عن عمر: ایاکم و اصحاب الرأی فانهم أعداء السنن أعیتهم الاحادیث أن یحفظوها فقالوا بالرأی و أضلوا[۶۴]. این در حالی است که عمر اساسا با نقل حدیث مخالف بود اما در این جمله ای که از قول او ساخته شده، همان ایده وجود دارد. این که از قول عمر ساخته شده به آن دلیل است که وی حدیث را از بن و اساس نمی پذیرفت و ایده اش کفایت قرآن بود. در بخش احکام به رأی و حتی اجتهاد مقابل نص هم باور داشت.
و نیز از عمر: سیأتی أناس سیجادلونکم بشبهات القرآن خذهم بالسنن فان اصحاب السنن أعلم بکتاب الله. [۶۵] البته عمر منهای قرآن که در درباره آن توصیه به عدم تفکر و تأمل می نمود، از قضا در بخش احکام، قائل به رأی بود چون حدیث را هم نمی پذیرفت. لذا این قبیل منقولات از وی را باید ساخته دوره های بعد دانست.
شبیه جمله پیشین از خلیفه دوم را به امام علی (ع) هم نسبت داده اند! : عن علی: سیأتی قوم یجادلونکم فخذوهم بالسنن فإن أصحاب السنن أعلم بکتاب الله نوبت که به تابعین رسید، این قبیل کلمات قصار اثری در نهی از مجالست اصحاب قدر - که مقصود از ایشان از نگاه اهل حدیث کسانی است که به هر حال نوعی بحث های فلسفی را در باب عقاید مطرح می کردند- بسیار فراوان شد. از افرادی مانند ابن سیرین، حسن بصری، ابوقلابه، ایوب سختیانی، فضیل عیاض و بسیاری دیگر جملاتی در نهی از مجالست «اهل الاهواء» یا «اهل القدر» و «اهل الرأی» نقل می شود. لالکائی شمار زیادی از این جملات را از صفحه ۱۴۵ کتاب شرح اصول اعتقاد، به بعد آورده است. یکی از اینها از عمر بن عبدالعزیز است که وقتی از «اهواء» از او سؤال شد گفت: علیک بدین الصبی. ابن طاووس از تابعین، وقتی با یک معتزلی روبرو شد «فأدخل اصبعیه فی أذنیه». به پسرش هم گفت چنین کند تا چیزی از کلام او نشود. ابوقلابه هم به شاگردش ایوب سختیانی وصیت کرد که«لاتمکّن أصحاب الاهواء من سمعک».
ماجرا تا شافعی ادامه یافت. از شافعی نقل شده است: ناظره رجل من أهل العراق فخرج الی شیء من الکلام، فقال: هذا من الکلام، فدعه. از مالک بن انس هم نقل شده است که گفت: «الکلام فی الدین کله أکرهه و لم یزل أهل بلدنا یکرهونه: القدر و رأی جهم و کلما اشبهه، و لا أحب الکلام الا فیما کان تحته عمل، فأمل الکلام فی الله فالسکوت عنه، لأنی رأی تأهل بلدنا ینهون عن الکلام فی الدین الا ما کان تحته عمل»
اوزاعی هم از عدول از آنچه رسمیت دارد و سنت شناخته می شود پرهیز می دهد: اصبر نفسک علی السنه و قف حیث وقف القوم و قبل ما قالوا و کف عما کفوا و اسلک سبیل سلفک الصالح فانه یسعک ما وسعهم[۶۶]
در قرن سوم، این باور که مسائل اعتقادی تنها و تنها در دایره سنن نقل شده بوده و آن، همان است که سلف بر آن بوده اند، و باید از هر نوع فکری که از «اهل اهواء» است پرهیز شود، به صورت یک باور مسلم در میان اهل حدیث درآمده بود.
احمد بن حنبل می گفت: اصول سنت نزد ما عبارت است از: التمسک بما کان علیه أصحاب رسول الله (ص) و الاقتداء بهم و ترک البدع و کل بدعه ضلاله و ترک الخصومات و الجلوس مع اصحاب الاهواء و ترک المراء و الجدال و الخصومات فی الدین. .. و لیس فی السنه قیاس و لا تضرب لها الامثال و لا تدرک بالعقول… [۶۷]
وی به دنبال آن می گوید: حتی اگر کسی مفهوم حدیث را درک نمی کند لازم است به آن ایمان بیاورد. برای مثال احادیث رؤیت خدا در آخرت است که حتی اگر گوش شنوده از آن برآشوبد بر اوست که ایمان آورد و حتی یک حرف آن را رد نکند. همین طور احادیث دیگری که از ثقات نقل شده است. سپس می افزاید: لایخاصم احدا و لا یناظره و لایتعلم الجدل فإن الکلام فی القدر و الرؤیه و القرآن و غیرها من السنن مکروه منهی عنه و لایکون صاحبه من أهل السنه حتی یدع الجدل و یسلم. [۶۸] باز به عنوان معتقد اهل حدیث آمده است: و ترک کلام المتکلمین و ترک مجالستهم و هجرانهم و ترک مجالسه من وضع الکتب بالرأی بلا آثار[۶۹]
دانلود پایان نامه
فرار از فکر کردن روی حدیث، تنها مربوط به احادیث عقایدی در باب توحید و امثال آن نیست، بلکه در باره حدیثی مانند حدیث غدیر هم هست. به این نقل توجه کنید: احمد بن حمید مشکانی از احمد بن حنبل در باره «قول النبی لعلی: من کنت مولاه فعلی مولاه» پرسید که : ما وجهه؟ احمد بن حنبل پاسخ داد: لا تکلم فی هذا. دع الحدیث کما جاء. در این باره سخن مگوی و حدیث را به همان صورت که نقل شده است بگذار.[۷۰] ابوبکر مروزی می گوید: از احمد بن حنبل در باره این سخن رسول پرسیدم که به علی گفت: «أنت منی بمنزله هارون من موسی» «أیش تفسیره؟» قال: «اسکت عن هذا و لا تسأل عن ذا، الخبر کما جاء» [۷۱]

 

    1. بزرگان اهل حدیث:

 

بزرگان آنان را می توان چنین نام برد:
۱. ابوالحسن مقاتل بن سلیمان الأزدی(م ۱۵۰ه ق):اهل خراسان، و از مفسّران بزرگ قرآن .
۲. ابی عبدالله محمدبن کرام سجستانی(م۲۵۵ه ق):رهبر فرقه  کرّامیه  که پیروانش رابه تجسیم خدا دعوت می کرد و می گفت خداجسم، جهت، تحت، حد و نهایت دارد و در خراسان و فلسطین دهها هزار طرفدار داشت.
۳. ابوالحسین محمدبن احمد ملطی شافعی(م۳۷۷ ه ق): از علمای مصر که عقاید اهل حدیث را در ضمن ۱۵ اصل نقل می کند او در کتاب خود به نام التّنبیه و الرّد در ضمن بیان اصول اهل حدیث، تمامی نظرات احمد حنبل را قبول می کند.
۴. ابوعمرو اوزاعی(۱۵۷ه ق): سرشناس ترین فقیه اثرگرای شامی، و از نخستین نویسندگان در باب فقه و سنن است. او کثیرالسفر بوده واز مشایخ گوناگونی در شام، حجاز، عراق، مصر، ویمامه بهره گرفته است.
۵. سفیان ثوری(۱۶۱ه ق): نماینده شاخص اصحاب اثر در کوفه که فقیهی بی رقیب بود از آثار فقهی او جز برگی چندبا عنوان فرائض بر جای نمانده است، او نقطه آغاز تحول و جریانی مهم در تقریب تعالیم اصحاب أثر از بوم های گوناگون بوده است.
۶. مالک بن أنس: او اولین امام فقه اهل سنت است در قرن دوم می زیسته و کتاب"موطّأ…” از اوست او بسیار به کاربرد کتاب و سنت معتقد بود، وی در برخورد با ظواهر کتاب بسیار پایبند بود و در پذیرش حدیثی که معارض با ظاهر کتاب باشد بس سختگیر بود و اصرارش بر این شیوه بیش از ابوحنیفه بود.
۷. محمدبن ادریس شافعی(۲۰۴ه ق): او فقیه و اصولی نامدار مکّی و مولف کتاب الرساله بود، و به خوبی با مذاهب گوناگون فقهی عصرخود آشنا شد و اندیشه فقهی او حاصل برخورد تعالیم بومها و مکاتب گوناگون بود او در فقه، نظامی مدوّن و روشمند عرضه کرد. او بامحدودکردن مراجعه مستقیم به کتاب، فقهی حدیث مدار را مطرح ساخت. او در استناد به کتاب، عمومات ظاهری قرآن کریم را قابل تمسک نمی شمرد ومی گفت سنت نبوی مفسِّر ظواهر کتاب است. او در آثار صحابه و تابعین فقط احادیث مرفوع را معتبر می دانست و شیوه مالک و اوزاعی را در ترجیح اقوال منقول صحابه بر احادیث مرفوع، رد کرده و حتی شیخین را نیز مستثنی نکرد.
۸.احمد بن محمد بن حنبل(م۲۴۱ه ق): امام شافعی درباره اومی گوید:امام احمد حنبل در هشت چیز امام بود، در حدیث، فقه، لغت، قرآن، فقر، زهد، ورع و سنت.مصنفات او عبارتند از: المسند، العلل و معرفه الرّجال ، الزهد، الرّدّ علی الجهمیه، فضائل الصحابه، السّنه، الصّلاه وما یلزم فیها، الورع والایمان.اومحدّث توانایی بود که در مقابل معتزله ایستاد هشت گروه قبل از احمد حنبل در میان اهل حدیث خیلی معروف بودند: مرجئه، ناصبی ها، شیعه، قدریه، جهمیه، خوارج، واقفیه و قاعدیه.احمدحنبل توانست با ارائه مطالب مهمی تقریباً جوّ را به دست گیرد و جامعه را یکدست کند.آنچه تعالیم احمدحنبل را از حدیث گرایان پیشین متمایز ساخته، بیشتر اختلاف در شیوه برخورد با نصوص اعتقادی بوده است. پرهیز سخت از هرگونه تأویل و برائت ِعقل گرایانه از نصوص قرآنی و متون روایات، و تأکید بر پذیرش ظاهر نصوص بدون چگونه و چرا و تلاشی در جهت پرداخت کلامی آنها، نظام اعتقادی اصحاب حدیثِ متأثر از احمد را، به صورت یک مجموعه توجیه ناشده از قالبهای مأثور، درآورده است که مفهوم آنها تنهابه اجمال دانسته  شده است.
در تحلیل اندیشه فقهی احمدبن حنبل باید گفت: او بیش از هر چیز بر پیروی از حدیث  و ترک قیاس ورأی، تأکید می کرد. در فقهِ احمد، این تفکرِشافعی که سنت مفسّرکتاب الله است با تأکید بیشتری مطرح شدو پیروی از ظواهرکتاب با وجود احادیث معارض، سخت نکوهش شده است.او می گفت: فقط به احادیث معروف عمل کنید و منکر را ردکنید. او قول صحابه را بر رأی و قیاس مقدم می شمرد و اجماع را از حجج فقهی نمی شمرد ولی کاملاً هم آنها را رد نمی کرد.

 

    1. اصول اهل حدیث:

 

ما در این جا فقط به چند اصل اشاره می کنیم،بقیه اصول یا اهمیت چندانی ندارد ویا مشترک بین همه فرقه های اسلامی هستند مثل اعتقاد به خدا،پیامبر، معاد و بهشت و جهنم، مرگ و…. برپایه نقل ابن قتیبه: باورهایی چون جبر، غیر مخلوق بودن قرآن، رؤیت خداوند در قیامت و تقدم شیخین، از وجوه مشترک میان عالمان اصحاب حدیث بود. اما برخی از اصول اهل حدیث عبارتند از:
۳-۱٫ منع تأویل
معنای منع تأویل: بعضی از اصول اهل حدیث با توجه به ظاهر آیات شکل می گیرد لذا نحوه توجیه آیات از دید اهل حدیث مهم است آیاتی در قرآن وجود دارد که ظاهر در تجسیم و تشبیه است مثل: «الرّحمنُ علی العرشِ استوی»[۷۲]: خدا بر عرش استقرار دارد. «و یبقی وجهُ ربّکَ ذو الجلالِ و الأکرام»[۷۳]: خدا چهره دارد. «خلقتُ بِیدی»[۷۴]: خدا دو دست دارد. «تجری بِأعینِنا»[۷۵]: خدا چشم دارد. «کلّا أِنَّهُم عَن ربِّهِم یومئذٍ لَمَحجوبون»[۷۶]: خدا را در قیامت می توان دید ولی این مخصوص مؤمنین است نه کفار. «و جاءَ ربُّکَ وَ المَلکُ صفّاً صفّا»[۷۷]: خدا در روز رستاخیز می آید. اهل حدیث برای این که به مشکلی بر نخورند ظاهر آیات را گرفته اند ولی در تمام اینها قید می زنند که کیفیت این مسائل برای ما مجهول است. این حرف را می زنند تا به تشبیه و تجسیم متهم نشوند یعنی آیات را تأویل نمی برند و ظاهر را با معنایی خاص، اخذ می کنند.
الف) فرقه های اهل حدیث در منع تأویل:
درباره برخورد اصحاب حدیث با چنین آیات موهم تشبیه و تجسیم، می توان گفت آنها در مجموع سه دسته شده اند:

 

    1. حشویه: که این آیات را بدون کم وکاست پذیرفته اند وآیات را بر معانی لغوی ظاهری حمل می کنند، این گروه به مجسمه معروف است.

 

۲٫امثال احمد حنبل: که معتقدند این آیات بر همان معانی لغوی حمل می شوند و تأویل نمی شوند ولی کیفیت آنان برای ما مجهول است.

 

    1. مفوضه: که معتقدند باید آیات را خواند و معانی آن را به خدا واگذار کرد چون ما به حقیقت آنان نمی رسیم. لذا آنان دراصطلاح اهل حدیث به تفویضی معروفند.

 

ب) منع تأویل در سیر تاریخی:
ادله اندیشه اقتصار بر نص و پرهیز ازتأویل در باب احادیث صفات، در نیمه اخیر سده دوم هجری قمری شکل گرفت.
در این راستا نخست باید به گفتار مالک اشاره کرد که درباره استوا بر عرش، اصل صفت را ثابت و کیفیت آن را مجهول می شمرد و باور داشتن به همین اجمال را سنت می انگاشت، البته مالک با احادیث موهم تشبیه برخوردی سخت داشت و از نقل غالب آنها پرهیز می داد. نظریه الکیفیه مجهولهُ با بیانی متفاوت در اقوال دیگر عالمان حجاز هم بود. نظریه حجازی اقتصار بر نص در احادیث صفات، در نیمه اول سده سوم ه ق، اساس اندیشه کلامی احمد حنبل در مباحث اعتقادی بود. اما آنچه تعالیم احمد را از أثرگرایان پیشین چون مالک متمایز می کرد پرهیز نداشتن او از رواج احادیث موهم تشبیه بود اما این دیدگاه او، می توانست به سادگی از دید مخالفان، تشبیه خوانده شود؛ لذا ابوالهذیل علاف، مجموعه “کتابُ علی اصحاب الحدیث فی التشبیه” را نوشت.
افرادی مثل اسحاق بن راهویه و شاگردان او سعی در ارائه تصویری قابل قبول تر از عقیده حدیث مدار داشتند. مثلاً ابن قتیبه از شاگردان اسحاق در عین این که بر تقابل اصحاب حدیث با اصحاب کلام اصرار می ورزید. ولی در کتاب “تأویل مختلف الحدیثِ” ، مجموعه ای از متون روایی ناسازگار با مبانی کلامی را که از سوی متکلمان بر آنان نقدهایی وارد شده بود، به تفسیر و تأویل گرفته و با منطقی نه کلامی اما قابل درک برای مخاطبان اهل کلام، از شبهات پاسخ گفته. با توجه به این سیر تاریخی می توان ادعا کرد که هیچ یک از اهل حدیث تأویل آیات موهم تشبیه را جایز نمی دانند وهمه، ظاهر آیات را می پذیرند و حداکثر کیفیت آن را مجهول می شمارند.
ج)نظر ابن تیمیه در خصوص تأویل:
ابن تیمیه که از بزرگان این مکتب به شمار می آید، معتقد است روایتی را که قرآن را دارای هفت بطن می داند، کسی از اهل علم روایت ننموده و در هیچ کتاب روایی به چشم نمی خورد، تنها حسن بصری روایت «انّ لکلّ آیه ظهراً و بطناً و حدّاً و مطلعاً» را به صورت «موقوف» و «مرسل» نقل کرده است.
البته او در جای دیگر این اعتقاد را که اهل سنت از تأویل آیات مربوط به ذات و صفات الهی اجتناب دارند، تهمتی می داند که منشأ آن مخالفت پیشگامان اهل سنت با دیدگاه تأویلی جهمیه و معتزله بوده است. [۷۸]
ابن تیمیه می گوید: «چگونه این نسبت را بپذیریم و حال آن که امام اهل سنت احمد بن حنبل خود به تأویل متشابهات پرداخت تا نادرستی تأویلات جهمیه را آشکار نماید، و کسی بر او
خرده نگرفت که معنای متشابهات را جز خدا کسی نمی داند.»[۷۹]
ابن تیمیه درباره تعریف رایج از تأویل، یعنی"منصرف نمودن لفظ از احتمال راجح به احتمال مرجوح” می گوید: «این اصطلاحی است که دست کم در طول سه قرن صدر اسلام به کار نرفته است و نمی تواند واژه تأویل در آیه ۷ آل عمران بدین معنی باشد.» [۸۰]
وی کلام الهی را به دو بخش قابل تقسیم می داند: ۱٫ کلام انشائی ۲٫ کلام اخباری. منظور از کلام انشائی فرمانهایی است که در قرآن آمده است و پیامبر در مقام تأویل آن فرمانها اعمالی را انجام داده که مسلمانان دریافته اند شیوهٌ اطاعت از آن فرمانها چیست. و اما کلام اخباری مانند آیاتی است که از وقوع قیامت، بهشت، دوزخ و… خبر داده است که اصل رخداد آنها قطعی است، ولی چگونگی آن برای ما روشن نیست.آنچه را که قرآن از امور یادشده خبر داده است کسی جز خداوند، وقت، مقدار و صفت آن را نمی داند… این حقایق به گونه ای که هستند تأویل اخبار الهی می باشند. [۸۱]
آیات صفات الهی در دسته بندی ابن تیمیه در دایره اخبار قرار می گیرد و به اعتقاد وی معانی آنها درک شدنی است، ولی چگونگی آنها در متن واقع نامعلوم است. [۸۲] که در این اعتقاد، ابن قیم و شاگردش ابن کثیر نیز با وی هم عقیده اند. [۸۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...