مراد بندگان رحمان، از این‌که در دعاى خود، در خواست مى‏کنند که همسران و ذریه‏هایشان، قره عین ایشان باشد، این است که: موفق به طاعت خدا و اجتناب از معصیت او شوند و در نتیجه، از عمل صالح آنان، چشم ایشان، روشن گردد و این دعا مى‏رساند که بندگان رحمان، غیر از این، دیگر حاجتى ندارند. و نیز مى‏رساند که بندگان رحمان اهل حقند و پیروى هواى نفس نمى‏کنند (زیرا هر همسر و هر ذریه‏اى را دوست نمى‏دارند، بلکه آن همسر و ذریه را دوست مى‏دارند که بنده خدا باشند).[۹۲]
نیز از منظر قرآن کریم، اهمیت فرزند تا بدان‌جاست که خداوند در سوره بلد بدان سوگند می‌خورد و می‌فرماید: *(وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَد؛ و قسم به پدر و فرزندش [ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل ذبیح‏])* بلد/ ۳
صرف نظر از اقوالی که پیرامون این‌که منظور از والد و ولد، چه کسانی هستند، گفته شده، علت نکره آوردن کلمه” والد “، تعظیم و بزرگداشت آن پدر است. هم‌چنین به جای آن‌که بگوید:” و والد و من ولد- و پدرى و فرزندى که پدید آورد"، فرموده است:” وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ- و پدرى و آنچه پدید آورد"، تا بدین‌صورت فرزندش را نیز مدح نماید.[۹۳]
هم‌چنین معصومان :، در روایات متعددی بر ضرورت و اهمیت تربیت در این دوران، تأکید کرده‌اند. چنان‌چه حضرت علی ۷ می‌فرماید: «مَا نَحَلَ وَالِدٌ وَلَداً نُحْلًا أَفْضَلَ مِنْ أَدَبٍ حَسَن‏؛ هیچ پدری، هدیه‌ای بهتر از تربیت نیکو به فرزندش نداده است».[۹۴]
در برخی از روایات، به برخی علل اهمیت آن، تصریح یا اشاره شده است. حضرت علی۷در نامه‌ای خطاب به فرزندش امام حسن ۷، علت را این‌گونه بیان می‌کند: «قَلْبُ‏ الْحَدَثِ‏ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَهِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْ‏ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّکَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیَتَهُ وَ تَجْرِبَتَه‏؛ قلب کودک، مانند زمین خالی است که هر بذری در آن بکارند، می‌روید، از این‌رو تربیت تو را در کودکی و پیش از آن‌که قلبت سخت و دهانت مشغول شود، آغاز کردم تا با رأی قاطع، روی به کار آری و از آنچه اهل تجربه در پی آن بودند و آزمودند، بهره برداری و رنج طلب از تو برداشته شود و نیازت به آزمون نیفتد».[۹۵]
نخستین و مهم‌ترین دلیل اهمیت تربیت در دوران کودکی این است که قلب کودک که باید «عرش الرحمان» شود، در این دوران، خالی است و هنوز به سیاهی و پلیدی گناهان نیالوده است. بنابراین می‌توان هرگونه صفات اخلاقی و معارف قرآنی را در کودک پروراند. دومین دلیل این است که در دوران کودکی، هنوز ذهن کودک با آموزش‌های بی‌فایده و مسایل معیشتی و دنیوی مثل خانواده و فرزندان و جمع مال، مشغول نشده است. البته منظور امام در تشبیه قلب کودک به زمین خالی، خالی بودن مطلق نیست؛ چرا که نقش وراثت و عوامل پیشین از نظر اسلام قابل چشم‌پوشی نیست. بلکه مقصود، استعداد رویاندن و رویش است.[۹۶]
پایان نامه - مقاله - پروژه
هم‌چنین روحیه الگوپذیری و تقلید در دوره کودکی و نوجوانی، قوی‌تر از دوران دیگر عمر انسان است. بنابراین در دوران کودکی، می‌توان به راحتی از این ویژگی برای تربیت بهره جست. دلیل دیگر اهمیت تربیت در دوران کودکی و نوجوانی، این است که فرزند در اختیار والدین است و هنوز استقلال رأی و نظر ندارد و برای والدین، امکان تربیت او بیشتر فراهم است.[۹۷] امام صادق ۷ می‌فرماید: «فرزندت را شش سال آزاد بگذار و پس از آن، شش سال به او قرآن و سواد بیاموز و سپس هفت سال دیگر، به تربیت او بپرداز، اگر تربیت پذیرفت چه خوب و گرنه دست از تربیت او بردار».[۹۸]
اهمیت شناخت کودک و آشنایی با مراحل رشد و پذیرش دین در کودکان و نوجوانان
نخستین مرحله پرورش کودک، آگاهی از خصوصیات جسمی و روحی و شرایط مفید و زمینه‌های مضر کودک است، ولی متأسّفانه نوع مربّیان، مخصوصاً پدران و مادران، فاقد این شرط اساسی تربیت هستند.
انسان‌ها دارای قوانین یا مکانیسم فعل و انفعال‌های اختصاصی هستند، اگر بخواهیم با آنها کار کنیم، ما باید مکانیسم و قوانین حاکم بر رفتار آنها را بشناسیم. بنابراین وقتی سخن از تربیت انسان به میان می‌آید، در درجه نخست، مربّی باید خصوصیات کودک و مکانیسم آفرینش او را بشناسد.[۹۹]
لذا در عصر کنونی، از قرن ۱۸ به بعد، دو جریان مهم لزوم توجه به کودک، کشف و شناخت مراحل مختلف رشد او و خصوصیات جسمی و فکری کودکان و نیز اتّخاذ تدابیر تربیتی متناسب با آن مراحل، اهمیت پیدا کرد.[۱۰۰]
نکته قابل توجه این‌که، شناسایی کودک نباید در انحصار روحیات و استعدادهای کودک دور بزند، بلکه یک مربّی خوب، می‌کوشد که خصوصیات زمانی را نیز در نظر بگیرد. بسیاری از والدین، بدون این‌که خصوصیات زمانی را در نظر بگیرند، می‌کوشند فرزندشان رفتاری همانند آنان داشته باشد. با این‌که با کمترین آشنایی به خصوصیات اجتماعی و زمانی، می‌توان پذیرفت که دیگر در زمان حاضر نمی‌توان به روش گذشته، فرزندان را تربیت کرد.[۱۰۱]
چنان‌که حضرت علی ۷ می‌فرماید: «لا تقسرو اولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمانٍ غیر زمانکم؛ فرزندان خود را مجبور نکنید آداب و عادت شما را فرا بگیرند، چون آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند».[۱۰۲]
بنابراین اگر بخواهیم در رفتار و نگرش کودک نسبت به دین و قرآن، تغییرات زیادی به وجود آوریم، ناگزیر از شناخت کودک هستیم و شناخت کودک نیز، در گرو آشنایی با مراحل رشد و پذیرش دینی در کودکان است. در ذیل، این مراحل را از منظر روان‌شناسی و آیات قرآن کریم دنبال می‌کنیم.
مراحل رشد تفکّر دینی در کودکان و نوجوانان از منظر روان‌شناسی
یکی از مباحثی که برای شناخت عمیق مخاطبان تعلیم و تربیت دینی و دوری از تعامل ناآگاهانه به آنان به ویژه در سنین پایین‌تر ضرورت دارد، رشد تفکر دینی است. در این زمینه، کارهای متعددی صورت پذیرفته است که از جمله آثار کلاسیک، می‌توان به تحقیق سال ۱۹۲۹م ژان پیاژه با عنوان «چگونگی تفکّر کودکان درباره طبیعت» و تحقیق سال ۱۹۳۰م در مسئله «جاندارپنداری» و نظریه هارمز اشاره داشت. یکی دیگر از کسانی که به موضوع رشد و تکامل تفکّر دینی توجه کرد، رونالد گلدمن بود که بر اساس تحقیقات وسیع میدانی خود، دو کتاب در این زمینه تألیف کرد. در اینجا به بیان مراحل رشد درک دینی بر پایه نظریه گلدمن- که تحقیقات او در روان‌شناسی دینی، تأثیرات مهمی را در عالم تعلیم و تربیت بر جای نهاده است- می‌پردازیم. شایان ذکر است که بر اساس شیوه‌های تحقیقی او، پژوهشی گسترده در ایران صورت پذیرفت و نتایج مشابهی به دست آمد که ما را در توجه بیشتر به نظریه او علاقه مند ساخته است.[۱۰۳]
برای آشنایی اجمالی با این مراحل، به اختصار به هر یک اشاره می‌شود:[۱۰۴]
۱-۲-۲-۱-۱- دوره تفکّر پیش مذهبی(هفت تا هشت سالگی) [۱۰۵]
در این دوره، دو ویژگی عمده خود محور بودن و تک کانونی نبودن در تفکّر خردسالان مشاهده می شود. این دو ویژگی، در فهم داستان‌ها و معارف دینی نیز تسرّی می‌یابد و درک آن‌ها را با نواقص و محدودیت‌های فراوانی مواجه می‌کند.
تفکّر مذهبی در این مرحله، ماهیتی سحری و افسانه‌ای دارد. از این‌ روی، برخورد کودک با داستان‌ها و معارف دینی، همگون با تصوّری است که از افسانه‌ها و داستان‌های خیالی دارد. نمونه زیر که حاصل گفت‌و‌گوی یک پژوهشگر با یک کودک پنج ساله درباره مفهوم خداست، می‌تواند این ویژگی را به خوبی روشن کند. کودک می‌پندارد خدا در هواست و از آن‌جا، در بعضی وقت‌ها با دست‌هایش، باران و آب را به زمین می‌ریزد. خداوند با نورش که مانند خورشید است، ما را می‌بیند و در شب‌ها با نور شب، ما را می‌نگرد.
۱-۲-۲-۱-۲- دوره تفکّر مذهبی ناقص اول(هفت تا نه سالگی) [۱۰۶]
پیش از این‌که کودکان از محدودیت‌های تفکّر شهودی رهایی یابند، یک دوره واسط پدیدار می‌شود. در این دوره، کودکان تلاش می‌کنند از محدودیت‌های تفکر شهودی خارج شوند و به مراتبی از تفکّر عملیاتی عینی برسند؛ اما هنوز ناموفقند و دچار اشتباه‌هایی آشکار می‌شوند. آنان بهتر می‌توانند با پیوند واقعیت‌ها به یکدیگر، تجربیاتشان را دسته‌بندی کنند و تعمیم دهند. در این دوره، خودمحوری کودک بسیار کاهش می‌یابد. هم‌چنین، تفکّر عینی کودک، این مزیّت را دارد که درکش از مفاهیم مذهبی، کمتر رنگ خیال دارد.
نشانه دیگر این تفکّر، آن است که مفاهیم مذهبی را که غالباً انتزاعی و کنایی هستند، به همان معنای تحت‌اللفظی و تجسّم یافته معنا کند. برای مثال، اگر ترجمه عبارت «یدالله فوق ایدیهم» یا «اهدنا الصراط المستقیم» برای او بیان شود، تصوّرش از دست خدا و نیز از راه مستقیم، همان معنای تحت‌اللفظی و عینی است.
وقتی از کودک درباره چگونگی شکافته شدن آب در داستان حضرت موسی۷و عبور بنی اسرائیل از آن سؤال شد، او پاسخ داد: خدا این کار را انجام داد. او در وسط آب بود و به وسیله بازوها و پاهای خود، آب‌ها را فشار داد و آن‌ها را از هم باز کرد. پرسیده شد: آیا بنی‌اسرائیل موقع عبور کردن از آب‌ها، خدا را دیدند؟ او پاسخ داد: نه، خدا زیر آب‌ها و سنگ‌ها بود. اما آن‌گاه که پرسیده شد: اگر او زیر آب‌ها بود پس چگونه آب را شکافته نگاه داشت؟ وی گفت: نمی‌دانم. این نمونه، نشان می‌دهد که کودک در تفکّر دینی خود، محدود به تفکّر عینی است. به ناچار، باید برای توجیه شکافته شدن آب، دست و پایی را تصوّر کند که به وسیله آن‌ها، آب‌ها کنار روند و عبور از آنها میسّر شود. این مسأله، در نتیجه درگیری و محدودیت او با ملموسات و عینیاتی است که همه روزه با آنها سر و کار دارد.
۱-۲-۲-۱-۳- دوره تفکّر مذهبی ناقص دوم(۹ تا ۱۱ سالگی)[۱۰۷]
این دوره را می‌توان دوره تفکّر مذهبی عینی نامید که با تفکّر عملیاتی عینی مشخص می‌شود. از این روی، کوشش‌های کودکان برای درک و تفسیر مفاهیم مذهبی، به واسطه طبیعت عینی تفکّرشان، دچار مشکل می‌شود و برخلاف دوره پیش، منطق استقرایی و قیاسی موفّقی به کار می‌رود، ولی به مسائل عینی، تجارب مشهود و اطلاعات محسوس، محدود می‌شود. رشد تفکّر عملیاتی، شتاب حرکت صعودی کودکان را از خیال پردازی به سطوح بالاتر تفکّر بیشتر می‌کند و تفکّر نظام‌دار در ارتباط دادن دو یا چند موضوع، امکان‌پذیر می‌شود. پاسخ کودک به نحوه شکافته شدن آب در داستان حضرت موسی:، نشان می‌دهد که او در این سنین، از طریق توجیه‌های فیزیکی به دنبال دست‌یابی به واقعیت‌هاست. او معتقد است خدا با بازوهایش آب را کنار زد و به دلیل این‌که دست‌های خدا نامرئی هستند، آن‌ها را نمی‌توان دید. وقتی که بنی‌اسرائیل گذشتند، او دست‌هایش را کنار کشید و آب‌ها روی هم ریختند.
با مقایسه نمونه بالا با نمونه مشابه آن در دوره قبل، می‌توان بیش‌تر به این موفقیت در منظم کردن تفکّر، پی برد. هر دو در استفاده از توجیه‌های مادی و عینی مشترکند، اما او با نامرئی ساختن دست‌ها، در حقیقت، مشکلی را که کودک در دوره قبل، از عهده پاسخ‌گویی به آن برنیامده بود، برطرف کرد.
۱-۲-۲-۱-۴- دوره اول تفکر مذهبی شخصیتی(۱۱ تا ۱۳ سالگی)[۱۰۸]
ویژگی این دوره که واسطه تفکّر عملیاتی عینی و تفکّر صوری است، حرکت از تفکّر عینی به سوی تفکّر انتزاعی بیشتر است. در این مرحله، با رشد فعالیت‌های عقلی، استقرا و قیاس منطقیِ پیشرفته‌تری به کار برده می‌شود که نشان از حرکت به سوی تفکّر انتزاعی بیشتری را دارد. اما این حرکت، هم‌چنان توسط عناصر عینی مختل می‌شود و به نظر می‌رسد که کودک، هنوز توانایی کنار گذاردن این عناصر را ندارد.
با مقایسه این نمونه با نمونه‌های گذشته که چگونگی پاسخ به شکافته شدن آب در داستان حضرت موسی۷را روشن می‌سازد، می‌توان به نکات بالا پی برد: خداوند به امواج گفت که تقسیم شوند و آن‌ها اطاعت کردند. پرسیده شد: آیا امواج زنده بودند؟ پاسخ داد: خیر. سؤال شد: پس چطور شنیدند و فرمان خدا را اطاعت کردند؟ پاسخ داد: خدا هر کاری را، می‌تواند انجام دهد.
این مسأله، نشان می‌دهد که کودک از توجیه‌های عینی و مادی گذشته است که اعتقاد داشت خدا برای انجام کارها از نیروی جسمانی خود کمک می‌گیرد. اما تفکّر او کاملاً هم انتزاعی و مجرّد از عینیات نیست؛ زیرا هنوز ارتباط خدا با مخلوقاتش را از گفتن و شنیدن توجیه می‌کند.
۱-۲-۲-۱-۵- دوره دوم تفکّر مذهبی شخصیتی(۱۳ سالگی به بعد)[۱۰۹]
در این مرحله، تفکّر به صورت فرضیه و قیاس بدون ممانعت عناصر عینی انجام و تفکّر انتزاعی میسّر می‌شود. نوجوان تلاش می‌کند فرضیه‌هایی را خارج از حوزه تجارب خود وضع کند و با بهره گرفتن از دلیل، آنها را قبول یا رد کند. درباره واقعه شکافته شدن آب در داستان حضرت موسی۷، یکی از پاسخ‌ها این بود که خدا باد را فرستاد و نیروهایی را برای نگاه داشتن آب منتقل کرد و نیروهای دیگری را هم قرار داد تا آب را به جای اول خود برگرداند. در نظر آنان، این نوع وقایع با توجه به قدرت فوق العاده خداوند و خالقیت او ساده به نظر می‌رسد؛ به ویژه این‌که آشنایی بیشتر با عوامل طبیعت و قوانین علمی، به کمک آن‌ها می‌آید.
به طور کلی می‌توان دوره‌های مذکور را را با توجه به اشتراکاتی که دارند به دوره‌های سه گانه تفکّر مذهبی شهودی ( تا ۷-۸ سالگی)، تفکّر مذهبی عینی (از ۷-۸ سالگی تا ۱۳-۱۴ سالگی) و تفکّر مذهبی انتزاعی (۱۳- ۱۴ سالگی به بعد) تقسیم کرد.
از بیان دوره‌ها، این واقعیت به دست می‌آید که به سبب محدودیت‌های کودکان، برداشت‌های دینی آنان نیز محدود و کودکانه خواهد بود. بنابراین نباید توقع دیگری از آنان داشت. لذا از آن‌جا که بخش زیادی از معارف دینی، انتزاعی است، باید طرح بسیاری از آن‌ها را تا دوره تفکّر عملیات صوری به تأخیر انداخت و از تعلیم و تربیت مطالبی فراتر از درک کودکان، جلوگیری کرد.[۱۱۰]
تطوّر و مراحل رشد کودک از منظر قرآن کریم و روایات
دانشمندان تعلیم و تربیت، دوران اول زندگی انسان، یعنی از بدو تولد تا بیست سالگی را به مراحل مختلفی تقسیم نمودهاند و با دقت و مطالعه مداوم در زندگی کودکان، خصایص و استعدادها و نیازهای جسمانی، عقلانی، اخلاقی، عاطفی و مذهبی کودکان را در هر یک از این مراحل شناسایی کردهاند.
تعالیم اسلامی نیز در مورد تربیت کودک دارای ابعاد وسیعی است. اسلام، هم برای دوران پیش از تولد و هم برای دوران بعد تولد او، توصیهها و رهنمودهای دقیق و مؤکدی دارد.[۱۱۱] در مباحث اسلامی برای رشد انسان، مراحلی ذکر شده که به تفاوتها و ویژگیهای روانی و ذهنی فرد در هر مرحله اشاره دارد،[۱۱۲]چنانچه در قرآن کریم، خداوند تدریجی بودن مراحل خلقت و رشد[۱۱۳] را چنین به تصویر میکشد:[۱۱۴]
*(هُوَ الَّذِى خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُواْ شُیُوخًا وَ مِنکُم مَّن یُتَوَفَّى‏ مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلًا مُّسَمًّى وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون؛ او کسى است که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را بصورت طفلى (از شکم مادر) بیرون مى‏فرستد، بعد به مرحله کمال قوّت خود مى‏رسید، و بعد از آن پیر مى‏شوید و (در این میان) گروهى از شما پیش از رسیدن به این مرحله مى‏میرند و در نهایت به سرآمد عمر خود مى‏رسید و شاید تعقّل کنید.)* غافر/۶۷
خداوند در این آیه، مراحل تطوّر خلقت انسان را از خاک، دوران جنینى، و دوران حیات در دنیا تا هنگام مرگ، در هفت مرحله بیان مى‏کند، تا هم عظمت قدرت و ربوبیت او روشن شود و هم مواهب و نعمتهایش بر بندگان.[۱۱۵]
با توجه به این‌که این آیات، ظاهراً تنها به رشد جسمانی اشاره دارند(البته ویژگی‌های هر مرحله از رشد جسمانی، هماهنگ با مراحل رشد روحانی است)، برای آگاهی از نظر اسلام پیرامون مراحل رشد و پذیرش دینی کودکان، لازم است ابتدا ویژگی‌های دوران کودکی از منظر قرآن کریم و روایات که در پذیرش دینی کودکان، مؤثر است، از نظر بگذرانیم.
۱-۲-۲-۲-۱- ویژگی‌های دوران کودکی
در اصطلاح قرآن، فرد از هنگام تولد تا بلوغ، «طفل» نامیده شده است[۱۱۶] و لذا این دوران را به نام «طفولیت» می‌نامیم. ویژگی بارز این دوران، فعالیت و بازی است. در یکی از آیات قرآن که اشاره‌ای به ویژگی‌های مراحل مختلف زندگی دارد، ویژگی عمده دوران اول را بازی می‌داند: *(إِنَّمَا الحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ…؛ زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى است…)* محمد/۳۶
این دوران را می‌توان به دو مرحله تقسیم کرد:
۱-۲-۲-۲-۱-۱- مرحله فعالیت: این مرحله، شامل هفت سال اول زندگی است. علت اختصاص عنوان فعالیت به این مرحله، آن است که تحرّک و فعالیت، غالب‌ترین جنبه هفت سال اول زندگی کودک است. از این‌رو، در روایات توصیه شده که کودک باید هفت سال بازی کند، دو سال اول از این هفت سال به شیرخوارگی می‌گذرد و تحرّک در آن، به نحو خفیفی صورت می‌گیرد. پایان شیرخوارگی در قرآن، فِصال و در روایات فِطام نامیده شده و هر دو به معنای بازگرفتن از شیر است.
۱-۲-۲-۲-۱-۲- مرحله حصول قابلیت تعلیم و تأدیب: از هفت سالگی، ویژگی جدید «تکلیف پذیری» در کودک به ظهور می‌رسد و کودک به سبب آن، قابلیت پذیرش تکلیف تعلیمی و تأدیبی را می‌یابد. از این‌رو، در روایات، شروع رسمی تعلیم و تأدیب، به فرارسیدن هفت سالگی موکول شده است. این مرحله تا هنگام بلوغ ادامه می‌یابد.[۱۱۷]
تقسیم‌بندی ارائه شده از مراحل رشد تفکّر مذهبی گلدمن تا حدّ زیادی مشابه روایات اسلامی است. در حدیث مشهوری از امام صادق ۷، رشد کودک بعد از تولد به سه دوره هفت ساله تقسیم شده که هر مرحله، نیازمند روش تربیتی مناسبی است:
«دَعِ‏ ابْنَکَ‏ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبُ سَبْعاً وَ الْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ فَلَحَ وَ إِلَّا فَلَا خَیْرَ فِیه‏؛ فرزندت را هفت سال آزاد بگذار تا بازی کند و هفت سال او را با آداب و روش‌های مفید تربیت کن و در هفت سال سوم مانند یک رفیق صمیمی، مصاحب و ملازمش باش. اگر درستکار شد به هدف خود رسیدهای وگرنه معلوم می شود در او خیری نیست.»[۱۱۸]
نیز ایشان فرمودهاند: «الْغُلَامُ‏ یَلْعَبُ‏ سَبْعَ سِنِینَ، وَ یَتَعَلَّمُ سَبْعَ سِنِینَ، وَ یَتَعَلَّمُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ سَبْعَ سِنِینَ؛ کودک هفت سال اول بازى مى‏کند و هفت سال دوم قرآن (یا خواندن و نوشتن) مى‏آموزد و هفت سال حلال و حرام را یاد مى‏گیرد.»[۱۱۹] یا در در روایت دیگری از ایشان آمده است:
در حدیثی از امام علی ۷ آمده است: «یُرَبَّى الصَّبِىُّ سَـبْعًا وَ یـُؤَدَّبُ سَـبْعًا وَ یُسْتَخْدَمُ سَـبْعًا؛ کودک هفت سال مورد تربیت قرار مى‏گیرد؛ هفت سال به اخلاق و آداب نیک تربیت مىشود و هفت سال هم در ادارۀ امور خانواده، به کار گرفته مى‏شود.»[۱۲۰]
در احادیث مذکور، صفت مورد تأکید در هر مرحله میتواند به تواناییها و نیازهای خاص آن مرحله دلالت داشته باشد. در ضمن وجود ویژگیها، تفاوتها و نیازهای خاص آن مرحله، مستلزم رفتار و انتظاری مناسب از جانب والدین و مربیان است که هدفها و روشهایی هماهنگ با آن مرحله را میطلبد.
۱-۲-۲-۲-۲- فرایند کلی پذیرش دینی[۱۲۱]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...