نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآنی، نادیده انگاشتن کارهای مثبت خود و یا دیگران، یکی از عواملی است که باعث اختلال در درک واقعیات و شناخت حقایق می شود. زیرا ناامیدی و نداشتن نگرش مثبت و امیدوارانه، ضمن از بین بردن تلاش های هدفمند آدمی، باعث تضعیف سلامت روان انسان می شود و همواره ناراحتی روح و عذاب جسم و اضطراب و نگرانی خاطر را به دنبال دارد.
پس از بررسی این تحریف شناختی درباره نادیده انگاشتن کارهای مثبت خود و یا دیگران و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که نادیده انگاشتن کارهای مثبت خود و یا دیگران در قرآن، همانند نظریه بک، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به خویشتن و اصلاح رفتارهای خود، به مبارزه با این دیدگاه، در درون خود بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع با کمک درمانگر آن ها را تعیین می کنند(به عنوان مثال، درمانگر شناختی، با تشخیص و شناسایی خودانکاری ها و خود تحقیر کردن های مراجع، باید بتواند یک خط مشی کلی، برای درمان این گونه بیماری ها، پیدا کند[۴۸۶]). اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند؛ و توجه به اصول اعتقادی دین اسلام و آموزه های رفتاری قرآن کریم، به زدودن روح ناامیدی در آدمی منتهی می گردد. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است و نفس و روان او را به طور کامل می داند.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
۳-۲-۶٫ تحریف شناختی شماره شش: تعمیم افراطی
یکی دیگر از تحریف های شناختی،"تعمیم افراطی"است؛ یعنی فرد بر پایه یک حادثه، الگوهای کلی منفی را استنباط کند. این افراد معتقد هستند که چون قبلاً اتفاق بدی برای آن ها افتاده، پس تا آخر عمر باید به همان شیوه فکری زندگی کنند .به عنوان مثال: من در همه کارهایم شکست می خورم.[۴۸۷]
۳-۲-۶-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
بک معتقد است که شخص تحت تاثیر طرز تلقی های اشتباه، به ناگزیر نتیجه گیری های مطلق، مبالغه آمیز و بی تناسب را می پذیرد. به عبارت دیگر، این اشخاص به طور دائم فرضیه سازی می کنند و بر اساس آن نتیجه می گیرند و تمایل دارند که استنباط خود را واقعیت بدانند و فرضیه را به عنوان واقعیت بپذیرند. به عنوان مثال، اگر بیماری بر این عقیده باشد که"دوستانم به من زنگ نزدند، معلوم می شود که من دوست داشتنی و با ارزش نیستم. بعد نتیجه گیری خود را تعمیم می دهد: چون بی ارزش هستم، کسی مرا دوست نخواهد داشت. و بعد نتیجه گیری دیگری عاید او می شود: بدون عشق، زندگی ارزش زیستن ندارد، بنابراین، دلیلی برای ادامه زندگی من نیست. لذا فرد باید با کمک روان درمانگر در معرض مدارک، شواهد و واقعیت قرار گیرد؛ و و روان درمانگر می تواند با بهره گرفتن از شیوه های شخصی، درباره درست بودن یا نبودن نتیجه گیری های بیمار نظر دهد.[۴۸۸]
لازم به ذکر است که این تحریف شناختی رابطه تنگاتنگی با یکی از باورهای غیر عقلانی(اعتقاد فرد مبنی بر این که گذشته فرد همیشه مهم است؛ و چون چیزی از قبل بر زندگی فرد تاثیر گذاشته، پس گذشته می تواند احساسات و رفتار فرد را تحت تاثیر قرار دهد) که الیس مطرح می کند، دارد؛ که در باور غیر عقلانی شماره هشت مورد نقد و بررسی تطبیقی قرار گرفت..
۳-۲-۶-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
مساله مهم در زندگى انسان، این است که واقعیات را آن چنان که هست درک کند، و در برابر آن موضع‏گیرى صریح داشته باشد؛ پندارها، پیشداوریها و تمایلات انحرافى، حب و بغضها، مانع از درک و دید واقعیات آن چنان که هست نگردد. قرآن کریم می فرماید:
“قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً"(۱۰۴) “الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً"(۱۰۵)(سوره کهف،آیه ۱۰۴- ۱۰۵)؛ بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند. آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده با این حال، مى‏پندارند کار نیک انجام مى‏دهند!
“علامه طباطبایی” در بیان آیه می فرمایند: “آدمى در زندگى دنیا جز سعى براى سعادت خود کارى نمى‏کند، و جز کوشش براى رسیدن به چنین هدفى همى ندارد، و این انسان اگر طریق حق را بپیماید و به غرض خود نائل شود و سعادتمند بشود که هیچ، و اگر راه خطا را برود و نفهمد که دارد خطا مى‏رود خاسر است، لیکن همین خاسر خسرانش قابل زوال است و امید نجات دارد. اما اگر راه خطا رفت و به غیر حق اصابت کرد و همان باطل را پذیرفت تا آنجا که وقتى هم که حق برایش جلوه کرد از آن اعراض نمود، و دلباخته استکبار و تعصب جاهلانه خود بود، چنین کسى از هر خاسرى خاسرتر است و عملش از عمل هر کس دیگرى بى‏نتیجه‏تر، زیرا این خسرانى است که زایل نمى‏شود، و امید نمى‏رود که روزى مبدل به سعادت شود و به همین جهت است که خداى تعالى مى‏فرماید:” الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً". و اینکه کسى با روشن شدن بطلان اعمالش، باز هم آن را حق بپندارد از این جهت است که دلش مجذوب زینت‏هاى دنیا و زخارف آن شده، و در شهوات غوطه‏ور گشته؛ لذا همین انجذاب به مادیت او را از میل به پیروى حق و شنیدن داعى آن و پذیرفتن نداى منادى فطرت باز مى‏دارد، هم چنان که در جاى دیگر قرآن آمده:"وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ"(سوره نمل آیه ۱۴) (حق را انکار کردند در حالى که دلهایشان بدان یقین داشت) و نیز آمده: “وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ"( سوره بقره آیه ۲۰۶)( و چون به او گفته شود از خدا بترس غرورش او را به گناه و لجبازى وا مى‏دارد)
پس پیروى هواى نفس و از در عناد و استکبار و عشق به شهوات نفس به اعراض از حق ادامه دادن، همان خشنودى از باطل خویش بودن و آن را نیکو پنداشتن است.”[۴۸۹]
بنابراین،کسانى که اعتقادات صحیحى ندارند و از پندارهاى باطل خود پیروى مى‏کنند، تنها در یک عمل خسارت نمى‏کنند، بلکه در همه‏ى برنامه‏ها زیان مى‏بینند. زیرا معیار ارزش هر کارى، انگیزه‏ى درست آن است؛ و قرآن نیز با تعابیرى همچون: «أَ حَسِبَ، یَحْسَبُونَ، لا یَحْسَبَنَّ، أَ فَحَسِبْتُمْ» و … از حسابگرى‏هاى متّکى به خیال و پندار بى‏اساس، انتقاد کرده است؛ و ریشه‏ى بسیارى از انحرافات را، پندارهاى موهوم معرفی می کند.[۴۹۰] از جمله قرآن در آیه ۲۱ سوره جاثیه می فرماید:
“أَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُون"(سوره جاثیه، آیه ۲۱)؛ آیا کسانى که مرتکب بدیها و گناهان شدند گمان کردند که ما آنها را همچون کسانى قرار مى‏دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده ‏اند که حیات و مرگشان یکسان باشد؟! چه بد داورى مى‏کنند.
قرآن کریم، داورى بر اساس خیال و پندار را محکوم می کند. [۴۹۱] و بیان می فرماید که در عقاید، پندار و گمان، بى‏ارزش است؛ عقاید باید بر اساس علم باشد؛ از جمله در آیه ۳۶ سوره اسراء میفرماید:
“وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ…."(سوره اسراء، آیه ۳۶)؛ آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن.
بنابراین، عدم تعقل، تفکر و قضاوت صحیح، سبب پیدایش پندار غلط می گردد و عدم آگاهی سبب می گردد که انسان عقاید و آراء و اصول رفتاری خود را بر پایه ظن و گمان استوار سازد و این امر زمینه گمراهی فرد را فراهم می سازد.[۴۹۲] قرآن کریم می فرماید:
“وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً …” (سوره یونس، آیه۳۶)؛ و بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاى بى‏اساس)، پیروى نمى‏کنند (در حالى که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بى‏نیاز نمى‏سازد (و به حق نمى‏رساند).
قرآن کریم همچنین در آیه ۳۲ سوره جاثیه می فرماید: “وَ إِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَهُ لَا رَیْبَ فِیهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِى مَا السَّاعَهُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ مَا نحَنُ بِمُسْتَیْقِنِین"(سوره جاثیه،آیه ۳۲)؛ و هنگامى که گفته مى‏شد: «وعده خداوند حقّ است، و در قیامت هیچ شکّى نیست»، شما مى‏گفتید: «ما نمى‏دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم، و به هیچ وجه یقین نداریم.
نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآنی، ریشه‏ى بسیارى از انحرافات، پندارهاى موهوم است، که باعث اختلال در درک واقعیات و شناخت حقایق می شود. زیرا عدم تعقل، تفکر و قضاوت صحیح، سبب پیدایش پندار غلط می گردد و عدم آگاهی سبب می گردد که انسان عقاید و آراء و اصول رفتاری خود را بر پایه ظن و گمان استوار سازد و این امر زمینه گمراهی فرد را فراهم می سازد که همواره ناراحتی روح و عذاب جسم و اضطراب و نگرانی خاطر را به دنبال دارد.
پس از بررسی این تحریف شناختی درباره تعمیم افراطی و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید تعمیم افراطی(و به عبارتی پندارهای موهوم) در قرآن، همانند نظریه بک، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به خویشتن و اصلاح رفتارهای خود، به مبارزه با پندارهاى موهوم در درون خود بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع با کمک درمانگر آن ها را تعیین می کنند(به عنوان مثال، بیمار با کمک روان درمانگر در معرض مدارک، شواهد و واقعیت قرار می گیرد؛ و و روان درمانگر می تواند با بهره گرفتن از شیوه های شخصی، درباره درست بودن یا نبودن نتیجه گیری های بیمار نظر دهد[۴۹۳]). اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است که نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۲-۷٫ تحریف شناختی شماره هفت: تفکر دو قطبی
یکی دیگر از تحریف های شناختی، تفکر دو مقوله ای است. به عبارت دیگر، به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه کردن. این گونه افراد فکر می کنند که امور یا باید دقیقاً مطابق میل آن ها باشد یا شکست خورده اند؛ مانند این فکرکه همه وقتم تلف شد یا این فکر که هیچ کس مرا دوست ندارد.[۴۹۴]
۳-۲-۷-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
بک معتقد است که بیمار روان پریش در برخورد با موقعیت هایی که با زمینه های احساسی او برخورد دارد، جانب افراط را می گیرد. جانب افراط گرفتن ممکن است تنها به چند زمینه محدود شود؛ حوادث، سیاه یا سفید، خوب یا بد، عالی یا وحشتناک ارزیانی می شوند. این ویژگی را تفکر دوسویه یا تفکر دوقطبی نامیده اند و مبنای اصلی تشکیل دهنده این طرز تفکر را واژه هایی چون همیشه یا هرگز تشکیل می دهد. بنابراین، درمانگر شناختی، با شناسایی خطاهای شناختی، تشخیص و شناسایی خودانکاری ها و خود تحقیر کردن های مراجع، باید بتواند یک خط مشی کلی، برای درمان این گونه بیماری ها، پیدا کند و بیمار را در معرض مدارک، شواهد و واقعیت قرار دهد.[۴۹۵]
لازم به ذکر است که این تحریف شناختی رابطه تنگاتنگی با یکی از باورهای غیر عقلانی الیس(اعتقاد فرد مبنی بر وحشتناک بودن و فاجعه دانستن امور به خاطر عدم مطابقت با خواسته و میل او) که همان باید اندیشی است دارد. که در باور غیر عقلانی شماره دو، مورد نقد و بررسی تطبیقی قرار گرفت.
۳-۲-۷-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
سرشت خاکی و جنبه مادی انسان، همواره وی را به طرف خاک و ارزش های فانی سوق میدهد و بُعد ملکوتی، او را به سوی جنبه های روحی و ارزش های معنوی و عالم ملکوت می خواند. بنا براین، در انسان هم کشش به سوی غذا، شهوت رانی و آرامش مادی که مربوط به جنبه خاکی آدمی است، وجود دارد و هم گرایش به حق و و عشق به کمال و علم دوستی و …. حضور دارد. در واقع، انسان مجموعه ای از این سائقه ها و کشش ها و جاذبه هاست؛ هم کشش ها و تمایلات غریزی مادی و طبیعی، و هم گرایش های فطری و معنوی و روحانی. عمده ترین رسالت تعلیم و تربیت قرآنی، مربوط به نحوه هدایت کردن و جهت دادن و متعادل نمودن این کشش ها و گرایش هاست. بنابراین، از دید گاه قرآن، برای انسان یک روند تکاملی ترسیم شده است؛ سیری که از ماده آغاز می شود و به تدریج، همراه و همزمان با برخورداری از عواطف و احساسات و نیازمندی های طبیعی، مبارزه ای پی گیر در جهت جذب و و یا دفع وابستگی های مادی و علایق شهوانی و نفسانی در پیش رو دارد، به طوری که اگر جنبه های عقلانی بر هواهای نفسانی غلبه یابد و انسان، راه تزکیه و فلاح را بپیماید، به اعلی علیین صعود می کند و به لقاء الله راه می یابد و اگر جنبه های نفسانی و شیطانی انسان قوت یابد و عقل و جنبه های روحی تحت الشعاع آن قرار گیرد، انسان راه انحراف و فساد را می پیماید و به اسفل السافلین سقوط می کند. قرآن کریم می فرماید:
“یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه"(سوره انشقاق، آیه ۶)؛ اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى کرد.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه می فرمایند: “بنا بر گفته راغب، کلمه” کدح” به معناى تلاش کردن، و خسته شدن است.[۴۹۶] پس در این کلمه معنى سیر است. و از آن جایی که این کلمه با کلمه” الى” متعدى شده، پس معلوم مى‏شود که در کلمه” کدح” در هر حال، معناى سیر خوابیده است. و جمله” فملاقیه” عطف است بر کلمه” کادح"، و با این عطف بیان کرده که هدف نهایى این سیر و سعى و تلاش، خداى سبحان است.”[۴۹۷]
قرآن کریم همچنین در آیه ۱۹ سوره انشقاق می فرماید:
” لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ"؛ که همه شما پیوسته از حالى به حال دیگر منتقل مى‏شوید (تا به کمال برسید)
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: ” براى این آیه تفسیرهاى مختلفى ذکر کرده‏اند؛ که از آن جمله گفته اند، منظور حالات گوناگونى است که انسان در طریق پر رنج و مشقت خود، به سوى خداوند و کمال مطلق پیدا مى‏کند، نخست عالم دنیا، بعد جهان برزخ و سپس رستاخیز و حالات مختلف آن (توجه داشته باشید که” طبق” از ماده"مطابقه” به معنى قرار دادن چیزى فوق چیز دیگر است، و به معنى منازلى که انسان در سیر صعودى خود طى مى‏کند نیز آمده است). البته جمع میان این تفسیرها مانعى ندارد و ممکن است آیه ناظر به همه این دگرگونیها و تحولات و مراحلى باشد که انسان در مسیر زندگى خود آن را مى‏پیماید. به هر حال حدوث این حالات، و عدم استقرار آدمى بر یک حالت، از یک سو دلیل مخلوق بودن او، و نیاز به خالق داشتن است، چرا که هر متغیرى حادث، و هر حادثى خالقى مى‏خواهد، و از سوى دیگر دلیلى است بر عدم پایدارى این جهان، و از سوى سوم نشانه‏اى است بر حرکت مستمر انسان به سوى ذات پروردگار و مساله معاد، همانگونه که در آیات قبل آمده بود “یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیه".[۴۹۸]
از سوی دیگر در بینش قرآن، ملاک خیر و شر، آسانى و سختى و یا تمایلات شخصى نیست؛ بلکه مصالح واقعى ملاک است و نباید به پیشداورى خود تکیه کنیم؛ زیرا کراهت و محبّت نفسانى، نشانه‏ى خیر و شرّ واقعى نیست.[۴۹۹] قرآن کریم در این باره می فرماید:
“…وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ"(سوره بقره، آیه ۲۱۶)؛ چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانید.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “آیه از یک قانون کلى و عمومى پرده بر مى‏دارد، و تمام مرارتها و سختیهاى اطاعت فرمان خدا را براى انسان سهل و گوارا مى‏سازد، زیرا به مقتضاى"وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ” که خداوند آگاه از همه چیز و رحمان و رحیم نسبت به بندگانش است و در هر یک از دستوراتش، مصالحى دیده است که مایه نجات و سعادت بندگان است، و به این ترتیب بندگان مؤمن همه این دستورات را مانند داروهاى شفابخش مى‏نگرند و با جان و دل آن را پذیرا مى‏باشند.”[۵۰۰]
بنابراین، پیروزى و شکست ظاهرى ملاک نیست است. برترى به خاطر عقاید صحیح و تفکّر سالم، اصل است.[۵۰۱] لذا در بینش الهى، عامل پیروزى، ایمان است. قرآن کریم در این باره می فرماید:
“وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین"(سوره آل عمران، آیه ۱۳۹)؛ و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.
نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآنی، تفکر دو قطبی و یا به عبارتی تفکر همه یا هیچ، باعث اختلال در درک واقعیات و شناخت حقایق می شود؛ و همواره ناراحتی روح و عذاب جسم و اضطراب و نگرانی خاطر را به دنبال دارد. زیرا انسان در مسیر زندگى خود با سیری تدریجی تکاملی، تلاش می کند تا به کمال الهی برسد و ایمان دارد که کراهت و محبّت نفسانى اش، نشانه‏ى خیر و شرّ واقعى او نیست؛ بلکه مصالح خداوند رحمان و رحیم ملاک است.
پس از بررسی این تحریف شناختی درباره تفکر دو قطبی(تفکر دو سویه) و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید تفکر دو قطبی و یا تفکر همه یا هیچ در قرآن، همانند نظریه بک، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به خویشتن و اصلاح رفتارهای خود، به مبارزه با افکار دو سویه(افکار همه یا هیچ) در درون خود بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع با کمک درمانگر آن ها را تعیین می کنند(درمانگر شناختی، با شناسایی خطاهای شناختی، تشخیص و شناسایی خودانکاری ها و خود تحقیر کردن های مراجع، باید بتواند یک خط مشی کلی، برای درمان این گونه بیماری ها، پیدا کند و بیمار را در معرض مدارک، شواهد و واقعیت قرار دهد و درباره درست بودن یا نبودن نتیجه گیری های بیمار نظر دهد[۵۰۲]). اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است و نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۲-۸٫ تحریف شناختی شماره هشت: شخصی سازی (استدلال هیجانی)
یکی دیگر از تحریف های شناختی، نسبت دادن بروز حوادث به خود است. به عبارت بهتر، رویدادی که ربطی به فرد ندارد، به خودش ربط دهد و از از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده کند. مانند این فکر که چون دلم شور می زند، پس اتفاق ناگواری رخ می دهد.[۵۰۳]
۳-۲-۸-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
بک معتقد است که در این تحریف شناختی، افراد نمی توانند درباره حوادث بیرونی و یا حتی درباره خود، قضاوت های عینی کنند و معنی خصوصی یک حادثه را از خصوصیات عینی آن جدا نمایند. برچسب هایی از نوع “شخصی سازی” یا “خود رجوعی” از آن رو انتخاب شده اند که میل انسان را به تفسیر حوادث با توجه به معنای شخصی آن ها نشان می دهند. بنابراین، در بسیاری از اختلالات روانی و از جمله در اضطراب، افسردگی، حالات بدگمانی و…. ، خطای شناختی اصلی، ناشی از شخصی سازی است. به عبارت دیگر بیمار، بسیاری از حوادث بی ارتباط را به خود ارتباط می دهد. به عنوان مثال، شخصی که به هم خوردن برنامه پیک نیک، در اثر بارش باران را، تقصیر خود بداند.
لذا درمانگر شناختی، با مفاهیمی نظیر تمیز قائل شدن، آزمودن واقعیت، اثبات درستی و معتبر دانستن نتیجه گیری ها، به بیمار در اصلاح خطاهای شناختی اش کمک می کند.[۵۰۴]
۳-۲-۸-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
از دیدگاه قرآن کریم، منافقان، چنان تو خالى و فاقد توکل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که هر فریادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى‏پندارند و ترس و وحشتى عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکمفرما است، و یک حالت سوء ظن و بدبینى جانکاه، سرتاسر روح آنها را فرا گرفته، و به حکم"الخائن خائف” از همه چیز، حتى از سایه خود مى‏ترسند.[۵۰۵] قرآن کریم درباره آنان می فرماید:
“…یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَهٍ عَلَیْهِم…"(سوره منافقون، آیه ۴)؛ (منافقان)هر فریادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مى‏پندارند.
لذا آنان به خاطر عنادشان، سخن حقّ را در نمى‏یابند؛ قرآن کریم، درباره آنان می فرماید:
” …وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً"(سوره نساء، آیه ۷۸)؛ و اگر به آنها [منافقان‏] حسنه (و پیروزى) برسد، مى‏گویند: «این، از ناحیه خداست.» و اگر سیّئه (و شکستى) برسد، مى‏گویند: «این، از ناحیه توست.» بگو: «همه اینها از ناحیه خداست.» پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنى را درک کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...