• نسب در لغت به معنی خویشاوندی و نژاد است و در اصطلاح حقوقی عبارت است از رابطه خویشاوندی بین دو نفر که یکی از نسل دیگری یا هر دو از نسل شخص ثالثی باشند و به تعبیر دیگر نسب علاقه ای است که بین دو نفر که به سبب تولد یکی ازآنها از دیگری یا تولدشان از شخص ثالثی حادث می شود .( کلیات حقوق اسلامی ۳۹ ۱۳،۲۸۰)

 

نسب مترادف با قرابت نسبی است و رابطه طبیعی و خونی بین کلیه خویشاوندان نسبی خط مستقیم یا خط اطراف را در بر می گیرد . این نسب به معنی عام است.
اما نسب به معنی خاص عبارت است از رابطه پدری وفرزندی یا مادر فرزندی و به دیگر سخن رابطه طبیعی و خونی میان دو نفر است که یکی به طور مستقیم ( بدون واسطه) از صلب یا بطن دیگری به دنیا آمده است .
انواع نسب شامل نسب مشروع-نسب ناشی از شبهه از تلقیح – نسب ناشی از زنا
طبق ۱۷۴ ق.م حق ملاقات طفل برای هر یک از ابوین که طفل در تحت حضانت او نمی باشد شناخته می شود و این حق را نمی توان حتی از مادر فاسد الاخلاق دریغ نمود بنابراین در صورت فاسد الاخلاق بودن می تواندر یک محیط مناسب با افراد مورد اعتماد ملاقات را برقرار کرد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
(محمد رضا درمزاری ، ۱۳۹۱، ۴۰۵)
اثبات نسب پدری بسیار دشوارتر می باشد زیرا ولادت از مادر امری مشهود و خارجی است. لیکن تکون طفل از نطفه مردی معین امری مخفی است که بدون آگاهی صورت می گیرد و سپس در جستجوی قطع و یقین نباید بود و به دلایل ظنی اکتفا نمود و آزمایش خون در این راه می تواند دلیل منفی بر نسب باشد نه دلیل مثبت و در این را ه قانون گذار برای خیر و صلاح جامعه اماره ای فراش را که ساد ه ترین راه اثبات نسب پد ری است قرار داده است .( امامی وصفایی ، ۹۲ ، ۳۲۶و۳۲۸)

۱-۲-۱۲:رشد ،حجر ورفع آن:

 

 

  • رشد در لغت به معنی براه راست شدن ، در راه هدایت بودن است وحجر یعنی منع کردن و بازداشتن است . ( معین ، ۸۱ ،۵۰۵ ،۳۹۲ )

 

  • رشد (فقه –مدنی) کیفیت نفسانی که دارنده ی آن می تواند نفع وضرر یا حسن و قبح را تشخیص دهد . چنین کسی رشید است فاقد این وصف اگر بحد جنون نرسد صغیر نباشد سفیه خوانده می شود وصفت آن را سفه می گویند.

 

حجر (فقه – مدنی) نداشتن صلاحیت دردارا شدن حق معین و نیز نداشتن صلاحیت برای اعمال حقی که شخصی آنرا دارا شده است حجر نامیده می شود. اولی را عدم اهلیت تمتع ودومی را عدم اهلیت استیفاء گویند ومخصوص حقوق مدنی است . (جعفری لنگرودی ، ۸۶،۳۳۴ ،۲۱۰)

۱-۳-۱۳:ولایت قهری، قیمومیت ،امور مربوط به ناظر:

 

 

  • ولایت قهری در لغت به معنی ولایت کردن و دست یافتن ، تصرف کردن است .،
    معین ،۸۱،۱۱۷۷) و قیمومت به معنی قیم بودن است .( معین ،۱۳۸۱،۷۷۵ ) ولایت قهری به معنی اضطراری ، جبری می باشد ( معین ۱۳۸۱،۷۷۳ )

 

  • ولایت قهری به معنی خاص(مدنی-فقه )ولایت پدر وجد صغیر و وصی منصوب از طرف آنان ونیز ولایت همان اشخاص بر مجنون و سفیهی که جنون و سفه آنان متصل بصغر باشد ماده ۱۱۹۴ و ماده ۱۲۱۸ ق م –ماده ۳۳ قانون سجل اجوال ۱۳۱۹ ماده ۴۵ قانون ثبت می باشد .

 

قیمومت:
(فقه مدنی) اداره امور صغاری است که ولی قهری و وصی ندارند (یعنی ولی خاص ندارند) م۱۲۱۸ و نیز برای اداره ی مجنون وغیر رشیدی که جنون و عدم رشد آنان متصل بصغر نباشد و یا اینکه در صورت اتصال بصغر ولی خاص نداشته باشند نماینده قانونی معین می شود که او را قیم می نامند و عمل ولایتی او را در حق محجوران مذکور قیمومیت نامیده اند.( جعفری لنگرودی ،۸۶، ۵۶۰،۷۵۶)

 

  • ولایت قهری یکی از آثار نسب مشروع اولاد ولایت قهری است ولایت در لغت به معنی حکومت کردن ، تسلط پیدا کردن ، دوست داشتن ، یاری کردن ، دست یافتن و تصرف کردن آمده است. قهری در لغت به معنی جبری و اضطراری است .

 

در اصطلاح حقوق مدنی ، ولایت قدرت واختیاری است که برابر قانون به یک شخص ذیصلاح برای اداره امور محجور واگذار شده است . این ولایت اقسامی دارد:
ممکن است به حکم مستقیم قانون به شخصی داده شده یا به موجب وصایت واگذار گردیده و یا به حکم دادگاه و یا به حکم دادگاه برقرار شده باشد و ولایتی که به حکم مستقیم قانون واگذار شده باشد اصطلاحاً ولایت قهری نامیده می شود که قانون مدنی در مواد ۱۱۸۰تا ۱۱۹۴ از آن سخن گفته است .
در عرف حقوقدانان دو اصطلاح وصی و ولایت از هم جدا می باشد در واقع وصایت از ولایت جدا است و کمتر اتفاق می افتد که به وصی ولی نیز گفته شود .منبع اختیار (ولی) به طور مستقیم قانون است و اعطای آن به ارا ده ی اشخاص ارتباط ندارد.
اما وصی نماینده ی ارادی ولی است وحدود اختیار او را نیز پدر یا جد پدری معین می نامند به همین دلیل قانون مدنی پدر و جد پدری را اولیای قهری می نامند. (ناصر کاتوزیان ، حقوق مدنی خانواده مقدماتی،۱۳۸۵،۴۰۲)

۱-۲-۱۴: غائب مفقود الاثر :

 

 

  • غائب در لغت یعنی آن که حاضر نباشد ،غیبت کننده ، پنهان ومخفی ( معین ، ۸۱ ۱۳،۶۹۵)

 

  • در فقه به کسی که از محل سکونت خود مدت نسبتا مدیدی دور شده و خبری از او برای احدی از کسان و آشنایان وی نمی رسد و غیبت منقطعه گویند.

 

  • غائب (مفقود الاثر ) مدنی- کسی که از غیبت او مدت بالنسبه مدید گذشته و از او به هیچ وجه خبری نباشد غائب مفقود الاثر نامیده می شود .(ماده ۱۰۱۱ ق. جعفری لنگرودی ، ۱۳۸۶،۴۸۶)

 

طبق ماده ۱۰۲۹ ق.م هرگاه شخصی چهار سال تمام غایب مفقود الاثر باشد زن او می تواند تقاضای طلاق کند در این صورت رعایت ماده ۱۰۲۳ حاکم او را طلاق می دهد.
هنگامیکه درخواست طلاق ازجانب زن دریکی از جراید محل ویکی از روزنامه های کثیر الانتشار تهران سه دفعه متوالی هر کدام به فاصله یک ماه آگهی کند. واشخاص که ممکن است از غایب خبری داشته باشد به دادگاه اطلاع دهد. هرگاه یکسال از تاریخ نشر اولین آگهی بگذرد و حیات غائب سر نزد دادگاه حکم طلاق را صادر می کندوقبل از گذشتن ۵ سال از تاریخ آخرین خبر غایب دادگاه نمی تواند حکم طلاق به علت غیبت شوهر صادر کند.( صفایی و امامی ،۹۲، ۲۳۷)

۱-۲-۱۵: نفقه اقارب :

 

 

  • نفقه اقارب (مدنی ) مسکن و اثاث خانه و خوراک و پوشاک به حد رفع حاجت و با در نظر گرفتن درجه استطاعت انفاق کننده را گویند.(ماده۱۲۰۴ ق.م) (جعفری لنگرودی ، ۸۶، ۷۱۸)

 

  • نفقه در لغت به معنی هزینه ، خرج ، خرجی، آنچه هزینه عیال و اولاد کنند روزی و مایحتاج معاش آمده است.

 

معنی اصطلاحی نفقه هم نزدیک به معنی لغوی نزدیک است و عبارت است از چیزی است که برای گذران زندگی لازم و مورد نیاز است نفقه دو بخش است نفقه زوجه و نفقه اقارب. مقررات اقارب را کتاب نهم از جلد دوم قانون مدنی تحت عنوان خانواده می توان یافت .
نفقه از آثار نسب است اقارب جمع اقرب به معنی خویشان است به همین معنی کلمه اقربا ء
(جمع قریب ) بکار رفته است .

 

  • اقارب به معنی عام شامل خویشاوندی نسبی ، سببی و رضاعی است(و برابر ماده ۱۲۰۴ ق.م نفقه اقارب عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاث البیت به قدر رفع حاجت ، بادر نظر گرفتن درجه استطاعت منفق) (امامی و صفایی ، ۹۲ ، ۴۳۸)

 

ماهیت نفقه در نفقه اقارب مانند نفقه زن در بعضی از چیزها مثل خوراکی ها مالک است و بعضی از چیزها مانند (خانه و اثاث)مالک نیست فقط شوهر اذن در انتفاع به او می دهد. فقهای امامیه گفته اند نفقه اقارب امتاع است نه تملیک زیرا غرض از نفقه اقارب رفع حاجت است که با امتاع حاصل می شود .( امامی وصفایی ، ۹۲، ۴۴۱)

۱-۲-۱۶:سر پرستی کودکان بی سرپرست:

در بسیاری از کشورها نوعی قرابت وجود دارد که ناشی از فرزند خواندگی است . فرزند خواندگی یا تبنی آن است که کس دیگری را که فرزند طبیعی او نیست به فرزندی بپذیرد. وقتی به رسمیت شناخته شود نوعی قرابت ایجاد می کند که حقوقی است نه طبیعی و در واقع یک رابطه مصنوعی پدر (فرزندی یا مادر) – فرزندی بین دو نفر ایجاد می کند .ولی در اسلام به رسمیت شناخته نشده است در آیه ۴و۵ سوره احزاب دلیل بر این امر است (خداوند فرزند خواندگان شما را فرزندانتان قرار نداده است).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...