عامل دومی که علامه آن را علتی برای جعل احادیث می داند، اهتمام شدیدی است که افراد بر حفظ حدیث داشتند. به طوری که این حرص شدید، آنها را از تدبر در معنای روایات و عرضه آن بر قرآن، باز می داشت.[۱۲۷۶]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
ایشان، به نتیجه دو عامل ذکر شده، اشاره کرده و می گوید:
«همین امر، فرصتی شد تا احادیث جعلى پیرامون صفات خدا، اسماء و افعال او، لغزش های منسوب به انبیاءعلیهم السلام و اعمال زشتی که به رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت داده شده تا چهره آن حضرت را مشوه جلوه دهد، خرافاتی در مورد آفرینش، قصص امت های پیشین، تحریف قرآن و… میان آنان رایج شود، احادیثى که دست کمى از خرافات تورات و انجیل ندارد».[۱۲۷۷]
علامه این مسامحه را یکی از عوامل باقی ماندن بسیاری از خرافات قدیمی و قومی میان امت های مسلمان می داند که حتی پس از اسلام آوردن، به آنها پایبندند.[۱۲۷۸]
بنابراین ایشان به عامل «عدم تمحیص و تصحیح روایات» به عنوان دومین سبب ورود روایات جعلی که بخش مهمی از آن را اسرائیلیات تشکیل می دهد، اشاره کرده است.[۱۲۷۹]
۵-۱-۱-۳-۳٫ کنارگذاشتن رجوع به ثقل اکبر
عامل سوم، کنارگذاشتن مراجعه به اهل بیت علیهم السلام می باشد. علامه در این باره به احادیثی اشــاره می کند که در تواتر آنها هیچ یک از مسلمانان تردیدی ندارند:
«عده‏اى طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله به آن حضرات تمسک جستند… جمعى دیگر از آن حضرات روى گردانیده و اعتنایى به امر آنان و مکانتشان به علم قرآن نکردند و براى آگاهى و یادگیرى علم قرآن به غیر آنان مراجعه نمودند، … با اینکه رسول خدا صلی الله علیه وآله در مواقفى و کلماتى که احدى از مسلمانان در صحت آنها و در دلالت آنها تردید نکرده، سفارش فرموده بود که علم دین را از اهل بیت علیهم السلام او بگیرند، و چیزى به اهل بیت علیهم السلام او نیاموزند، و اینکه اهل بیت علیهم السلام آن حضرت، از همه امت به کتاب خدا آگاه‏ترند، و نیز به امت فرمود که اهل بیتش هرگز در تفسیر قرآن خطا نمى‏کنند و در فهم قرآن دچار اشتباه نمى شوند‏…».[۱۲۸۰]
بنابر آنچه گفته شد از نظر علامه، عواملی چون «تقدّس مقام صحابی پیامبر بودن»، «ضبط احادیث بدون محک زدن آن با قرآن و عقل» و نیز «کنار گذاشتن ثقل اصغر در تفسیر قرآن»، زمینه را برای ورود جعلیات به روایات اسلامی از جمله اسرائیلیات، فراهم آورد.
۵-۱-۱-۴٫ تعریف اسرائیلیات از دیدگاه علامه
اکنون، می توان تعریف علامه از اسرائیلیات را این گونه ارائه داد:
اسرائیلیات، به روایاتی جعلی گفته می شود که بیشتر در روایات با موضوع عقاید اسلامی، قصص انبیاءعلیهم السلام و امت های گذشته نفوذ یافته است و از طریق یهودیان و مسیحیان به ظاهر مسلمان، وارد منابع روایی گشت و پس از گسترش فتوحات اسلامی، شیوع بیشتر یافت و در میان روایات صحابه و تابعان جای گرفت.
۵-۱-۲٫ رویکرد عملی
علامه، در تفسیر آیات، به تناسب روایات اسرائیلی را ذکر نموده و به نقد آن، از جنبه های مختلف، پرداخته است. در این قسمت، این روایات، بر اساس موضوع آن بیان خواهد شد و نقد ایشان آورده و بررسی می شود:
۵-۱-۲-۱٫ حضرت آدم (علیه السلام)
قسمتی از داستان حضرت آدمعلیه السلام و همسرش حوا، ذیل آیه Cفَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما…B[1281] در روایاتی که از صحابه و تابعانی چون ابن عباس، سمره بن جندب، ابن زید و…[۱۲۸۲] نقل شده که آدمعلیه السلام و حوّا هر چه فرزند برایشان متولد می شد، نمی ماند. شیطان نزد آن دو یا تنها حوا آمد و از آنها خواست نام فرزندشان را «عبدالحارث» یا «عبدالشمس» - که از القاب شیطان است – بگذارند تا آن بچه بماند.[۱۲۸۳]
اما علامه، این روایات را «جعلی و اسرائیلی» می نامد و آن ها را طرد می کند.[۱۲۸۴]
۵-۱-۲-۲٫حضرت عزیر (علیه السلام)
علامه، ذیل آیه Cوَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ …B[1285] از از ابوسعید خدری نقل شده است:
«در جنگ احد وقتی پیشانی رسول خداصلی الله علیه و آله مجروح شد و دندان هاى رباعیش شکست برخاست و دستانش را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: غضب خدا وقتى بر یهود شدت گرفت که گفتند: عزیرعلیه السلام پسر خدا است، و خشم خدا بر نصارى هنگامی شدت گرفت که گفتند: مسیحعلیه السلام پسر خدا است، و غضب خدا در این امت بر افرادى شدت مى‏گیرد که خون مرا بریزند، و مرا در عترتم آزرده سازند».[۱۲۸۶]
علامه در مقام داوری این روایت، می گوید:
«در الدر المنثور و کتاب هایى دیگر در قصه عزیر علیه السلام روایاتى از ابن عباس، کعب الأحبار، سدّى و دیگران آمده که به اسرائیلیات شبیه‏تر است، و ظاهراً همه آنها به کعب، منتهی می شود».[۱۲۸۷]
در این بیان، اولاً به ضعف دلالی این روایات اشاره شده است؛ چـرا که «شبیه به اسرائیلیــات» می باشند.
ثانیاً کعب الأحبار را به عنوان عامل نقل اسرائیلیات معرفی می کند که ضعف سندی این روایات را در پی دارد.
ثالثاً، به نظر می رسد علامه، روایاتی را که از افرادی دیگر همچون ابن عباس و سدّی و… نقل گردیده را در حقیقت، منسوب به آنها دانسته و عامل جعل آن را «کعب الأحبار» می داند.
۵-۱-۲-۳٫ حضرت ادریس(علیه السلام)
علامه در بیان آیات Cوَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا *وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّاB[1288] به ذکر روایات منقول در داستان ادریس علیه السلام می پردازد.
از جمله، روایتی که ابن عباس از کعب الأحبار نقل می کند که: فرشته‏اى که بر ادریس علیه السلام در آمد، همان فرشته‏اى بوده که همواره عمل ادریس علیه السلام را بالا مى‏برده که معادل عمل همه اهل زمین و معاصران وى بوده است، و از این جهت از ادریس علیه السلام بسیار خوشش آمده از خدا درخواست اجازه کرد تا بر زمین وارد شود و با ادریس علیه السلام بناى رفاقت بگذارد، و پس از کسب اجازه بر او نازل شده و با او رفاقت کرد…[۱۲۸۹]
در روایتی دیگر، ابن عباس می گوید: «ادریس علیه السلام، میان دو بال فرشته، جان سپرد».[۱۲۹۰]
همچنین، وهب بن منبّه در روایتی دیگر بیان می کند که ادریس علیه السلام در آنجا زنده است، گاهى در آسمان چهارم خدا را بندگى مى‏کند، و گاهى در بهشت به بهره مندی از نعمت ها مى‏پردازد.[۱۲۹۱]
علامه پس از این بیان، به ساختگی بودن این گونه روایات اشاره کرده و می گوید:
«هیچ نقاد با بصیرتی شک نمى‏کند که این روایات از اسرائیلیاتى است که دست جعالان حدیث آن را در میان روایات ما وارد کرده است، [همچنان که] با هیچ یک از موازین علمى و مسلمات دینی، سازگارى ندارد».[۱۲۹۲]
بنابراین، می توان استنباط کرد که علامه به وسیله ملاک هایی چون «تیزبینی نقادانه در شناسایی مجعولات»، «عدم سازگاری با موازین علمی» و «مخالفت با مسلّمات دینی»، بر این گونه داستانها خط بطلان می کشد.
۵-۱-۲-۴٫ حضرت سلیمان(علیه السلام)
داستان حضرت سلیمانعلیه السلام، ذیل آیه C…وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا…B[1293] از ابن عباس، نقل شده است که:
حضرت سلیمانعلیه السلام به منظور قضای حاجت رفته و انگشترش را به همسرش جراده سپرد، روزى شیطان به صورت سلیمان علیه السلام نزد جراده آمد، و همین که انگشتر را به دست خود کرد، تمامى شیاطین حاضر شدند. از سوى دیگر سلیمانعلیه السلام نزد همسرش آمد و انگشتر خود را مطالبه نمود. اما جراده او را متهم به دروغ گویی نمود و سلیمان علیه السلام متوجه ماجرا شد.در آن ایام شیطان ها آزادانه به کار خود مشغول شدند، و کتاب هایى از سحر و کفر نوشتند، و آنها را در زیر تخت سلیمان دفن کردند، و سپس در موقع مناسب آن را در آورده بر مردم خواندند، و چنین وانمود کردند: که این کتاب ها را سلیمان علیه السلام در زیر تخت خود دفن کرده، و به خاطر همین، بر تمام مردم مسلط شده است، مردم سلیمان علیه السلام را کافر خواندند و این شبهه تا زمانی که خداى تعالى محمدصلی الله علیه و آله را مبعوث کرد، وجود داشت و این آیه در مورد این ماجرا نازل شد.[۱۲۹۴]
علامه، ذیل این روایت، می گوید: «این قصه که در روایات دیگر نیز آمده، قصه‏ای طولانى است و از جمله قصه‏هاى پیرامون لغزش هاى پیامبرانعلیهم السلام است».[۱۲۹۵]
ایشان پس از نقل روایتی دیگر، به نقد شدید این گونه روایت می پردازد و به دسّ و جعل یهود در احادیث پیرامون لغزش های پیامبران علیهم السلام اشاره می کند و می گوید: این گونه احادیث از نفوذ یهودیان در بین اصحاب حدیث صدر اول پرده برداری می کند و نشان می دهد که برخی از همین افراد در خیانت های یهودیان، مددکارشان بوده اند.اما، خداوند با وجود همه دسیسه هایی که این گونه افراد، انجام می دادند، کتاب خود را از گزند آنان حفظ فرموده است.[۱۲۹۶]
در ادامه به معیار سنجش روایات اشاره و روایات پیامبرصلی الله علیه و اله و ائمهعلیهم السلام را خاطر نشان می کند که فرمودند: هر حدیثى را شنیدید، به کتاب خدا عرضه‏اش کنید، اگر موافق با کتاب خدا بود، آن را بپذیرید، و اگر مخالف بود رهایش کنید.[۱۲۹۷]
همچنین، ذیل آیه C قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّه وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها…B[1298] نیز، روایات مربوط به داستان ملکه سـبأ و حضــرت سلیمانعلیه السلام طرح نمــوده و مورد نقد قــرار داده و می گوید: این روایات متضمن مطالب عجیب و غریبى است که حتى امثال آنها در اساطیر و افسانه‏هاى خرافى کمتر دیده مى‏شود. مطالبى که عقل سلیم از قبول آنها ابا دارد وحتی تاریخ قطعى هم آنها را تکذیب مى‏کند. سپس، این روایات را به کعب، وهب و امثال آنها منسوب می کند.[۱۲۹۹]
بر این اساس، می توان ملاک هایی چون «ناسازگاری با واقعیت»، «مخالفت با عقل» و «تکذیب آن توسط تاریخ قطعی» را به عنوان معیارهای عدم پذیرش این روایات، در نظر گرفت.
همچنان که این روایات را به «وهب بن منبه» و «کعب الأحبار» منسوب کرده و «اشکال سندی» را نیز، به آنها افزوده است.
به عنوان نمونه در برخی از این اخبار، آمده که مادر ملکه سبأ از جن بوده و پاهایش سم دار بوده، به همین جهت با جامه بلند خود، آن را از مردم مى‏پوشاند![۱۳۰۰]
علامه در نقد این روایات، می گوید: در توجیه این گونه اخبار غریب، راهی نداریم جز اینکه آنها را از «اسرائیلیات» بدانیم.[۱۳۰۱]
همچنین، ذیل آیه Cفَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی…[۱۳۰۲] B روایتی از امام علیعلیه السلام را نقل می کند که در جریان رسیدگی به اسبان، نماز عصر حضرت سلیمان علیه السلام قضا شد.[۱۳۰۳] اما در روایتی آمده که ابن عباس، پیرامون تفسیر این آیه از امام علیعلیه السلام پرسش نموده است که:
«از علىعلیه السلام از این آیه پرسیدم، فرمود: اى ابن عباس تو در باره این آیه چه شنیده‏اى؟ عرض کردم: از کعب شنیدم مى‏گفت: سلیمان علیه السلام سرگرم دیدن از اسبان شد تا وقتى که نمازش قضا گردید، پس گفت: اسبان را به من برگردانید، و اسبها چهارده تا بودند، دستور داد با شمشیر ساق ها و گردن هاى اسبان را قطع کنند و بکشند و خداوند به همین جهت چهارده روز سلطنت او را از او گرفت؛ چون به اسبان ظلم کرد، و آنها را کشت. على علیه السلام فرمود: کعب دروغ گفته و مطلب بدین قرار بوده که سلیمان علیه السلام روزى از اسبان خود سان دید، چون مى‏خواست با دشمنان خدا جهاد کند، پس آفتاب غروب کرد، خدا به ملائکه موکل بر آفتاب گفت تا آن را برگردانند. ملائکه آفتاب را برگرداندند، و سلیمان علیه السلام نماز عصر را در وقتش به جاى آورد. آرى انبیـاعلیهم السلام هرگز ظلم نمى‏کنند و به ظلم دستور هم نمى‏دهند، براى اینکه پاک و معصومند».[۱۳۰۴]
علامه، در ادامه به روایات دیگری از امام صادق علیه السلام نیز اشاره می کند که مؤید کلام امام علی علیه السلام می باشد.[۱۳۰۵]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...