مدیریت هیجان‌ها

مدیریت هیجان‌ها،توانایی کنترل واداره کردن هیجان‌ها درخود و دیگران است. مدیرانی که این توانایی را دارا هستند، اجازه نمی دهند بدخلقی های گاه و بیگاه در طول روز از آن ها ‌سر بزند. آنان از توانایی مدیریت هیجان‌ها ‌به این منظور استفاده می‌کنند که بدخلقی و روحیه بد را به محیط کاری و اداره وارد نکنند یا منشا و علت بروز آن را به شیوه ای منطقی برای مردم توضیح دهند. ‌بنابرین‏، آن ها می دانند که منشا این بدخلقی ها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد.

 

چهار هیجان اساسی

 

هیجانات چه هستند؟ هیجانات احساساتی پیچیده با مؤلفه هایی روانی، جسمی و رفتاری هستند. ما به لحاظ روانی، هیجانات خود را به عنوان مطلوب یا نامطلوب تجربه می‌کنیم. از نظر جسمی آن ها را به عنوان آگاهی قوی یا تنش، تجربه می‌کنیم. به لحاظ رفتاری، احساسات و هیجانات ما به عنوان تکانه هایی برای اقدام، تجربه می‌شوند.

 

چهار هیجان اساسی ما عبارتند از : ترس، خشم، اندوه و لذت یا رضایت(کلمن،۱۹۹۵) ترس مداوم که در موقعیت های مختلفی تجربه می شود، تبدیل به اضطراب می‌گردد. خشم یک احساس قوی از ناخشنودی و خصومت است . اندوه طولانی و بادوام، تبدیل به افسردگی می شود. رضایت هم حالت سلامتی واحساسات خوشایند، فارغ از تجربه ی اضطراب، خشم و افسردگی زیاد است.پنج توانایی، هوش هیجانی ما را شکل می‌دهند (کلمن ،۱۹۹۵ ) این توانایی ها عبارتند از:

 

شناخت هیجاناتمان

 

• مدیریت هیجاناتمان

 

• به رسمیت شناختن هیجانات دیگران

 

مدیریت روابط با دیگران

 

• برانگیختن خود برای رسیدن به اهدافمان

 

توانایی نخست، یعنی؛ شناخت هیجانات عبارت است از خودآگاهی، درک احساسات اساسی و توانایی نام گذاری هیجانات. شناخت هیجانات همچنین به معنای آگاه بودن از خودگویه های درونی و افکار خودکار همراه با هیجانات و خلقیات می‌باشد.

 

دومین توانایی، یعنی؛ مدیریت هیجانات، وابستگی زیادی به شناخت هیجانات، افکار خودکار و خودگویه های درونی مان دارد. آموختن مدیریت مؤثرتر هیجانات، برای داشتن زندگی موفق، اهمیتی اساسی دارد.

 

مدیریت مؤثر هیجانات، عبارت است :

 

• تسکین و آرام ساختن خود به هنگام ناراحتی

 

• اعمال خود کنترلی

 

• مدیریت خشم

 

• کنترل تکانه ها

 

• ابراز هیجانات در زمان و مکان مناسب

 

• اجتناب از اضطراب، خشم و افسردگی مداوم

 

• اداره کردن ناکامی ها و مشکلات اجتن اب ناپذیر زندگی

 

• جلوگیری از سایه افکندن هیجانات منفی بر روی قضاوت و توانایی حل مسأله ما((کلارک ،۲۰۰۸).

 

به رسمیت شناختن هیجانات دیگران، عبارت است از توانایی خواندن و درک احساسات و مقاصد دیگران. استفان کاوی[۷۲] در کتابی با عنوان هفت عادت افراد بسیار کارآمد به ما توصیه می‌کند( نخست تلاش کنید دیگران را درک کنید و سپس خودتان درک شوید) دیل کارنگی[۷۳] در کتاب آیین دوستیابی و تأثیرگذاری بر دیگران توصیه می‌کند گوش دهنده خوبی باشید، دیگران را ترغیب کنید تا ‌در مورد خودشان صحبت کنند)به رسمیت شناختن هیجانات دیگران به گوش دادن دقیق و تشویق دیگران برای بیان افکار و احساسات شان، بستگی دارد. همدلی و همدردی، نتیجه توانایی درک احساسات دیگران هستند.

 

مدیریت روابط با دیگران، چهارمین بخش از هوش هیجانی است. افرادی که در این زمینه، از توانایی خوبی برخوردارند، روابط را در آرامش مدیریت کرده، با دیگران رابطه برقرار می‌کنند، از جسارت مناسبی برخوردارند، در هنگام بروز تعارضات و مشکلات دوجانبه، می‌توانند درباره راه حل ها به گفتگو و مذ اکره بپردازند و قادرند با افراد دشوار، کنار بیایند. مدیریت روابط تا حد زیادی به شناخت هیجانات، مدیریت هیجانات و به رسمیت شناختن هیجانات دیگران بستگی دارد(کلارک،۲۰۰۸).

 

برانگیختن خود برای تحقق اهداف ‌دست‌یافتنی، آخرین بخش از هوش هیجانی است. این توانایی هوش هیجانی شامل برنامه ریزی، پشتکار، به تأخیر انداختن ارضای خواسته ها، تحمل ناکامی، مقاومت در مقابل رفتار تکانشی، بهبود یافتن پس از شکست ها و موانع زندگی و یافتن رضایت از فعالی تهای جاری می‌باشد .البته، برانگیختن خود برای دستیابی به اهداف، به شناخت و مدیریت هیجانات خودمان بستگی دارد(کلارک،۲۰۰۸).

 

گروس[۷۴] (۱۹۹۸)، بیان می‌دارد هنگامی که فرد با یک موقعیت هیجانی روبرو می شود احساس خوب و خوش بینی برای کنترل هیجان کافی نیست بلکه او نیاز دارد که در این موقعیت ها بهترین کارکرد شناختی را داشته باشد در اصل در تنظیم هیجان به تعامل بهینه ای از شناخت و هیجان جهت مقابله با شرایط منفی نیاز است زیرا انسان ها با هر چه مواجه می‌شوند آن را تفسیر می‌کنند و تفسیرهای شناختی تعیین کننده واکنش های افراد است. از نظر بک عقاید منفی درباره خود عامل محوری در اختلال افسردگی است و نگرش های منفی بخش اصلی تغییرات خلق محسوب می‌شوند. کنترل هیجان شناختی به تمام سبک های شناختی اطلاق می شود که هر فردی از آن به منظور افزایش یا کاهش و یا حفظ هیجان خود القاء می‌کند.

 

تنظیم شناختی در دو چهارچوب مهم بررسی می شود:

 

۱- راهبردهای تنظیم هیجان قبل از وقوع حادثه

 

۲- راهبردهایی که پس از وقوع حادثه فعال می‌شوند.

 

راهبردهایی که قبل از وقوع حادثه فعال می‌شوند در کنترل منفی حوادث نقش مهمی دارند و موجب تعبیر و تفسیر موقعیت به نحوی می‌شوند که پاسخ های هیجانی منفی مربوط با آن موقعیت را کاهش می‌دهند. (بک [۷۵] ۱۹۹۱)، این فرایند منجر به ارزیابی مجدد مثبت[۷۶] می شود.

 

ماهیت هیجان

 

در روان شناسی ، هیجان‌ها جایگاه بسیار حساس و بنیادی دارند، زیرا رابطه ی آن ها با نیازها و ‌انگیزش‌ها بسیار نزدیک است و می‌توانند ریشه ی بسیاری از اختلال‌های روانی یا روان –تنی را تشکیل دهند. هیجان‌ها حتی می‌توانند سلامت انسان را تضمین کنند. مثلا ، ترس موجب می شود که انسان خود را از خطر محفوظ بدارد و خشم موجب می شود که به دشمن حمله کند.

 

به رغم تلاش‌های بسیار گسترده ای که فلاسفه ،فیزیولوژیستها و روان شناسان برای تبیین هیجان‌ها به عمل آورده اند ، ماهیت و شیوه ی عمل آن ها هنوز به طور روشن بیان نشده، به حالت فرضیه باقی مانده است. این محققان مخصوصا جلوه های فیزیولوژیک هیجان‌ها (تغییرات ‌ضربان‌های قلب و تنفس ،سست شدن اسفنگترها ،خشک شدن دهان ،عرق کردن ،….)، اثر آن ها روی عملکردهای ذهن (افزایش تلقین پذیری ، کاهش کنترل ارادی) و رفتارهای ناشی از هیجان‌ها(گریه ها ،خنده ها، فرار کردنها، پنهان ‌شدن‌ها …) را مطالعه کرده‌اند. این مطالعات نشان داده است که در ظهور و تکوین جلوه های هیجان ، فرهنگ سهم بسزایی دارد. مثلا، در چین ، وقتی انسان‌ها خشمگین می‌شوند چشمهای خود را گرد می‌کنند . با این همه ، شرایط تولید هیجان و پایه های روانی –فیزیولوژیک آن هنوز بخوبی شناخته نشده است(گنجی،۱۳۸۶).

 

هیجان ،نه تنها به ماهیت عامل هیجان زا بلکه به خود فرد، حالت فعلی جسمی و ذهنی ،شخصیت ،تاریخچه زندگی شخصی و تجربه های قبلی او نیز وابسته است . درست است که در برخی شرایط استثنایی ،هیجانهای گروهی به وجود می‌آید و برای اکثریت مردم معنای یکسانی پیدا می‌کند(مانند ترس ناگهانی از زمین لرزه یا بمباران شهر از طرف دشمن)، اصولا هیجان یک احساس فردی

 

    1. – Empowerment ↑

 

    1. -Conger and Kanungo ↑

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...