راهنمای نگارش پایان نامه درباره شرح مشکلات دیوان خاقانی( هفت ترکیب بند بلند شرح نشده )- ... |
![]() |
بند آخر نیز حالت شریطه و دعا به خود گرفته است که از آغاز تا پایان به همین ترتیب ادامه دارد. امّا نکتهای که در این ترکیببند مورد توجه است، ماجرای ناخرسندی و دل آزردگی خاقانی نسبت به شروان شاه اخستان است که در میان شش ترکیببندی که در مدح او سروده، فقط در این شعر به آن اشاره کرده است.
در مدح جلال الدّین ابوالمظفر اخستان شروان شاه
بند نخست:
کلمات قافیه: دم، محرم، ملحم و …
حروف اصلی قافیه: م
حرف روی: م
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: صبح
۱ - خنــدهی ســـر بــه مــهر زد دم صبــح
الـصــبوح، ای حــریــف محـــرم صـــبح
واژگان: سر به مهر: سر بسته، دست نخورده که سر آن نگشوده باشند. (فرهنگ لغات) الصبوح: باده نوشی بامدادی.(فرهنگ لغات)( حالت شبه جمله در معنی جملهی امری است)
معنی و مفهوم: صبحدم خندهی معطّر و مخصوصی کرد (روشنایی آن آشکار شد). ای همنشین آشنای صبح، برخیز و شراب صبحگاهی بنوش.
آرایههای ادبی: خنده زدن صبح استعاره از پراکنده شدن روشنایی و نور صبحدم است .
۲ - نــاف شـب ســوخـت تـــف مجــمر روز
گــوی زر یــافـت جیــب مُلــحم صــــبح
واژگان: ناف شب: نافهی شب. (فرهنگ لغات) تف: حرارت، گرمی. (معین) مجمر: آتشدان و منقل، ظرفی که در آن زغال افروخته گذارند. (ناظم) مُلحم: نوعی از پارچهی ابریشمی که به غایت ملایم باشد (غیاث).
معنی و مفهوم: از حرارت و گرمی روز، شب که همانند نافهی مشکی بود سوخت و بوی خوش آن در صبحدم پراکنده شد. سپیدی لطیف صبح، مانند جامهی ابریشمی بود و خورشید به عنوان تکمهی زرّین گریبان این لباس قرار گرفت.
آرایههای ادبی: ناف شب اضافهی استعاری و مجمر روز اضافهی تشبیهی است. گوی زر استعاره از خورشید و ملحم صبح اضافهی استعاری است. صبح دارای پیراهن ابریشمی پنداشته شده و ملحم صبح استعاره از سپیدی صبح است.
۳ - بــه ســر تــازیـــانـــهی زریّــــن
شـــاه گــردون گــرفـت عـالــم صـــبح
معنی و مفهوم: خورشید که پادشاه آسمانهاست، با پرتوهای زرّین خود که به تازیانه میماند، عالم را فتح کرد (روشنی صبح همه جا را فرا گرفت).
آرایههای ادبی: شاه گردون استعاره از خورشید و تازیانهی زرّین استعاره از پرتوهای خورشید است .
۴ - صـبح شــد مــریـم، آفتـــاب مسیــح
قطــرهی ژالــه، اشــک مــریــم صـــبح
معنی و مفهوم: صبح همانند حضرت مریم (ع) وضع حمل کرد و آفتاب همچون مسیح، مولود این زایش است. قطرات شبنم صبحگاهی نیز به منزلهی اشکهای صبح هستند که مانند مریم گریسته است.
آرایههای ادبی: صبح در تشبیه مجمل به مریم، آفتاب به مسیح و قطرات ژاله به اشک مریم مانند شده است. مریم صبح اضافهی تشبیهی است .
۵ - طــاس زرّیـــن کـــش، آفتــاب آســـا
کــافتــاب اسـت طــاس پــرچـم صـــبح
واژگان: طاس: طشت کلان و گهری. (غیاث) طاس: قبه مانندی از فلز در گردن نیزه که پرچم را در آن آویزند. (دهخدا)
معنی و مفهوم: کاسهی لبریز از شراب زرد خورشید گون را بنوش؛ زیرا که صبحدم همانند درفشی که خورشید به منزلهی منجوق و طاس آن درفش باشد، سر برآورده است (هنگام صبوحی است).
آرایههای ادبی: طاس زرّین مجاز به علاقهی حال و محل، زرّین دانسته شده است زیرا مقصود شراب زرد رنگ است. کاسهی شراب زرد به خورشید مانند شده است. پرچم صبح اضافهی تشبیهی است. خورشید به منجوق و طاس پرچم مانند شده است. طاس و طاس جناس تام دارند.
۶ - پـیپـی عشــق گیــر و کــمکــم عقــل
لــب لــب جــام خــــواه و دم دم صـــبح معنی و مفهوم: اگر به دنبال آن هستی که پی چیزی را بگیری، در پی عشق باش و اگر میخواهی چیزی را دست کم بگیری و رها کنی، عقل را رها کن و اگر لبت چیزی را طلب میکند، لب جام را بخواه و اگر دنبال دم و نفس تازهای هستی، دم صبح را دریاب.
آرایههای ادبی: تکرار به زیبایی در بیت به کار برده شده است، پی و پی، لب و لب و دم و دم شیوهی تازهای از تکرار در اشعار خاقانی است.
۷ - عــاشــقان را ز صــبح و شــام چــه رنگ
کــم زن عشــق بــاش و گــو کــم صــبح
واژگان: کم زن: حقیر و فرومایه شمردن. (آنندراج)
معنی و مفهوم: عاشقان که دل در بند عشق دارند، به صبح و شام که جهان را به رنگهای گوناگون درمیآورند، توجّهی ندارند (عاشقان به رنگ و شکوه و رونق کاری ندارند). تو هم ترک عشق کن و کمتر از صبح و جلوهی نگار آن سخن بگوی.
آرایههای ادبی: کم زدن کنایه از ترک کردن است. رنگ استعاره از رونق و زیبایی است .
۸ - سیــم کُـش، بحــر کـــش، ز کشتــی زر
خـوان فـکن، خـوانـچه کـن، مُسـلِّم صـــبح
واژگان: مُسلِّم کردن: ایمن کردن، سالم نگاه داشتن. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: برای خوشی و باده نوشی خود هزینه کن و از جام زرّین همچون کشتی، به اندازهی یک دریا شراب بنوش. سفره و بساط بزم را بگستران و این گونه، صبح و طراوت و خوشی آن را برای خویش حفظ کن.
آرایههای ادبی: سیم کُشتن کنایه از هزینه کردن. بحر کشیدن کنایه از شراب فراوان نوشیدن. کِشتی زر استعاره از جام شراب است. نوعی از عکس در بیت به چشم میخورد چون معمولاً کشتی را بر دریا میکشند نه دریا را از کشتی می کشند.
۹ - از تــن عقــل، پنــج یـــک بــرگیـــر
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-08-13] [ 11:32:00 ب.ظ ]
|