اي از صحابۀ پيامبر(صلّی‌الله‌عليه‌وآله)، ازجمله طلحه و زبير عليه حكومت عـدل اميرمؤمنان‌عـلي(عليه‌السلام) بـه راه افـتـاد. فـتـنـه جـويـان بـراي فـريـب افكار عمومي، عايشه همسر پـيـامـبـر(صلّی‌الله‌عليه‌وآله) را نـيـز براي ستيز با اميرالمؤمنين(عليه‌السلام)، به همراه خود به صحنۀ جنگ آوردند. در بحبوحۀ جنگ و در آن موقعيت حسّاس، يكي از ياران حضرت امير(عليه‌السلام) به نام حارث، به آن حـضـرت مـراجـعه كرد و گفت: «من در امر حيرت آوري گرفتار آمده ام؟ حيرانم از ايـنـكه مي‌بينم شما با كساني از قبيل طلحه، زبير و عايشه مي جنگيد كه از صحابه بـزرگ پـيامبر (صلّی‌الله‌عليه‌وآله) بوده‌اند و از طرفي خود شما هم از نزديكان پيامبر (صلّی‌الله‌عليه‌وآله) هستيد، هر دو طرف سابقه درخشاني در حمايت از اسلام داريد؛ در اين امر متحيّر مانده ام كه كدام يك از شما را بر حق بدانم؟’ حضرت امير (عليه‌السلام)، توصيۀ روشن گرِ مهمّی به او فرمودند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...