اهداف اختصاصی این برنامه شامل: «ارتقای احساس رضایت از زندگی خانوادگی، ارتقای دانش افراد در مورد خانواده به صورت یک کل، ارتقای توانمندی افراد در انتخاب همسر مناسب، ارتقای مهارت‌هایی که در جهت تقویت و ثبات خانواده نقش دارند، تقویت نگرش اجتماعی مثبت به ازدواج، پیشگیری از طلاق، پیشگیری از انحرافات جنسی، پیشگیری از اعتیاد، پیشگیری از همسر‌آزاری، پیشگیری از کودک آزاری، پیشگیری از خودکشی، پیشگیری از بارداری زودرس، توسعه نهادی برنامه، توسعه اجرایی برنامه » می‌باشد.
با پیشنهاد سازمان ملی جوانان سابق در ۲۴ آبان سال ۸۸ که به تصویب هیئت دولت رسید وزارت بهداشت متولی اجرای این قانون شد. بر اساس بند ۵ این قانون وزارت بهداشت با همکاری سازمان ملی جوانان(سابق)، سازمان بهزیستی، سازمان نظام روان شناسی و مرکز امور زنان و خانواده، به آموزش افراد پیش از ازدواج موظف شد. اما با گذشت چندین سال از تصویب این قانون هنوز به صورت مناسب و هدفمند به اجرا در نمی‌آید.

در پایان این بحث باید اشاره شود که مهارت‌های زندگی در ایران بیشتر تحت ده عنوان ﻣﻬﺎرت ﻫﻤﺪﻟﻲ، ﻣﻬﺎرت ﺧﻮدآﮔﺎﻫﻲ، ﻣﻬﺎرت ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﺮس، ﻣﻬﺎرت ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻫﻴﺠﺎﻧﺎت، ﻣﻬﺎرت ﺗﻔﻜﺮ ﺧﻼق، مهارت تفکر انتقادی، ﻣﻬﺎرت ﺣﻞ ﻣﺴﺌﻠﻪ، ﻣﻬﺎرت ﺗﺼﻤﻴﻢ‌ﮔﻴﺮی، ﻣﻬﺎرت رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ ﻓﺮدی، ﻣﻬﺎرت ﺑﺮﻗﺮاری راﺑﻄﻪ‌ی مؤﺛﺮ ؛ آموزش داده می‌شود.

 

لازم به توضیح می باشد با توجه به هدف پژوهش حاضر، که به دنبال اثربخشی آموزش مهارت‌های ارتباطی پیش ازدواج بر سازگاری زناشویی فرزندان شاهد، جانباز و آزاده می‌باشد؛ در ادامه به مباحث مربوط به مهارت‌های ارتباطی و رابطه‌ی آن با سازگاری زناشویی بیشتر پرداخته خواهد شد.

۲-۴- نقش مهارت‌های ارتباطی در سازگاری زناشویی
مهارت‌های ارتباطی خوب در کیفیت زناشویی نقش حساسی دارند. رفتار تعاملی منفی نیز به عنوان یک پیش‌بینی‌کننده‌ی اساسی مشکلات زناشویی آینده است.
با توجه به نقش مهارت‌های ارتباطی در کیفیت زناشویی، افرادی برای اصلاح کیفیت ارتباطی زوج‌ها تلاش کردند. استوارت (۱۹۸۰) پنج تمرین مهارت‌آموزی را پیشنهاد کرده است؛ که عبارتند از: گوش دادن مؤثر به همسر خود، یادگیری بیان خود، یادگیری مطرح کردن تقاضاها، تبادل بازخورد اطلاعاتی مناسب به یکدیگر و استفاده از روشن‌سازی.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
نه تنها نقص مهارت‌های اجتماعی یکی از مسائل مورد شکایت زوج‌هاست، بلکه در بسیاری مواقع، آنها از عدم برخورداری از مهارتهای ارتباطی(بیان و دریافت) مانند عدم تفاهم، توجه ناکافی به یکدیگر، اشکال در گوش دادن، افزایش تعارض و اشکال در حل مسائل نیز شکایت دارند.
ارتباط را می توان شیوه های نمادینی در نظر داشت که افراد از طریق آنها پیام های خود را منتقل می کنند. انتقال پیام بیشتر اوقات از طریق کلمات و به عبارتی رفتار کلامی گسترده صورت می گیرد. اما رفتار غیر کلامی نیز نقش عمده ای در برقراری ارتباط دارد. تن صدا، زبان بدن، حالت اندام، وضع ظاهر، نشانه‌های چهره‌ای و مواردی از این قبیل از مقوله های رفتار غیر کلامی به شمار می رود.
صرف نظر از از شکل و محتوای ارتباط، اگر قرار است که پیام به نحوی مناسبی درک شود، همسران باید در نمادهای مورد استفاده‌ی یکدیگر سهیم باشند. به بیان ساده، اگر افراد معنای نمادهای استفاده شده طرف مقابل را درک نکنند ، به طور قطع، ارتباطی نادرست روی می‌دهد. در شرایط عملی، به نظر می‌رسد که نقص‌های ارتباطی یکی از عوامل مهم درماندگی زناشویی می‌باشند، به همین جهت متخصصان امور زناشویی آموزش ارتباط را بخشی از برنامه‌های درمانی زوج ها می‌دانند.
روابط صمیمی طولانی مدت نیازمند ارزش‌گذاری غیراختصاصی به همسر می‌باشند. این ارزش‌گذاری در واقع می‌تواند به سه مهارت ارتباطی جداگانه‌ی احترام، ادراک و حساسیت تقسیم می‌شود که به عنوان پایه‌های ارتباط زناشویی قرار می‌گیرند.
همچنین تعدادی از پیامدهای ارتباطی مهمتر وجود دارد که به عنوان اصول کلی ارتباط بوده و فراتر از اشکال خرد آن هستند که در چهار مقوله‌ی جداگانه‌ی وقت شناسی، آداب زناشویی، مشخص سازی، ذهن خوانی قرار می‌گیرند.
فراگیری و حفظ مهارت‌های ارتباطی ویژه، در آرامش روانی فرد، اهمیت فراوانی دارد. برنامه‌های آموزشی مهارت‌ها هم به انجام تکالیف ویژه کمک می‌کند و هم شایستگی کلی خود را در موقعیت‌های مختلف زندگی افزایش می‌دهند. این برنامه‌ها بر جنبه‌های آموزشی مثبت درمان تأکید می‌کنند.
نقص‌های ارتباطی که بین همسران به وجود می‌آید، معمولاً مختص موقعیت خاص می‌باشند؛ به طوریکه این نقص ها در مکالمه با بزرگسالان ناآشنا رخ نمی‌دهند و معمولاً در بحث‌های مربوط به حل تعارض خود را نشان می‌دهند. منشأ نقص هرچه باشد ( به عنوان مثال آشفتگی عاطفی، اسناد نادرست و … ) آموزش مناسب در فراگیری پاسخ‌های مهارتی، می‌تواند به رشد رفتارهای ارتباطی مؤثر زوج‌ها کمک کند. مهارت‌های ارتباطی توانایی‌های مخصوص هستند و زمانی که شخص می‌خواهد پیامی را به شخص دیگر منتقل کند ( مثلاً همسر به همسر ) ضرورت پیدا می‌کنند. ارزیابی شایستگی در مهارت‌های ارتباطی یک امر نسبی است، به گونه‌ای که بر حسب معیارهای درونی و بیرونی به کار رفته در قضاوت‌ها، ممکن است عملکردها باکفایت یا بی‌کفایت ارزیابی شوند.
صرف نظر از جهت گیری نظری، آموزش های ارتباط در برنامه‌های زوج‌درمانی در سطح گسترده‌ای پذیرفته شده است. آموزش مهارت‌ها از یک ارزیابی عملی کامل پیروی می‌کنند. این ارزیابی به طور کلی وضعیت فردی زوج‌ها را نشان می‌دهد. اگرچه برنامه‌های آموزش مهارت‌های ارتباطی مجموعه‌ای از تدابیر بالینی را لازم دارند؛ اما نباید آن را به عنوان یک بسته‌ی درمان کاربردی نامشخص تلقی کرد، بلکه باید آن را به عنوان یک الگو در نظر گرفت. اجزای این برنامه به شرح زیر می باشد:
الف) آموزش ب)الگودهی ج)تمرین د)تقویت ه) بازخورد تعلیم و) تمرین ز) تکلیف خانگی

۲-۵- مروری بر پژوهش‌های انجام شده

در چند دهه اخیر پژوهش‌های متعددی در مورد بهبود کیفیت زندگی زناشویی صورت گرفته و نظرات پژوهشی مختلفی درباره‌ی عوامل شناخته شده در بهبود کیفیت زندگی و افزایش رضایت از آن مطرح گردیده است. در این قسمت سعی شده به برخی از مهمترین عوامل، اشاره شود؛ و در پایان با بازگشت به هدف اصلی پژوهش که توجه به متغیر آموزش مهارت‌های ارتباطی پیش از ازدواج در سازگاری زناشویی می‌باشد، صرفاً به پژوهش‌های مرتبط با موضوع به صورت تفصیلی پرداخته می‌شود.

 

    1. عده‌ای از پژوهشگران به نقش تعامل‌های متقابل بین زن و شوهر توجه کرده‌اند. بدین صورت که آن‌ها معتقدند همسران سازگار به رفتارهای پاداش دهنده‌ی یکدیگر توجه می‌کنند و رفتارهای تنبیه کننده‌ی یکدیگر را نادیده می‌گیرند. همچنین زوج‌های ناسازگار بدون توجه به رفتارهای پاداش دهنده‌ی یکدیگر، دائماً به رفتارهای نامطلوب یکدیگر توجه کرده و زنجیره‌ی تعامل منفی پیش‌رونده را به اجرا در می‌آورند.

 

    1. برخی از پژوهشگران وجود مهارت حل مسئله و ظرفیت قبول تفاوت را به عنوان نشانه سلامت و صمیمیت در روابط زوجین مد نظر دارند. در واقع از نظر آنان زوج های سازگار تفاوتهای بین خودر را درک کرده و می توانند مسائل و مشکلاتی را که به دلیل همین اختلافها پیش می آیند حل کنند. زوجهای ناسازگار در مقابل مشکلات زناشویی خود سکوت می کنند و حتی در مواقعی آن را انکار کرده و هیچ گونه تلاشی در جهت حل ندارند که این نیز موجب اختلافهای بیشتر در زندگی می شود. به عبارتی دیگر توانایی حل مسئله و سازگاری زوجین یک چرخه ارتباطی است.

 

    1. رویکرد شناختی نیز به شیوه های ادراکی و تفسیر و ارزیابی زوجین از یکدیگر و به نوع رفتار و رویدادهایی که در زندگی شان می افتد می پردازد. از نظر این رویکرد زوج های سازگار تفسیر مثبت از رفتار یکدیگر دارند و هرگونه مشکل احتمالی در روابطشان را به شرایط و محیط نسبت می دهند اما زوج های ناسازگار با پیش داوری و تفکرات غیر منطقی تفسیری متفاوت و منفی از رفتار طرف مقابل دارند.

 

    1. عده ای دیگر از پژوهشگران به رابطه هوش هیجانی و رضامندی زناشویی پرداختند و معتقدند که این دو رابطه مستقیم باهم دارند به طوری که زوجین سازگار دارای هوش هیجانی بالایی بوده و در نتیجه رضامندی آنان نیز بیشتر است. در حالی که همسران ناسازگار هوش هیجانی پایینی دارند که موجب رضامندی پایین آنان از ندگی زناشویی می باشد. به عبارتی می توان گفت هوش هیجانی موجب می شود که زوجین دارای عکس العمل قوی نسبت به رفتار طرف مقابل و شرایط محیطی داشته باشند و این موجب خشنودی دو طرف از رابطه متقابل می شود. نتایج پژوهش‌ها نشان می‌دهد که افراد ایمن با ابراز صمیمیت و بیان عواطف خود بر پایه‌ی عشق و دوستی موجب ایجاد احساس رضایت از زندگی مشترک می‌شوند. این در حالی است که افراد پرهیزی و دوسوگرا با فاصله گرفتن عاطفی داشتن اضطراب موجب ایجاد روابط منفی در کیفیت زندگی زناشویی خود می‌گردند.

 

    1. عنصر صمیمیت و رابطه آن با رضامندی نیز عامل دیگری است که پژوهشگران به آن اشاره می کنند. زن و شوهر با توجه به طبیعت متفاوت شان به ویژه در روابط احساسی شیوه متمایزی در بیان احساسات خود دارند. زنان خود افشایی و بیان احساسات و مردان داشتن فعالیتهای مشترک با همسر را نشانه صمیمیت می دانند. به نظر می رسد که آگاهی زوجین از این ویژگی همدیگر و تلاش در جهت رسیدن به نقطه مشترک اوج صمیمیت تلقی می شود.

 

    1. برخی از پژوهشگران درمورد نقش عملکرد جنسی در رابطه‌ی زناشویی به مطالعه پرداخته‌اند. رضایت زوجین از عملکرد جنسی و هماهنگی در آن موجب رضایت و تداوم روابط می گردد به طوری که رابطه جنسی کم و ناخوشایند که در آن زوجین و یا یکی از آنها ناخشنود هست بر کاهش روابط و رضایت زناشویی مابین آنها تأثیر گذاشته و موجب تعارض آنان می گردد که البته با روش های درمانی متفاوت می توان به درمان آن پرداخت.

 

    1. در پژوهش‌های دیگری به نقش شخصیت و رابطه‌ی آن با رضایتمندی از زندگی زناشویی پرداخته‌اند. شخصیت‌های ناتوان در تنظیم عواطف منفی، سبک دلبستگی ناایمن، شخصیت روان رنجورخویی، سطح هیجان‌خواهی بالا و تمایز‌یافتگی پایین شخصیت از سازگاری زناشویی پایینی برخوردارند. همچنین شخصیت‌هایی که با عوامل برون گرایی و توافق و وجدانی بودن در ارتباط می‌باشند و البته افرادی که از وضعیت درونی سازمان یافته‌ای برخوردارند، دارای سازگاری زناشویی بیشتری می‌باشند.

 

    1. سن ازدواج و نحوه ایفای نقش بحث دیگری است که حائز اهمیت می باشد. افرادی که در سنین پایین ازدواج می کنند در بسیاری مواقع پس از گذشت مدتی دچار اختلال در روابط می شوند. این افراد به دلیل نداشتن مهارت در ایفای نقش همسری از واکنش و پاسخ به رویدادها و شرایط محیطی و برخورد با همسر دچار مشکل می شوند و از سویی دیگر یکی از همسران مجبور به پذیرش مسئولیت بیشتر در شده و فشار زیادی را متحمل می شود. واین موجب اختلال در روابط،آشفتگی، استرس و افسردگی می شود که نتیجه آن افزایش ناسازگاری و اختلاف در زندگی زناشویی است.

 

    1. تحصیلات، شغل، درآمد نیز در کیفیت زناشویی تأثیر دارد. نتایج نشان می‌دهد زوج‌هایی که دارای تحصیلات بالا، شغل مناسب و درآمد بالا می‌باشند از سازگاری بیشتری در زندگی مشترک برخوردارند. به نظر می‌رسد این افراد دارای مهارت‌های حل مسئله‌ی بهتر، استرس‌های مزمن کمتر، و دارای تفاهم و تداوم بیشتری در زندگی مشترک می‌باشند. در حالیکه ناسازگاری و طلاق در بین افراد با تحصیلات کمتر، بیکار و دارای طبقات اجتماعی پایین‌تر، بیشتر می‌باشد. موقعیت اجتماعی و پایگاه اجتماعی بالا که رفاه بیشتری در پی دارد، پاسخگوی نیازهای اساسی زوجین است که در نتیجه کاهش فشار ناشی از نیازهای مادی، موجب آرامش زوجین و در نتیجه افزایش رضایت و آسودگی خاطر در پرداختن به دیگر مسائل زندگی از جمله مسائل عاطفی است.

 

    1. وجود فرزند در زندگی مشترک و رابطه آن با رضایت زناشویی از دیگر مواردی است که در بررسی رضایت زناشویی بدان پرداخته شده است. بیشتر زوجین از داشتن فرزند احساس خرسندی دارند و در بسیاری از مواقع نیز وجود فرزند را در خانواده موجب گرمی کانون خانواده و افزایش محبت بین زن و شوهر می دانند. اما تحقیقاتی که در این باره صورت گرفته است نتایج مختلفی را نشان می دهند. به طوریکه عده‌ای وجود فرزندان در زندگی مشترک، (به خصوص ازسوی مادرانی که دارای نوزاد می‌باشند)؛ موجب کاهش رضایت زناشویی را گزارش کرده‌اند. و علت آن را وجود تعارضات در نقش‌ها و کاهش آزادی‌ها می‌دانند. برخی گزارش‌ها نیز وجود فرزند را موجب بهبود یا افزایش رضایت زناشویی می‌دانند. به نظر می رسد جهت داشتن رابطه بهتر بین زوجین همکاری هردو در مراقبت و نگهداری از فرزندان بخصوص در دوران نوزادی مهم است که این مسئله نیاز به آموزش زنان و مردان داشته تاهم نقش همسری و هم والدی را به خوبی ایفا کنند.

 

    1. حمایت خانوادگی و اجتماعی از جمله اقدامات مهم در تداوم زندگی مشترک زوجین به حساب می‌آید. ازدواج یک عامل مثبت تغییردهنده تنهایی است و زوجین از طریق حمایت عاطفی و عملی از یکدیگر موجب افزایش رضایت از رابطه خود می‌گردند. در این میان خانواده ها نقش مهمی در شکل‌گیری این رضایت ایفا می‌کنند. در بسیاری از مواقع ازدواج دختر و پسر بدون رضایت خانواده اگرچه در اوایل زندگی به دلایل مختلف تأثیر چندانی ندارد اما به مرور زمان عدم حمایت خانواده‌ها و دخالت آنان ممکن است موجب بروز مشکلات مابین زن و شوهر شده و این مشکلات به تدریج در روابط آنان تأثیر گذاشته و زندگی آنان دچار اختلال می شود و بالعکس همراهی، آگاهی و هدایت مناسب والدین ( به ویژه در موارد اختلاف مابین زوجین) موجب بهبود و پایداری رابطه‌ی آنان می‌گردد.

 

    1. تفاوت‎های فرهنگی، دیگر عامل موثر در پایداری ازدواج است. ازدواج به عنوان یک پدیده‌ی اجتماعی است که درون یک بافت فرهنگی خاص شکل می‌گیرد. از آنجا که افراد از نظر زمینه‌های فرهنگی، قومی، نژادی متفاوت می‌باشند، بنابراین انتظارات و باورهایشان از روابط زناشویی نیز متفاوت می‌باشد. شناخت این تفاوت‌ها و هماهنگی و پذیرش آن‌ها موجب رضایت زناشویی می‌گردد ولی چنانچه تفاوت‌های محسوس در انتظارات زوجین باشد موجب تعارض بین آن‌ها می‌شود. ازدواج از فرهنگ‌های مختلف موجب تعارضاتی به ویژه در اوایل زندگی می شود که لازم است زوجین و خانواده های آنان به این تفاوت‌ها و آداب رسوم طرف مقابل آشنا باشند و در انجام بعضی از آداب و رسوم به توافق برسند.

 

    1. مذهب عامل مهم دیگری است در پایداری روابط زناشویی. از آنجا که مذهب دربردارنده‌ی روش‌های زندگی، انتظارات، سیستم‌های ارزشی و اعتقادی است، شناخت شباهت‌ها و تفاوت‌های آن از سوی زوجین و توافق بر سر آن‌ها و همچنین به عنوان یک رویداد آرام‌کننده، موجب رضایت زناشویی می‌شود. در صورت ازدواج زوجین با مذاهب مختلف، احترام به باورهای یکدیگر و پذیرش فرد با عقاید و باورهایش، موجب ایجاد احساس محبت و احترام و درک متقابل می‌شود.

 

    1. برخی معتقدند که مشکلات ارتباطی زمانی بیشتر می‌شود که تغییرات رویدادهای زندگی دارای استرس زیادی باشد. مانند آغاز زندگی زناشویی، بارداری، فرزند پروری، بیماری، بازنشستگی، مرگ، جدایی، خیانت و…

 

    1. نقش ارتباط در حفظ روابط سالم و طولانی زناشویی نقش مهمی است. ارتباط در خانواده، حکم یک نیروی پویا و اساسی در حفظ و رشد خانواده‌ی رضامند و سالم را دارد. مهارت‌های ارتباطی خوب، یکی از مهمترین عوامل سازگاری و خشنودی از رابطه زناشویی است.

 

 

آنچه در این مبحث بدان پرداخته شد همه به نوعی به برقراری ارتباط مربوط می‌شوند. شایع‌ترین مشکلی که توسط زوج‌های ناراضی مطرح می‌شود، عدم موفقیت در برقراری ارتباط است. گرچه سال‌ها، این باور مبتنی بر عقل سلیم مورد قبول بوده است، اما پژوهشگران فقط اخیراً به بررسی صحت آن پرداخته‌اند. نتایج این پژوهش‌ها به وضوح نشان می‌دهد که مشکلات ارتباطی، تنها علت تعارض‌های زناشویی نیستند. با وجود این، مشکلات ارتباطی، روابط زوج‌های درمانده را مشخص می‌کند؛ و ظاهراً مشکلات تجربه شده‌ی قبلی را تشدید می‌کند.

درباره‌ی اثرات برنامه‌های پیشگیری از مشکلات زناشویی پژوهش‌های متعددی انجام گرفته که در این بخش به برخی از آنها اشاره می‌شود.

۲-۵-۱- پژوهش‌های انجام شده در جهان

ویت کین(۱۹۸۳) در پژوهشی برنامه‌ی ارتباطی زوج را در کارگاه مهارت‌های ارتباطی در زمینه‌ی تأثیر بر ارتباط اثربخش، حل مسئله و رضایتمندی در رابطه را، مورد مقایسه قرار داد. در این پژوهش از گروه کنترل نیز استفاده شده بود. نتایج نشان داد زوج‌هایی که “برنامه‌ی ارتباطی زوج‌ها” را آموزش دیده بودند در پیام‌های غیرکلامی مثبت، افزایش معناداری نشان می‌دادند.
هالوگ، بوکوم و مارکمن(۱۹۸۸)در یک مطالعه پیگیری سه ساله، یک گروه از زوج‌های آلمانی را در یک برنامه‌ی پیش از ازدواج مربوط به مهارت‌های ارتباطی شرکت کرده بودند، مورد بررسی قرار دادند. در این مطالعه، زوج‌ها به مدت سه سال پس از اجرای برنامه، تحت پی‌گیری قرار گرفتند. بعد از سه سال، زوج‌های شرکت کننده در برنامه که ازدواج کرده بودند، در میزان‌های رضایتمندی از رابطه‌ی زناشویی، توافق، حل مسئله و رفتارهای ارتباطی مثبت، تفاوت‌های معنی‌داری را با گروه مقایسه نشان داند.
پاریش(۱۹۹۲) برنامه‌ی ارزیابی قبل از ازدواج را در مقایسه با یک برنامه‌ی ترکیبی (برنامه‌ی ارتباطی زوج و برنامه‌ی ارزیابی قبل از ازدواج) مورد مقایسه قرار داد. در این پژوهش هیچ گروه کنترلی وجود نداشت. نتایج نشان داد که ترکیب این دو برنامه از نظر اثربخشی کوتاه مدت به طور معناداری بالاتر بود؛ اما در مورد اثرات درازمدت چیزی مشخص نشد.
مارکمن و همکاران(۱۹۹۳) در یک مطالعه پی‌گیری چهارساله در مورد زوج‌هایی که تحت آموزش مهارت‌های ارتباطی قرار گرفته بودند، نشان دادند این زوج‌ها در مقایسه با گروه کنترل، ارتباط مثبت بیشتر و ارتباط منفی کم‌تری را نشان دادند؛ اما دو گروه از نظر سازگاری زناشویی تفاوتی نداشتند.
سالیوان و برادبوری(۱۹۹۶) نمونه‌هایی از زوج‌های تازه ازدواج کرده را که خدمات مشاوره‌ی پیش از ازدواج دریافت کرده بودند با آن‌هایی که مشاوره‌ی قبل از ازدواج در مورد آن‌ها انجام نگرفته بود، مورد مقایسه قرار دادند. نتایج نشان داد که زوج‌های شرکت‌کننده از نظر مشکلات زناشویی، در خطر زیادی نبودند؛ و شوهران شرکت‌کننده در مقایسه با شوهران گروه کنترل از نظر مشکلات زناشویی در خطر پایین تری قرار داشتند.
بولتر و وامپلر(۱۹۹۹) در یک پژوهش فراتحلیلی ۱۶ زوج مربوط به زوج درمانگری از طریق آموزش مهارت‌های ارتباطی مورد بررسی قرار دادند. برنامه‌ی ارتباط زوج‌ها یک برنامه‌ی آموزش مهارت‌های ارتباطی بود که شامل برنامه‌ی آموزش کوتاه مدت، تمرین هدایت شده، بازی نقش و تمرین‌های خانگی می‌شد. مهارت‌ها شامل خودآگاهی، مهارت‌های صحبت کردن، گوش دادن، حل تعارض و سبک‌های ارتباط بود.
نتایج مقیاس‌ها در دو دسته تحت عنوان مشاهده‌ای و نگرشی طبقه‌بندی شدند؛ مقیاس نگرشی بیشتر شامل مقیاس‌های رضایت زناشویی، مهارت‌های ارتباطی یا سایر کیفیت‌های رابطه‌ای بودند.
معنی‌داری اثر برنامه‌ی آموزشی ارتباط زوج‌ها در تمام مقیاس‌ها مورد آزمون قرار گرفت. نتایج حاکی از آن بود که آموزش مهارت‌های ارتباطی به پیشرفت چشمگیری در ارتباط زوج‌ها با یکدیگر و نیز به تغییرات متوسط در درک زوج‌ها از یکدیگر منتهی می‌شود، اما مؤثرتر از سایر برنامه‌های آموزشی ارتباط نیست.
میشل(۲۰۰۱) در یک پژوهش از یک آموزش ۱۴ ساعته قبل از ازدواج شامل آموزش همدلی و درک متقابل برای بهبود صمیمیت، کنترل تعارض و برخورد کارآمد با مشکلات طبیعی زندگی که ناشی از تفاوت در تفکرات، احساسات، نیازها و آرزوهای زوجین بود، استفاده کردند. این برنامه به جای ارائه‌ موضوعات خاص، مجموعه‌ای از ۱۰ مهارت ارتباطی و حل مسئله را آموزش می‌داد که زوج‌ها می‌توانستند با کمک آنها مسائل ارتباطی خود را حل کنند. در این پژوهش از گروه‌های آزمودنی کوچک استفاده شد و نتایج تأثیر مثبت آن را در ساز‌گاری بین زوجین نشان داد. این پژوهش اثربخشی این برنامه نسبت به سایر برنامه‌های مشابه را تأیید می‌کند.
بروکس(۲۰۰۱) پژوهشی را با عنوان برنامه گروه درمانی غنی‌سازی روابط زوجین که بر روی ۲۲ زوج که دارای روابط نابسامان بودند، انجام داد. نتایج نشان داد که برنامه غنی‌سازی ارتباط منجر به افزایش سازگاری زناشویی، اعتماد، صمیمیت و بهبود روابط میان زوجین می‌شود.
اسکات و کارداوا (۲۰۰۲) یک برنامه‌ی پیشگیری و پربارسازی رابطه را برای کمک به زوج‌ها در کسب مهارت‌ها و نگرش‌های مرتبط با موفقیت زناشویی به کار برده‌اند. در این برنامه، از یک کارگاه آموزشی ۱۲ ساعته برای آموزش زوج‌ها استفاده شده است. نتایج تحقیقات آن‌ها نشان داد که زوج‌های آموزش‌دیده، سطوح پایین‌تری از ارتباطات منفی و پرخاشگری فیزیکی و سطوح بالاتری از ارتباطات مثبت را در مقایسه با زوج‌های گروه مقایسه در طول سال‌های بعد از شرکت در این برنامه، گزارش می‌دهند.
کارول و دوهرتی(۲۰۰۳) زوجینی را که در برنامه‌های آموزش پیش از ازدواج شرکت کرده بودند را مورد مطالعه قرار دادند. نتایج نشان داد که این زوج‌ها ۳۰ درصد بیشتر در ازدواج خود نسبت به آنهایی که آموزش ندیده بودند، موفق‌تر بودند. آنها گزارش دادند که با همسران خود، ارتباط بیشتری دارند. مهارت‌های مدیریتی حل‌مسئله را بهتر می‌دانند و در جنبه‌های مثبت ارتباطی مهارت بیشتری دارند. همچنین پژوهش کارول و دوهرتی نشان داد افرادی که آموزش پیش از ازدواج دیده‌اند کمتر با طلاق مواجه می‌شوند.
فرانسیسکا(۲۰۰۴) در یک پژوهش در زمینه آموزش قبل از ازدواج، به افرادی که قصد ازدواج مجدد داشتند، به این نتیجه رسید، که این زوجین موضوعات منحصر به فردی دارند که توسط برنامه‌های آموزشی متداول پیش از ازدواج، برآورده نمی‌شود. آنها۸ برنامه‌ی آموزشی برای این نوع زوج‌ها طراحی کردند و در پژوهش‌های خود به این نتیجه رسیدند که با آموزش پیش از ازدواج زوجینی که قصد ازدواج مجدد دارند، می‌توان خانواده‌های موفق و سازگاری که دارای محیط مناسب برای رشد والدین و فرزندان آنها فراهم کرد. به نحوی که بچه‌ها درخانواده‌ای همانند یک خانواده که با ازدواج اول شکل گرفته زندگی کنند. آنها معتقدند مربیان ازدواج با آموزش به این زوج‌ها می‌توانند خدمات ارزشمندی به والدین به منظور تشکیل ازدواج دوم نمایند به گونه‌ای که این زوج‌ها را از زوج‌هایی که اولین ازدواج آنهاست جدا کرد و با ارائه‌ محتوی برنامه‌ی آموزشی متناسب با نیاز آنها، به آنان کمک کرد به شکلی که نیازهای منحصر به فرد آنان متناسب با ازدواج دوم برطرف شود.
استنلی، آماتو، جانسون و مارکمن (۲۰۰۶) در پژوهشی تحت عنوان آموزش پیش از ازدواج، کیفیت زناشویی و ثبات زناشویی، یک نمونه وسیع را به طور تصادفی از چهار ایالت آمریکا که دارای وضعیت اقتصادی – اجتماعی متوسط بودند، انتخاب کردند. نتایج نشان داد که شرکت کنندگان در آموزش‌های پیش از ازدواج، به طور معناداری سطح بالاتری از رضایت و تعهد در ازدواج و سطوح پایین‌تری از تعارض و نیز کاهش نرخ طلاق را نسبت به گروه گواه نشان دادند. این تأثیرات در بین نژادهای مختلف و سطوح تحصیلات گوناگون، همچنان نیرومند بودند؛ و این نشان دهنده‌ی اینست که شرکت در برنامه‌های آموزشی پیش از ازدواج در مورد دامنه وسیعی از افراد مؤثر است.
مک جورج (۲۰۰۶) در یک پژوهش بر روی ۲۵ زوج که به مدت ۸ هفته در زمینه آمادگی و اقدام برای ازدواج آموزش دیده بودند متوجه شد که اطلاعات شرکت کنند‌گان در زمینه ارتباط زناشویی و خانواده‌ی‌ سالم افزایش یافته و این افراد آمادگی بیشتری برای ازدواج دارند. همچنین آموزش پیش از ازدواج به شکل گروهی بهتر از آموزش به صورت انفرادی به هر زوج است. در زمینه اثربخشی آموزش پیش از ازدواج بر روی مردان و زنان و مقایسه آنها با یکدیگر این تحقیق نشان داد که ۲ جنس به یک اندازه از آموزش‌ها بهره می‌برند، هر چند که زن‌ها علاقه بیشتری به آموزش دارند.
یالسین و کاراهان(۲۰۰۷)در پژوهشی، برنامه‌ی ارتباطی زوجی را، در بین ۶۷ خانواده‌ی داوطلب، در دو گروه آزمایش و کنترل، با گرفتن پیش‌آزمون و پس‌آزمون مورد بررسی قرار دادند. نتیجه‌ی پژوهش نشان داد برنامه‌ی آموزشی می‌تواند از طریق بهبود مهارت‌های ارتباطی، تأثیری مثبت بر سطوح سازگاری زناشویی داشته باشد و هم چنین می‌تواند منجر به اصلاحات رفتاری دراز مدت در زوجین شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...