کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

Purchase guide distance from tehran to armenia


جستجو




آخرین مطالب
 



۴۲٫۸۶

 

۵٫۹۸

 

 

 

تاثیرات زیست محیطی

 

فراوانی

 

۱۰

 

۱۰

 

۱۸

 

۲۰۱

 

۶۲

 

۶۷۱/۴۴۲

 

۰۰۱/۰

 

 

 

درصد

 

۳٫۳۲

 

۳٫۳۲

 

۵٫۹۸

 

۶۶٫۷۸

 

۲۰٫۶۰

 

 

 

همانطور که از داده ­های جدول ۴-۸ مشخص است، سطح معناداری آزمون کای­دو در تمامی موارد کوچکتر از مقدار ۰۱/۰ بوده و نشان از وجود تفاوت معنادار بین فراوانی پاسخ افراد در مورد تاثیر گسترش خانه­های دوم در دهستان لواسان بزرگ بر محیط زیست از دید ساکنین روستا دارد.
با توجه به توزیع فراوانی پاسخ­های داده شده توسط افراد مشاهده می­ شود که؛ که اکثر افراد گزینه­ های متوسط تا خیلی زیاد را انتخاب کرده ­اند. در نتیجه از دید ساکنین روستا گسترش خانه­های دوم در دهستان لواسان بزرگ در تمامی مولفه های مورد بررسی در جدول ۴-۸ تاثیر منفی دارد.
با توجه به سطر آخرجدول ۴-۸ سطح معناداری آزمون کای­دو کوچکتر از مقدار ۰۱/۰ است. بنابراین در سطح اطمینان ۹۹% نتیجه می­ شود که، بین فراوانی پاسخ افراد تفاوت معناداری وجود دارد. با توجه به توزیع فراوانی پاسخ­های داده شده توسط افراد مشاهده می­ شود که اکثر افراد گزینه­ های متوسط تا خیلی زیاد را انتخاب کرده ­اند. بنابراین می­توان چنین نتیجه گرفت که از دید ساکنین روستاهای مورد بررسی، گسترش خانه­های دوم در دهستان لواسان بزرگ تاثیر منفی بر اکوتوریسم داشته و باعث آلودگی و تخریب محیط زیست شده است.
دانلود پایان نامه
ب) مسئولین
برای بررسی تاثیر گسترش خانه­های دوم در دهستان لواسان بزرگ بر محیط زیست از دید مسئولین از ۸ سوال در پرسشنامه استفاده شده است. در ادامه جدول توزیع فراوانی پاسخ داده شده به این ۸ سوال به همراه نتایج آزمون کای­دو آورده شده است.
جدول ۴- ۹٫ توزیع فراوانی پاسخ سوالات مربوط به تاثیرات زیست محیطی از دید مسئولین

 

 

گویه سوالات

 

فراوانی/ درصد

 

کم

 

متوسط

 

زیاد

 

خیلی زیاد

 

میانگین

 

مقدار آماره تی

 

سطح معناداری

 

 

 

برهم زدن و تخریب چشم انداز و منظره روستا

 

فراوانی

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-08-13] [ 06:15:00 ب.ظ ]




بررسی برخورد تاریخی مسیحیت با بحران محیطزیست نشان میدهد که درباره طرز برخورد مسیحیت با طبیعت، بینش‌های گوناگونی وجود دارد. ازدیدگاه کسانی چون تین بی و وایت، اساسا مسیحیت مسوول برخورد سلطهگرایانه بشر جدید بر طبیعت است و این برخورد منجر به بحران محیط زیست شده است.
نظرات فراوانی در ارتباط طبیعت و دین در غرب به عمل آمده، بعضی پروتستانها در باره مفهوم وفاداری به طبیعت سخن گفتند و برخی درباره« الهیات برای کره خاکی، و معتقد شدند که: عالم خدا نیست بلکه متعلق به خداست و همین رابطه بررای متحد ساختن الهیات و طییعت در پرستش خداوند کافی است. متفکری دیگری برای حفظ طبیعت این نظریه را ارائه کرد که، عالم متعلق به خداست و خداوند دنیایی را که خود خلق کرده است دوست می دارد و برای روند طبیعت و تار و پود زندگی ارزش قایل است[۷۳۷] لذا باید به چشم وجودی که برای خداوند دوستداشتنی است نظاره کرد و از آن حفاظت نمود.
دانلود پایان نامه
الهیات مسیحی بر نقش خداوند به عنوان خالق یک جهان کامل، تاکید میورزد، البته این جهان کامل از آن هنگام که انسانها اختیار خویش را بهکار بستند و از لطف خداوند به دور ماندند از حالت بهشتیاش هبوط کرد.بر طبق این دیدگاه، خداوند به بهروزی بشر اهتمام دارد، زیرا انسانها به صورت خدا آفریده شدهاند و وظیفه مراقبت از حیوانات و جمادات را بر عهدهدار هستند. همان طور که مالک به حفظ و بهبود دارایی خصوصیاش به خاطر ارزش عارضی و ابزاری آن اهتمام دارد، انسانها نیز باید به طبیعت، به خاطر مقاصد نیکویی که میتوان طبیعت را در جهت آنها به کار گرفت، اهتمام داشته باشند[۷۳۸]
و بر پایه لطفی خداوند بر بشر نموده و با به کار بستن اقتدار غایی خویش، انسانها را بر طبیعت حاکمیت بخشیده و به آنها اجازه داده تا گیاهان را بخورند و بر حیوانات استیلایابند؛ اگر خداوند انسان ها را حاکم بر نظام مادی قرار داده است، دیگر دلیل چندانی در اختیار نداریم تا بر مبنای آن با انسانهایی که طبیعت را برای برآوردن امیال خویش استثمار کنند.

۲) خدا به عنوان شوهر طبیعت

حفظ طبیعت، با بهره گرفتن از این نظریه در غرب بدینگونه است که:
مالکان ممکن است ملک خویش را از راه دور اداره کنند و ناجیان ممکن است[ در عمل نجات بخشی] درنگ کنند ولی شوهران خوب عاشقانی همیشگی و صمیمیاند. همانطور که شوهر خوب، با اهتمام خاص به بهبودی همسرش یعنی زمین مادی، عشق می ورزد. وقتی نویسنده آن کتاب مقدس که خدا را به نام شخصی خدا یعنی، یهوه، میخواند و بنابراین از آن به عنوان «Y» تعبیر شده است. داستان آفرینش را در باب دوم سفر تکوین روایتی کند، «Y» خدا را کشاورزی توصیف میکند که همسر خویش را با بهره گرفتن از مواد اولیه و مهارتهای زراعت یعنی خاک زراعی ، گل، آب و گزینش خلاقانه، میآفریند( باب دوم ۷- ۱۹)
اگر خداوند را شریک زندگی طبیعت تفسیر کنی که در نسبتی صمیمی و فیزیکی به تولید مثل و رشد گیاهان و انسان ها اشتغال دارد، در اینجا متوجه حفظ طبیعت می شوی [۷۳۹]

۳) خدای تجسم یافته در طبیعت

جانمندانگاران طبیعت که در مغرب زمین پدید آمدند؛ معتقدند که ارواح محلی در ابعاد خاصی از محیط زیست، فعالند. در برخی از نظریات سرخپوستان آمریکا در باره کیهان پیدایی، طبیعت آفریده موجود حیوانگونه تصویر شده است که به عمق یک اقیانوس آغازین فرو می رود و گل آلود سر برمی آورد، و در آن موقع تبدیل به جهان می شود[۷۴۰]
نویسنده کتاب «اقتصاد دینی» در طی این که، اصول کتاب مقدس را برای زندگی اقتصادی در چند مورد بررسی میکند،معتقد می شودکه، ایده سرپرستی: مفهوم سازنده برای اصول کتاب مقدس است. این مفهوم به ما یادآوری میکند که استعدادها و توانایی های شخصی ما و منابع طبیعی که با بهره گرفتن از آن کار میکنیم، تدارک خداوند برای ما هستند. آنها دارایی ما نیستند بلکه به ما واگذار شدهاند و ما باید به خداوند در مورد استفادهای که از آنها میکنیم جواب پس بدهیم[۷۴۱]

ب- باورها در انحطاط

رسوخ باورهای خرافی در مسیحیت باعث پیدایش موج منفینگری به آموزههای مسیحی ددر مغرب زمین گشت. خرافاتی که که همه حیطه های اعتقادی و رفتاری را در بر میگرفت و پایه‌های اعتقادی‌ای که برای بستر سازی روحی غرب مسیحی لازم بود را ددر مسیر انحطاط قرار داد.

۱- در قبال خدا

متاسفانه خدایی که در مسیحیت معرفی میشود، خدایی است که طبق آن چه گذشت، گناه را در وجود انسان به اجبار قرار داده است و این انسان خاکی تا ابد در شرمساری و گرفتاری آن باقی میماند ولی خود خدا نهایتا برای جبران عمل انسانها در صورت عیسی به زمین آمده و به صلیب کشیده شد .
این نوع نگاه کردن به رحمت الهی چیزی جز پذیرش این امر نیست که، خداوند مسیحی خداوندی است که در حد انسانی تنزل کرده و جلوه‌ای از ناتوانی اوست . یکى از مسیحیان مؤمن مىگوید: ما معتقدیم که جسم خاکى در نتیجه قدرتى که درخور وصف و وهم نیست، به جوهر خداوند مبدّل مى شود، و حال آنکه ظاهر و برخى مشخصات همان وجود خارجى از نظر غایب مىماند تا مردم از مشاهده آن جوارح عریان و خون آلود دچار هراس نشوند و مؤمنان به ثمرات کاملتر ایمان نایل آیند. در عین حال، جسم خداوند دستنخورده، تمام و کمال، بدون آلودگى یا جراحتى در آسمان است.[۷۴۲]
در نگاه اگوستینی، نجات تنها به صورت هدیه‌ای رایگان امکان پذیر است، نه موضوعی که ما خود بتوانیم آن را به دست آوریم، بلکه باید خداوند آن را در حق انسان اعمال کند. بدینترتیب آگوستین اذعان دارد که منشأ نجات خارج از انسان و در خود خدا است. خداوند آغازگر فرایند نجات است نه انسان.
گفتنی است که این تلقی آگوستین از نجات و فیض، خواه‌ناخواه به جبر منجر می‌‌شود؛ زیرا که خداوند هدیه فیض را در اختیار همه قرار نداده و فقط در اختیار بعضی‌ها قرار داده است، پس لازم می‌‌آید که خدا کسانی را که نجات خواهند یافت از پیش برگزیده باشد. بنابراین آگوستین با استناد به کتاب مقدس آموزه‌ای در خصوص «جبر» یا «تقدیر» تدوین کرد، که منظور از آن تصمیم آغازین و ازلی خداوند است مبنی بر این که برخی را نجات دهد و برخی دیگر را رها کند تا از نجات دور شوند
گرچه عنایت تنها مختص به مسیحیان نیست، بلکه یهودیان نیز به گونهای متفاوت به آن باور داشتند… مسیحیان بر این باور هستند که خدای مسیح، برخلاف خدای ارسطو، فکر محض نبود که در تنهاییهای خود فقط به خود بیندیشد، بلکه او پدری است که با اراده‌ی خود تقدیر موجودات را رقم میزند و از هیچ چیز غافل نیست، حتی پر کاهی که در بیابان میگذرد.[۷۴۳]

۲- نسبت به خود

یکی از آموزه‌هایی که برای انسانی که در اسلام اشرف مخلوقات معرفی شده است و در مسیحیت وجود دارد، اعتقاد به گناه ذاتی و آموزۀ فداء از دیگر اعتقادات مسیحیان است «مطابق این اعتقاد؛ نژاد انسانی وارث گناه آدم است و انسان ها نه به خاطر بدی اعمال خودشان بلکه تنها بدین جهت که از تبار آدم هستند ذاتاً گناه کار به دنیا میآیند و مقصود از گناهِ ذاتی آن است که انسان ها بدون ترس از خدا، بدون تکیه بر او و با میل شهوانی متولد میشوند».[۷۴۴]
تلقین عدم اراده انسان برزندگیاش، نتایج منفیای بر ذهن و روان بشر گذاشت، وحتی آگوستین به جهت تلقی‌ای که از انسان و گناه نخستین داشت؛ معتقد بود که انسان از آزادی لازم برای برداشتن قدم‌های نخست به سمت نجات برخوردار نیست. انسان نه تنها از «ارادۀ آزاد» برخوردار نیست، بلکه دارای اراده‌ای آلوده و ملوّث به گناه است؛ از این رو، پیوسته به گناه و دوری جستن از خدا تمایل دارد. آگوستین گناه را به گونه‌ای ترسیم می‌‌کند که با بشر پیوند ذاتی دارد. از دیدگاه آگوستین بشر هرگز نمی‌تواند به مدد ابزارها و منابع خود با خداوند‌ ارتباط برقرار کند. هیچ کاری از دست بشر ساخته نیست که برای شکستن قلعه گناه کافی باشد.[۷۴۵]
وجود چنیین آموزه‌ای، که انسان خود را ار قبل گناهکار بداند، شاید چیزی نباشد جز جریتر شدن بر گناهان؛ به قول دکتر نصر: مسیحیت ، بر خلاف اسلام، نفس گناهان جنسی را با گناه آغازین مربوط می دانند، و در وقع تا مدتهای مدیدی غربیان، به لحاظ مجاز بودن تعدد زوجات در اسلام، مسلمین را به غیر اخلاقی ببودن متهم میکردند. ولی امروز بیبند و باری جنسی آنچنان درغرب رواج یافته است که بسیاری از مردم به جای این که این کار را بیبند و باری بدانند ، فارغ از هر دغدغهای در پی تغییر دادن خود ضوابط و معیارهای اخلاقی برآمدهاند[۷۴۶]
در رابطه تاثیر مخرب اعتقادبه اموزه گناه ذاتی ، توماس آکویناس چنین میگوید: «گناهی که با آن زاده شدهایم بر ما سه اثر بر جای میگذارد: نخست روح ما را آلوده میسازد، ما تمایلی فطری به گریز از خداوند داریم و میکوشیم تا خودمان را به شیوه های خلاف عقل و قانون الاهی ارضا و امتناع کنیم. دوم ما اسیر شیطان، زاده شدهایم…».[۷۴۷]

۳- در قبال دیگران

با توجه به این که در جای جای تعالیم عیسی آیین محبت و عطوفت به چشم میخورد و محبت و گذشت زیادداشتن از مواردی است که در آموزههای مسیحی بسیار ممدوح به شمار آمده؛ در مفام عمل استفاده از این اموزه کسانی را به افرا در این عمل کشانده است و باعث ایجاد تنفر از این آموزه دینی را فراهم کرده. در مسیحیت این آموزه چنین عنوان می شودکه: مسیح در تعلیم خویش در مورد تلافی و انتقام و دوست داشتن دشمنان می گوید: « شنیدهاید که گفته شده است چشمی در مقابل چشمی و دندانی به دندانی. لیکن من با شما می گویم با شریر مقاومت نکنید، بلکه هر کس بر گونه راست شما سیلی زد گونه دیگر را به سوی او بگردان. و اگر کسی با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد عبای خود را نیز بدو واگذار. و اگر کسی تو را به راه رفتن یک مایل مجبور کند دو مایل همراه او برو »[۷۴۸]
اعتقاد داشتن به چنین آموزه‌ای در دنیای کنونی که همه حکمرانان برای سوءاستفاده از دین کمین کردهاند، آثار زیان بار و مخربی را برای کلیسا و متتدینین به همراه داشته است و تن به ذلت دادن برای کسب منافع استکبار یکی ز مسایل کلیساست که مایه بدبینی مردم به دیانت مسیحی را فراهم کرده است.

۴- در قبال محیط زیست

گر چند تمام ادیان ابراهیمی نگاهی الهی به طبیعت دارند اما به مرور زمان با انحراف از واقعیتها، برخی مسیحیان معتقد به آخرالزمان، که ظهور قریبالوقوع عیسی و پایان تاریخ را پیشگویی میکنند، طبیعت را صحنه فعالیتهای یک خدای شر، یعنی آن را نمایشی می دانند که در آن شیطان باعث و بانی ناخوشی، تباهی و رنج و مصیبت و مرگ است. بر طبق این دیدگاه خصمانه میتوان، یا آنگونه که در معادشناسی مسیحی آمده است، در پایان زمان، و بیدرنگ از طریق اشراق، از دست طبیعت خلاصی یافت. اصحاب ریاضت در بسیاری از سنتها اعم از آیین هندو و..معتقدند که دلبستگی به طبیعت، بدن و امیال آن یکسره شر است؛برطبق نظر معتقدین به این نوع نگاه ها، نباید انتظار چندانی داشت که از طبیعت و مظاهر آن محافظت رسمی صورت بگیرد.[۷۴۹] چرا که این طبیعت هر آن در معرض سقوط است.

گفتار سوم: باورهای عملی

با مراجعه به متون مسیحی شاهد آموزههای چندانی در رابطه با آموزههایی که در زندگی به کار بیاید نیستیم. به قول حضرت امام، مسیحیت فقط دارای آموزههایی در رابطه با خدای تعالی است، و مسیحیت که هیچ چیز ندارد جز چند کلمه اخلاقی راجع به تدبیر نظام و راجع به سیاسیت مدرن، و راجع به کشورها برنامه ندارد…»[۷۵۰] اما با درک عنصر الهی بودن مسیحیت و آموزههای پراکندهای که وجود دارد می توان به نتایجی در مورد نقش برخی اموزههای اصیل در پیشرفت؛ و آموزههای تحریف شده در انحطاط مغرب زمین پی برد.

الف- باورها در رشد

فرهنگ مسیحی در مغرب زمین منشأ آثار بسیاری بود که با الهام از آموزه ها و غلبه فرهنگ مسیحی به وجود آمده بود؛ چنان که در سراسر قرون وسطی نمودهای فرهنگ در همه ابعادش از موسیقی، معماری، تعلیم وتربیت گرفته تا قواعد نامه نگاری، آداب غذا خوری و .. چیزی جز تجلی دین نبود.

۱- سیاسی

در مورد سیاسی بودن یا نبودن آیین مسیحت دیدگاه های مختلفی وجود دارد؛ اما در مورد سیاسی بودن مسیح، در عهد جدید، اناجیل چهارگانه به زندگی و سخنان عیسی پرداختهاند که از آن آموزه‌ها، برداشتها و اعتقاد به میل مسیح به حکومت داری به نظر می‌رسد؛ در انجیل متی چنین آمده :
«و من تو را میگویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خودرا بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای زمین و آسمان را به تو میسپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود»[۷۵۱]
در این فقره حضرت عیسی شمعون را صخره( پطرس= صخره) میخواند و میگوید امت خود را ( کلیسا= امت) بر این صخره بنا کنم. [۷۵۲] و به نوعی نشان میدهد یکی از موضوعاتی که مسیحیت به آن توجه کرده آموزههای سیاسی و اجتماعی است که این کار با تاسیس کلیسا - که البته در مورد موسسش اختلاف است- صورت گرفته است..
نویسنده کتاب « مسیحیت و بدعتها» معتقد است که: حضرت عیسی سه شان به پطرس داده است. ولایت تکوینی، زعامت دینی، رهبری اجتماعی؛ بنابر این به گفته اناجیل حضرت عیسی پطرس را جانشین خود کرده و امت خود را ملزم به اطاعت از او کرده[۷۵۳] و تاثیر همین آموزه ها بود که باعث شد اربابان کلیسا هم خود را به عنوان میراث دار پطرس، و در جایگاه تدوین قوانین و رفع امور مردم، مستحق بدانند.
تاثیر این آموزه ها در سیاستگرایی کشیشان تا این حد بود که مارتین لوتر کینگ مبلّغ سیاهپوست کلیسای تعمیدی، معتقد بود که انسان می‌تواند در قالب ارتباطات سیاسی- اجتماعی به جایگاهی برسدکه رؤیا ببیند و حتّی نبوت کند. در همین ارتباط در اعمال رسولان آمده:
«خدا از زبان او فرمود: در روزهای آخر، تمام مردم را از روح خود پر خواهم ساخت تا پسران و دختران شما نبوت کنند و جوانان شما رؤیاها و پیران شما خواب‌ها ببینند. بله تمام خدمتگزارانم را، چه مرد و چه زن، از روح خود پر خواهم کرد، و ایشان نبوت نموده، از جانب من سخن خواهند گفت.»[۷۵۴]

۱) آموزه نهضت ساز

از قدیم این فکر بر سر معتقدین به آموزههای مسیحی بوده که کلیسا با ارتباط خاصی که با خدا دارد مالک همه چیز مردم به حساب می آید؛ در دنیای معاصر غرب، اندیشه رعیت بودن، وظیفه داشتن یا ملزم به اطاعت بودن وجههای ندارد؛ بنابر این مسیحیان امروزخود را با معمایی روبرو میبینند. اگر وظیفه انسان تنها اطاعت کردن باشد، زندگی آسانتر میشود، زیرا زحمت بسیاری از تصمیم گیریهای دشوارش از دوش او برداشته میشود. اما مسیحان اعقاد دارند که توانایی آن ها برای استدلال ، استعدادی خدادادی هستند و وظیفه دارند که برای خود فکر کنند و این امر مستلزم جدی گرفتن الگوی زندگی عیسی و توجه به نظرات رهبران مسیحی در قبال سنت است. مسیحیان وظیفه اطاعت از قدرت واقعی کشور را میپذیرند اما اگر این قدر اگر فاسد یا ظالم باشدو ضعیتی پیش میآید که مجبورمی شوند به پا خیزند[۷۵۵]
لوتر از کسانی بود که اعتقاد داست، مسیحیان باید از قانون سکولار ( قانونی که برای آن زندگی می کنندد) اطاعت کنند، اما اگر حکومت طوری عمل کند که آنها فکر کنند مغایر با آموزه های کتاب مقدس است، انها نباید در اعتراض کردن تردید کنند. از این رو مسیحیان تشویق شدند به اینکه منقد و پرسشگر باشند به جای این که صرفا نظام اجتماعی یا اقتصادی را بپذیرند[۷۵۶]
جان کالوین هم به عنوان یک مصلح دینی، بر اهمیت وجه فردی تاکید داشت، مخصوصا به خاطر اینکه انسان به صورت خداوند خلق شده است، در نتیجه، طبق این نظر، هر شخصی حق پرسش از حکومت را داشت. لبته مردم بایستی مطیع فرمان خداوند باشند وده فرمان( مرجع آموزههای اخلاقی) عهد قدیم را رعایت کنند.[۷۵۷] پس به نظر کالوین مردم توسط یک دولت سکولار یا حتی کلیسا محدود نیستند؛ آنجه که اهمیت دارد ییمان افراد نسبت به خدا و آزادی انجام دادن کارهای خوب به نام خداست. تجمل کلیسای کاتولیک و پادشاهی فرانسه به عنوان عملکردی غیرمسیحی، مورد انتقاد قرار گرفت. تاکید کالوین بر خویشتن داری ، صرفه جویی، جدیت ، صبر و میانهروی بود. « ما می دانیم که مردم خلق شدهاند برای هدف صریح اشتغال در انواع کارهای مختلف و اینکه هیج فداکاری مطلوبتر از خدا نیست از هنگامی که شخصی در حرفه خودش جدیت به خرج می دهد و تلاش می کند تا به نحوی زندگی کند که به نفع عمومی کمک کند»[۷۵۸]

۲) ریشه بدبینی به سیاست مند بودن مسیحیت

به نظر میرسد آن چه که باعث شده، عدهای فکر کنند که مسیحیت میخواهد با قدرت روزگار به سازش در آید اعمال پولس باشد و نه سیره حضرت عیسی۰ع) چرا که حضرت عیسی اعمالی دارد که این باور را سست میکند. وی پادشاه منطقه جلیل را روباه نامید و از ستمگری و ذکرسنگدلی او باکی نداشت؛ در همین زمینه امده: « درهمان روز چند نفر از فریسیان آمده به وی گفتند: دور شو از اینجا برو زیرا که هیرودیس میخواهد تو را به قتل برساند. ایشان را گفت بروید و یه آن روباه گویید اینک امروز و فردا دیوها( دیوانه ها) را بیرون میکنم و مریضان را صحت می بخشم…»[۷۵۹]
هنگامیکه تعقیبب و دستگری حضرت عیسی قطعی شد و دانست که با وی همچون یک مجرم رفتار خواهد شد، برای دفاع مسلحانه آخرین تلاش خود را هم کرد. « پس به ایشان گفت: کسی که شمشیر ندارد جامه خود را فروخته آن را بخرند»[۷۶۰] ولی از آن جا که یاران عیسی به سبب تصور نادرست خود از مسیحای موعود برای او خطری احساس نمیکردند، فرمان وی را برای خریدن شمشیر جدی نگرفتند. اما هنگامی که، جمع کثیر با نیزه هها و چوبها به او هجوم آودند، آنان هم به اهمیت حمل سلام پی برند وی به علت فقدان آمدگی قبلی، استفاده از شمشیر در ان وضعیت بحرانی بینتیجه بود و موجب قصاص می گردید از این رو مسیح از به کار برده آن منع کرد[۷۶۱]

۲- ا جتماعی

همان گونه که سرشت خود حضرت عیسی بر همانندی با مردم و احساس عطوفت با آنان بود؛ بر پایه الگو گرفتن مسیحیت از عیسی، این گونه رفتار باید در پیروان این دین هم دیده شود؛ لذا ارنست هیوم، اعتقاد دارد: «در مسیحیت جامعه بشری به صورت یک خانواده مشترک است که همه افراد آن برای خدمات متقابل گوناگون در نظر گرفته شدهاند و به صورت یک مجموعه پیشرفت خواهند کرد»[۷۶۲] لذا در بین آموزههای مسیحی نیز در این زمینه توصههایی در جانب مسیح و ارابان کلیسا مشاهده میشود.

۱) حفظ انسجام جامعه

مهمترین نقش مسیحیت و آموزههای کلیسایی در دوران قرون وسطی به ایجاد ثبات و حفظ انسجام اجتماعی بازمی‌گردد. در دورانی که انحطاط اجتماعی ناشی از فروپاشی روم و هجوم بربرها سراسر اروپا را فرا گرفته بود و ضعف شدید سیاسی و اقتصادی بنیان‌های اجتماعی را تهدید می‌کرد؛ مسیحیت به تتنهایی در مقابل ناهنجاریها قد علم کرد و از مدنیت روابط اجتماعی حمایت کرد.
از آن جا که رعایت اصول اخلاقی با تمایلات و غریز مردم ناسازگاری می‌یابد ضروری بود تا همگان این قوانین را ناشی از منبعی مافوق طبیعی بدانند تا در خلوت نیز محترم شمرده شود و مسیحیت چنین موهبتی را به اوپا بخشید.
آموزه‌های مسیحیت همچنین از خشونت‌های مجازات های اجتماعی کاست و نوعی دوستی را تقویت کرد. همچنین در غیاب امپراتوری روم و تعدد حکومت‌های ملوک‌الطوایفی در نقش سازمانی بین‌المللی برای اتحاد ملت‌ها و قومیت‌های گوناگون ، وظیفه خود را به انجام رساند.
حفظ ثبات و امنیت اجتماعی در سال‌های بعد بستر لازم را برای رشد علم فراهم آورد. از سوی دیگر آموزه‌های انسانی آن الهام بخش آموزه‌های حقوق بشری و آزادی خواهی فالسفه غربی در قرن ۱۸ و ۱۹ گردید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:15:00 ب.ظ ]




پسر پس از فرار، خروج اجباری یا تبعید از کشور خود در سرزمین بیگانه به نبردهای فرا انسانی با هیولاها و نجات دادن دوشیزگان از چنگال دشمنان، جادوگران و دیوان می‌پردازد. نک: امجد و اسعد، بلروفون، آرت، جنردس، هیالمپر و ایوان. در دو مورد آرت، هیالمپر و ایوان این ماجراجویی‌ها برای شکستن طلسم نامادری صورت می‌گیرد.
دانلود پایان نامه
بازگشت پسر پس از مدّت‌ها به کاخ پدر و شناخته نشدن او
پسر پس از سال‌ها به سرزمین مادری خود و کاخ پدرش باز می‌گردد امّا تا مدتی حتی پدر و نامادریش نیز او را نمی‌شناسند. نک: پوران، کونالا و بسنت.
مقام روحانی و معنوی پسر
پسر از ابتدا انسانی متعالی و خدایی‌ست. نک: سیاوش، کونالا، هیپولیت، تنس، بلروفون، ال، باتو (در داستان دوبرادر) و یوسف. گاهی نیز اتّهام ناروای دست‌درازی به نامادری و به تبع آن سفرها و برخورد با انسان‌های متعالی موجب تهذیب نفس و خدایی شدن پسر و برخورداریش از کراماتی می‌گردد. نک: سارانگادارا، پوران و بسنت.
فرجام نامادری
خودکشیپس از تحقیر شدن از جانب ناپسری نامادری که نگران برملا شدن رازش است خودکشی کرده و نامه‌ای از خود به جا می‌گذارد و در نامه پسر را به دست‌درازی به خود متّهم می‌سازد و این نوع خودکشی خود بخشی از دسیسه‌های آن زن برای نیک جلوه دادن خود و محکوم کردن ناپسری‌ست. نک: هیپولیتوس و کریستیانو. گاهی نیز خودکشی نامادری هنگامی اتّفاق می‌افتد که پس از سال‌ها محکومیت و آزار ناپسری، حقیقت برملا می‌شود و زن خطاکار برای رهایی از شکنجه‌های احتمالی خودکشی می‌کند. نک: بلروفون، کنمون، دون کارلوس و مائل.
تبعید: پس از برملا شدن حقیقت، نامادری تبعید می‌شود. نک: داستان آپیلیوس و آرت.
اعدام: سرانجام پس از برملا شدن دسیسه‌های نامادری، وی اعدام می‌شود. نک: سیاوش، کونالا، تنس، «پلکسیپوس و پاندیون»، فاوستا، داستان دو برادر و یین کیائو.
مرگنامادری به دنبال دیدن ناپسری بی‌گناه پس از مدّتها، در دم جان می‌سپارد. نک: بسنت و هیالمپر.
عفوپسر آزار دیده پس از سال‌ها نامادری خود را می‌بخشد. نک: سارانگادارا، پوران، کونالا، بسنت و کریستیانو (در سه مورد آخر نامادری با وجود بخشوده شدن از جانب ناپسری جان به در نمی‌برد.)
عناصر مشترک در داستان‌های نامادری عاشق در یک نگاه
در زیر جدولی شامل عناصر مشترک موجود در داستان‌های نامادری عاشق بنا بر ترتیب وقایع و به تفکیک جغرافیایی آورده شده است. بالاترین بسامد این عناصر به ترتیب عبارتند از:
آمدن نامادری از سرزمین دیگر، فرار یا کوچ اجباری پسر و مقام روحانی پسر هریک یازده مورد.
فرمان قتل پسر توسط پدر و تبعید پسر هریک ده مورد و هم‌دستی خدمتکار بدنهاد نه مورد.
از بیست و دو مورد عناصر اصلی این داستان‌ها دوازده مورد در داستان سیاوش و سودابه یافت می‌شود در میان اصل و نقل‌های داستان‌هایی که در دسترس نگارندگان بوده است، داستان سیاوش غنی‌ترین داستان از لحاظ عناصر روایت به شمار می‌آید.
عناصر مشترک در داستان‌های ناپسری عاشق
این داستان‌ها با وجود بسامد اندک، همان‌گونه که در بالا آمده خود به دو زیر شاخه‌ی نامادری هم‌داستان و نامادری درست‌کار تقسیم‌بندی می‌شوند. در داستان‌های نامادری هم‌داستان تنها عنصر مشترکی که در دو داستان پسر شاه کشل و هوگو مشاهده می‌شود مرگ عشّاق است که در مورد نخست ظاهراً هنگامی که در حال گریز از دست نیروهای شاه هستند در رودخانه غرق می‌شوند و در مورد دوم اعدام می‌شوند. برگزاری جشن محصول در سالگرد مرگ پسر شاه کشل و ابلین یادآور برگزاری آیین سوگ سیاوش در پایان فصل برداشت محصول در ایران است.
در داستان‌های زیر شاخه‌ی ناپسری عاشق و نامادری درست‌کار، نیز با قتل کورتیوس توسط پدرش پاریس مواجه هستیم که دچار پادافره‌ای شبیه پسر شاه کشل و هوگو می‌گردد. هم‌چنین دو عنصر مشابه در داستان‌های ضحّاک و شیرویه عبارتند از قتل پدر توسط فرزند و خودکشی نامادری وفادار به پدر.
مقایسه‌ی جغرافیایی روایت‌ها
ایرانی
برخلاف روایات ملل دیگر که در آن‌ها اغلب نامادری‌ها همسر چندم و سوگلی جوان پادشاه هستند؛ در همه‌ی روایات ایرانی تصریح شده که نامادری از نظر سنی در مقام مادر ناپسری خود قرار دارد.
هندی
همه موارد مربوط به حکم قطع اعضا و کور ساختن جز در یک مورد «پلکسیپوس و پاندیون» مربوط به روایات هندی‌ست. نک: سارانگادارا، پوران، کونالا. شاید دلیل چنین مجازاتی وجود قانونی در متون فقهی هندی برای کیفر چنین کسانی باشد. شاید هم از آن‌جا که در تمامی روایت‌های هندی با پایانی خوش مواجه می‌شویم؛ قطع و نقص عضو به‌علاوه‌ی تبعید (نک: سارانگادارا، پوران، کونالا و بسنت.) برای مجازات گنجانده شده تا پسر زنده بماند و جایی برای ساختن سرانجامی دل‌پذیر باقی بماند. و تنها در داستان‌های هندی‌ست که پسر سال‌ها به تهذیب نفس و ریاضت می‌پردازد. و برای همین ختم به خیر شدن داستان است که به شمایل زاهدی به قصر پدر باز می‌گردد. نک: پوران، کونالا و بسنت. عفو نامادری نیز جز در یک مورد (کریستیانو) مربوط به روایات هندی و به همین منظور است. نک: سارانگادارا، پوران، کونالا و بسنت.
اسلاوهای شمالی و شمال اروپا
وجود رقیب عشقی در مقابل نامادری تنها در داستان‌های اسلاوهای شمالی و شمال اروپا دیده می‌شود. نک: بیورن، هیالمپر و ایوان. هم‌چنین همه موارد استفاده از طلسم و نفرین جز در یک مورد (ارجن) مربوط به داستان‌های اسلاوهای شمالی و شمال اروپا است. نک: بیورن، هیالمپر و ایوان. نیز بسامد ماجراجویی‌ها و نبردهای فراانسانی که بیش‌تر برای نجات دادن دوشیزگان از چنگال جادوگران و هیولاها انجام می‌گیرد و خود یکی از ویژگی‌های رمانس‌های قرون وسطایی‌ست؛ در داستان‌های این سرزمین‌ها بالاتر است.
نتیجه گیری
دانشمندان تاکنون ضمن نقل و بررسی برخی روایات عشق نامادری به ناپسری نظرات مختلفی پیرامون انگیزه‌های نهفته در پس داستان‌هایی که نقل کرده‌اند، بیان نموده‌اند که به طور کلّی می‌توان اساس این نظریات را بر سه نگاه اسطوره‌شناسانه، سیاسی- تاریخی و طبیعت‌گرایانه استوار دانست. ما در این جا به اختصار به نقل این سه دسته‌ی اصلی نظریات پرداخته و سپس نظریه‌ی چهارمی را ارائه خواهیم داد.
نظریه‌ی استوار بر نگاه اسطوره‌شناسانه
بر اساس این نظریه موتیف زنی که همسر یک شاه مسن است و او را به قصد یک مرد جوان‌تر رها می‌کند بازتابی از اسطوره‌ی باروری، رویش و افزایش محصول است. شاه پیر نمادی از خشکسالی و بی‌محصولی و پسر جوان او نماد بارورسازی و رویش و افزایش محصول است. (موناگان، ۱۴۵ :۲۰۰۳)
نظریه‌ی استوار بر نگاه سیاسی- تاریخی
پیروان این نظریه رفتار نامادری را نه از سر هوس‌بازی، بلکه دسیسه‌ای آگاهانه برای ویران کردن وجهه‌ی شاهزاده‌ی محبوب و جوانمرد و حذف و نابودی وی از صحنه‌ی سیاست و جانشینی پدر و سرانجام جایگزین کردن پسر جوان‌تر خود به عنوان شاه بعدی‌ست. (لنسکی، ۷۹ :۲۰۰۶) در شاهنامه نیز تصریح می‌شود که سودابه کودکانی دارد و تلاش اکثر بزرگان ایران برای یافتن جانشینی غیر از فریبرز برای کاووس، این احتمال مطرح می‌شود که شاید فریبرز فرزند سودابه است و حقیقت هرچه باشد؛ شکی نیست که رفتار خبیثانه‌ی سودابه در حق سیاوش موجب مطرح شدن فریبرز به عنوان گزینه‌ی جانشینی کاووس گردیده است.
نظریه‌ی استوار بر نگاه طبیعت‌گرایانه
عدّه‌ای نیز اختلاف سنی فاحش میان شاه و ملکه‌ی جوان و هم‌سن بودن و تناسب بیش‌تر سنی و روحی وی با پسر شاه را علّت راغب شدن وی به پسر جوان و برومند شاه دانسته‌اند (اوکنور: ۲۰۰۰). البتّه این مطلب در مورد روایات ایرانی نامادری و ناپسری صدق نمی‌کند و در تمام این روایات نامادری از لحاظ سنی در جایگاه مادر آن پسر قرار دارد و تنها دلیل طبیعت‌گرایانه‌ی این تمایلات از جانب نامادری در روایات ایرانی جوانی و زیبایی این پسران می‌تواند باشد. یادآوری روایات اسلامی پیرامون عنین بودن عزیز مصر از یک‌سو و زیبایی بی‌همتای یوسف از سوی دیگر خود نشان از پذیرفتن این نوع تحلیل طبیعت‌گرایانه در نزد مسلمانان پیرامون رفتار زلیخا دارد.
نظریه‌ی استوار بر نگاه قوم‌شناختی
اگر بر روایات ذکر شده پیرامون عشق نامادری به ناپسری از دیدگاه جغرافیایی و قوم‌شناختی نظر افکنیم خواهیم دید که جز روایات بین‌النهرینی- مصری و روایات چینی بقیه روایات متعلق به اقوام هند و اروپایی هستند.[۳] هم‌چنین با مطالعه‌ی تاریخ فرهنگ و عقاید هند و اروپاییان درمی‌یابیم که ایشان تا قدیم‌ترین زمان‌هایی که توسط دانشمندان ردیابی شده و مورد مطالعه قرار گرفته‌اند؛ یعنی دست‌کم ۴۰۰۰ پ.م از نظر اجتماعی پدرسالار بوده‌اند. (وودارد، ۱۶۴ :۲۰۰۷) در جوامع ایشان گرچه ازدواج با محارم آزاد بود و یا حتّی این کار به سبب حفط نژاد و طبقه‌ی اجتماعی تشویق می‌شد؛ (علوی، ۱۳۷۷: ۵۶) امّا تنها خط قرمز و حرمت ازدواج با محارم، ازدواج با مادر بود[۴] و جالب این‌که ازدواج پدر با دختر حرمتی نداشت و اتفاق می‌افتاد.(همان) دلیل عدم تعادل در این سطح این است که دختر به حکم تولّد مملوک پدر به حساب می‌آمد و پدر می‌توانست وی را در تصاحب خود نگاه داشته یا به دیگری بسپارد امّا مادر، مادرخوانده یا نامادری کسی بود که پدر او را به مالکیت خویش درآورده بود و طمع ازدواج با ایشان مساوی بود با حمله به قلمرو سالاری و مالکیت پدر. هندواروپاییان از حدود ۴۰۰۰ پ.م از زادبوم اصلی‌اشان کوچیدند (بِیلی، ۱۰ :۲۰۰۸) و به سرزمین‌هایی پا نهادند که اساس برخی از جوامع بومی آن سرزمین‌ها مبنی بر مادرسالاری بود. مثلاً در بین‌النهرین پیش از حضور آریاییان تمام هستی را زاده‌ی یک مادرخدا به نام نه‌نه‌یا می‌دانستند که همه موجودات را زاییده و پسری دارد که همسر او نیز هست. (ازدواج با مادر) (گریشمن، ۱۳۷۵: ۳۰) در این‌جا وضع کاملاً معکوس است. یعنی پسر مملوک مادر است و ازدواج با او حق طبیعی مادر می‌باشد و به همین خاطر است که برخلاف روند تمامی داستان‌های دیگر، در داستان بین‌النهرینی ال و آشرتو، پدر تن دادن به خواست نامادری را به پسر توصیه می‌کند.
بنابراین بسامد بالای چنین داستان‌هایی در روزگاران کهن‌تر در میان شاخه‌های مختلف اقوام هند و اروپایی می‌تواند نشانی از تلاش این قوم برای تأکید بر ارزش‌های اخلاقی خود در مقابل فرهنگ و هنجار‌های متفاوت اقوام بومی سرزمین‌های جدید باشد و نیز تداوم این داستان‌ها در دوران‌های بعدی یکی می‌تواند تولّد دوباره‌ی همان داستان‌های کهن به گونه‌هایی کمال‌یافته‌تر در ادبیات این اقوام و دیگر، گوشزد مجدّد این خطّ قرمز قلمرو پدرسالاری به پسران و تأکید به احترام گذاشتن به این قلمرو، حتّی تا پای جان باشد. هدف فوق به عنوان هدف اصلی و محوری چنین داستان‌هایی مطرح است وگرنه پیام‌های دیگری چون تأکید به عدم ازدواج با بیگانگان، زن‌ستیزی و ترجیح پیوستگی خونی به همسری و در نتیجه ترجیح پسر بر زن نیز از جمله پند‌های نهفته در این داستان‌ها است.
کشتن حیوانی مقدّس و گرفتار شدن به نفرینی ابدی
کشتن گاو آپیس توسط کمبوجیه
در تاریخ آمیخته با افسانه‌ای که هرودوت مورّخ یونانی بر اساس شنیده‌های خود پیرامون کمبوجیه فرزند کورش بزرگ و فاتح مصر به یادگار گذاشته است به روایتی مشابه کشتن گاو هدیوش توسط کاووس برمی‌خوریم که شباهت این دو داستان گرفتار نفرین شدن قاتل حیوان مقدّس است. اگرچه داستان کمبوجیه راجع به یکی از پادشاهان ایران است؛ امّا از آن‌جا که این داستان را مصری‌ها بر اساس باورهای خود شایع کرده‌اند می‌بایست آن را از جمله روایات مصریان به شمار آورد.
بنا بر گفته‌ى هرودوت، کمبوجیه در بازگشت از لشکرکشى اتیوپى زخم مهلکى به گاو مقدّس مصریان آپیس زد. هرودوت مى‌نویسد: کمبوجیه خنجر برکشید و شکم حیوان را هدف قرار داد امّا خنجر به خطا رفت و ران حیوان زخمى شد. پس پادشاه در حالت استهزا به حضرات گفت: «اى گناه‌کاران! شما او را خدا مى‌خوانید، شما که خود شعورى ندارید مى‌پندارید که خدایان از گوشت و خون ساخته شده‌اند. خیال مى‌کنید که ضربت پولاد بر او کارگر نیست؟ چنین خدایى فقط شایسه‌ى شماست». آپیس مدتى در معبد مجروح افتاده بود و بالاخره بعد از چند روز جان داد. (هرودوت، :۱۳۸۳ ۲۰۳)
اگرچه بسیارى از مورخان نسبت به صحّت روایت فوق تردید کرده‌اند، حتّى بر فرض کذب بودن این روایت مى‌توان گفت که کاهنان مصرى پس از کشته شدن کمبوجیه براى اثبات تقدّس خدایان خود خواسته‌اند نگون‌بخت شدن کمبوجیه را نفرین خدایان مصر قلمداد کنند. جمله‌اى دیگر از هرودوت این نظریه را تأیید مى‌کند. پس از کشتن گاو مقدّس کمبوجیه تغییر اخلاق داد و مصریان اعتقاد راسخ داشتند که تغییر حالش ناشى از همین گناه بوده است. (همان، ۲۰۵)
بخش پنجم
کاووس در ادب فارسی
۵-۱ مقدمه
کیکاووس که یکی از پرماجراترین شخصیّت‌های شاهنامه است در ادب کلاسیک فارسی نیز از یاد شاعران و سخن‌وران از آغاز تا واپسین سال‌های رواج آن مغفول نمانده و گاه و بی‌گاه شاعران به جنبه‌ای از داستان‌ها و شخصیت کاووس اشاره و تلمیح نموده‌اند.
موضوعات مورد اشاره شاعران به ترتیب فراوانی عبارتند از: شکوه، جلال، ثروت و حشمت کاووس- تخت و مهد او- فرمان‌برداری رستم از وی- تمثیل قرار دادن نابودی شکوه و حشمت کاووس برای اشاره به ناپایداری دنیا- مجالس بزم و باده‌گساری دربار کاووس- جهان‌گشایی و جنگندگی وی- بخشندگی و رادی کاووس- آتشی که به دستور او برای آزمایش سیاوش برپا شد- بی‌خردی کاووس- نژاد و تبار والایش- مظلومیّت او در بند دیوان- افسانه بودن کاووس.
با وجود این‌که به جرأت می‌توان گفت که تمام موضوعات یاد شده پیرامون کاووس از طریق شاهنامه‌ی فردوسی به شعرا و سخنوران بعدی منتقل گشته است امّا برخلاف انتظار بی‌خردی کاووس که بارها در شاهنامه بدان اشاره شده و محور بسیاری از کارهای وی قرار می‌گیرد؛ چندان مورد توجّه شعرا قرار نگرفته است و بیش‌تر شکوه و شوکت دستگاه کاووس مشبه به مناسب و پرکاربردی برای شوکت و ثروت ممدوحان شعرا گشته است.
هم‌چنین نابودی همین شوکت و عظمت تمثیل مهمّی شده است برای حکیمانی که سعی در گوش‌زد کردن ناپایداری و بی‌وفایی دنیا به مخاطبان خود داشته‌اند که این جنبه بیش‌تر در شعر سخن‌وران سبک عراقی رخ نموده است.
نکته‌ی جالب توجّه مثال زدن فرمان‌برداری رستم از کاووس است که به حق در نوع خود بی‌مانند بوده و این نکته برخلاف دیوانگی کاووس از دید سخن‌وران پنهان نمانده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:14:00 ب.ظ ]




در حقیقت شب منوچهری، شبی سطحی است، حال آن که مسعود با برخوردهای سخت عاطفی خواننده را با خود به اعماق ان شب‌های تیره کوهستانی فرو می‌برد.[۳]
اگر به اشعار فوق دقیق بنگریم بین اثر شاعر و روان او ارتباط تنگاتنگی می‌بینیم. ویلیام امپسون (شاگرد ریچاردز) صاحب کتاب “هفت نوع ابهام ” می‌گفت: “نهفته‌های ذهنی انسان به رغم میل او هم که باشد در طرز بیانش جلوه دارد. مولانا می‌فرماید:
هر عبارت خود نشان حالتی است حال چون دست و عبارت آلتی است مثنوی
اگر در تعاریفی که درباره سبک شاعران و نویسندگان ارائه شد دقت کنیم به این نتیجه می‌رسیم که “مراد گویندگان آنها به طور کلّی این است که بین سبک یک نوشته و روحیّات و خلقیّات و افکار صاحب نوشته ارتباط تنگاتنگی است.” به قول مولانا جلال الدین: «از قرآن بوی خدا می‌آید و از حدیث بوی مصطفی و از کلام ما بوی ما می‌آید.»[۴]
مثلاً زندگانی پر از شور و جنبش مولانا رقص و سماع و رباب و بیت و ترانه و ماجراهای شمس….) شعری با اوزان مواج و نشاط انگیز و لغات زنده و زبان پویا به ارمغان داشته است. شعر پر از رمز و راز و ایهام و ابهام حافظ می‌رساند که زندگی او هم در قرن پر آشوب با ایهام و ابهام همراه بوده است و همان گونه که اندیشه هایش را در لفّافه صنایع رنگارنگ – مخصوصاً ایهام – پنهان داشته است، خود نیز لابد در پس پرده حوادث گوناگون پنهان می‌زیسته است:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می‌کشم از برای تو
پایان نامه - مقاله - پروژه
خرقه‌ی زهد و جام می‌گر چه نه درخورهمند
این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو (حافظ ، قزوینی ،۲۸۴)
آن همه روابط موسیقیایی بین کلمات که با صنایع بدیع لفظی از آن ها بحث می‌کنیم.
حاکی از اُنس او با موسیقی است. شعر مطنطن و پرداعیه‌ی خاقانی نشان می‌دهد که سراینده‌ی آن نیز مردی با وقار و هیبت و طمأنینه بوده است. صدای پولادین و استوار فردوسی می‌گوید که صاحب صدا مردی سر سخت و پای برجاست که به آرمان‌های ویژه ای دلبسته است و تحت هیچ شرایطی از سر پیمان خود در نمی گذرد. هرچند گوسپندی برای کشتن ندارد امّا دهش و بخشش پادشاهان حقیر را نمی پذیرد ودر مقابل آنها گردن کج نمی کند. هر چند که برف پیری بر موی و ابروی او نشسته است و سر نازنینش را یکسره سپید کرده، چونان کوهی است که از برف و باران گذشت روزگاران بیمی ندارد.
پر از برف شد کوهسار سیاه[۵] همی لشگر[۶] از شاه[۷] بیند گناه
و سرانجام شعر شفاف و آیینه وار سپهری، لطیف چون جویباران بهاری، در گوش ما زمزمه می‌کند که صاحب صدا در حباب زندگی، لحظه هائی به لطافت آب داشته است.
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهائی من (شمیسا،۱۳۷۲: ۲۰-۱۹)
از میان سبک شناسانی که کوشیده اند بین سبک و روان نویسنده ارتباط پیدا کنند، از همه نامبردارتر لئواسپیتزر (۱۹۶۰-۱۸۸۷) سبک شناس آلمانی است.
اسپیتزر عقیده دارد که سبک شناس باید بین مختصات مکرّر سبکی[۸] و فلسفه‌ نویسنده ارتباطی بیابد. امّا صاحبان کتاب تئوری ادبیات می‌گویند:
«او در بعضی از مقاله‌های خود در ایجاد این ارتباط خیلی دور و گاهی به بیراهه رفت و سرانجام در کارهای نهائی خود (مثلاً مطالعاتش در مورد راسین) از این موضوع عقب نشست و مطالعه‌ی خود را به مختصات زبانی و سبکی منحصر کرد. پس همانطوری که مؤلفان کتاب تئوری ادبیات در ص ۱۸۵ تأکید کرده اند؛
ایجاد ارتباط بین سبک و روان نویسنده امر دشواری است.» (شمیسا،۱۳۷۲: ۲۱-۲۰)
«نخستین پژوهش مهم اسپیتزر درباره‌ی “روش سبک رابله” بود که در آن نکته‌ی مرکزی را شیوه‌ی ساختن واژگان جدید یعنی"نو آوری واژگانی"رابله دانست.] اینکه[ چگونه رابله واژگانی ساخت که از زبان معیار و سخن ادبی روزگارش متمایز شدند؟ او چگونه واژگانی را به معناهای یکسر تازه‌ای به کاربرد؟ از این راه اسپیتزر کوشید تا کاربرد شخصی زبان را در آثار رابله دریابد و جایگاه واژگان را در “روش بیان” منحصر به فرد و شخصی آن نویسنده کشف کند، و معتقد بود که این بحث در آمدی است به شناخت زیبایی شناسی ویژه او. با این وصف اسپیتزر از نخستین کسانی بود که بر اهمیّت و ضرورت کاربرد روش‌های زبان شناسیک در نقد ادبی (و به گونه‌ای کلّی در علوم انسانی) تأکید کرد. به این اعتبار لئواسپیتزر یکی از نخستین پایه‌گذاران روش بررسی ساختار متون به حساب می‌آید.
در پیشگفتار کتابی که در زبان شناسی و تاریخ ادبی نوشته است، بر اهمیّت گسست از نظریه‌های پوزیتیویستی “مه یرلو بکه"تاکید می‌ورزد و می‌نویسد: «او با پیشاتاریخ زبان فرانسوی سروکار داشت و نه با تاریخ زنده اش.» ولذا از زبانشناسی مانتیک گسست و هرگز نپذیرفت که زبان و روش بیان را مُهر نبوغ و خلاقیّت مشخص کند. اساس پرسش او همچون ساختار گرایان مبتنی بر چگئنگی دگرگونی ها بود نه چرائی دگرگونی‌های تاریخی. بنابراین کار اسپیتزر بسیار نزدیک به کار سوسور بود و با شاگرد او شارل بالی در مورد اهمیّت گفتار فردی همداستان بود و کوشید تا روش بیان شخصی یا سبک ویژه‌ی هر نویسنده را بیابد. (احمدی،۱۳۸۸: ۴-۱۳۳)
شادروان ملک الشعرای بهار پایه گذار علم سبک‌شناسی در ایران از نخستین کسانی بود که بین اثر و شخصیت نویسنده ارتباط یافت. بررسی سبک بر مبنای نگرش خاص بیشتر مورد توجه روانشناسان یا محققانی است که به مسائل جامعه شناسی و روانشناسی التفات دارند. زیرا بنابراین مقوله، سبک هفرمندان با شخصیّت ایشان در پیوند است و بدیهی است که محیط اجتماعی در پرورش شخصیت و شکل گیری روان نقش اساسی دارد. «به قول استاد ملک الشعرای بهار:
شعر شاعر نغمه‌ی آزاد روح شاعر است کی توان این نغمه را بنهفت با افسونگری
فی المثل گر شاعری مهتر نباشد در منش هرگز از اشعار او ناید نشان مهتری
ور نباشد شاعری اندر منش والا گهر نشنوی از شعرهایش بوی والا گوهری
هر کلامی بازگوید فطرت گوینده را شعر زاهد زهد گوید، شعر کافر کافری
و لذا خوانندگان باید توجه داشته باشند که ملاحضات سبک شناسانه بنابراین تعریف اوّلاً موقوف بر دقّت در واژه هاست؛ زیرا از نظر زبان شناسی هیچ دو کلمه یی وجود ندارد که مترادف باشند و این معنی را امثال بلومفیلد و بررال مکرراً توضیح داده اند و از اصولیّون ما شیخ هادی طهرانی نیز منکر ترادف است.[۹]
و ثانیاً مستلزم توجّه دقیق به تشبیهات و استعارات است، زیرا شیول نگرش هفرمند را از همه آسان تر می‌توان در مشبه به‌های او باز جست. در علم بیان گفته شده است که وجه شبه از مشبه به أخذ می‌شود. وجه شبه در حقیقت ارتباط هنری ویژه یی است که هفرمند بر مبنای دید و روحّیه‌ی خود بینی دو چیز یا دوام برقرار می‌کند.» (شمیسا،۱۳۷۲: ۲۳)
پس توان گفت، آنچه انسان را به سوی شاعر یا نویسنده ای می‌کشاند، نخست دنیای رویا گونه ذهن او، قدرت تخّیل و پویایی اندیشه‌ی او و سپس قالب مناسبی است که انفعالات و واکنش‌های روحی و روانی او خود را در آن جای می‌دهد و آنگاه احساسات خود را تا بیکران ها پرواز می‌دهد. شاعر لازم نیست طب یا ریاضیات و نجوم و هندسه بداند، بلکه انسانی است که سریع تر از مردمان عادی حس می‌کند.
(دشتی،۱۳۷۵: ۱۱۱)
چرا که «در ترکیب مادّه‌ی شعر بعضی وقت ها اهمیّت حس بیش از تخّیل است. حس نزد حکما عبارت است از قوهّ ای که انسان به وسیله‌ی آن از صورتهایی که ادراک می‌کند متأثر می‌شود. تأثری از مقوله‌ی لذّت یا الم، شهوت یا غضب. شاعر آن تأثر را به وسیله‌ی شعر القاء به غیر می‌کندو بدینگونه آنچه برای شاعر حس است برای غیر -که از القاء شعر آنرا یافته است- تبدیل می‌شود به تخیّل. چرا که غیر بی آنکه صورتهای ادراکی شاعر را دریافته باشد از طریق آنچه شاعر در توصیف و تقلید آن صورتها ساخته است تا حدی نظیر آن صورت‌ها را در خاطر می‌اورد یعنی صورتها و معانی را درغیاب موجبات واقعیاش بخاطر می‌آورد و تخیّل همین است. آنکه در کنار بخاری اطاق خویش نشسته است و شعری ا مطالعه می‌کند که کمال اسمعیل در وصف برف سروده است بسا که گاه چنان تحت تأثیر ادراکات واقع می‌شود که گویی نیش گزنده‌ی سرمای کوهستان را در مغز استخوان خویش حس می‌کند.
اینجاست که حّس شاعر از طریق القاء به غیر منتقل می‌شود و بی آنکه برف و سرمایی وی را متأثر کند خیال سرما در وی تأثیر می‌کند. این خاصیّت البته تنها به آنچه جسمانی است منحصر نیست، احوال نفسانی از خشم و ترس و رشک و شوق و اندوه و شادی نیز در غیر به وسیله‌ی شعر القاء می‌شود و خیال وی را تحریک می‌کند و شعری که جلوه گاه چنین احوال است اگر چند خود مبتنی بر خیال نیست امّا خیال انگیز است و مؤثر.
این است آن چه امروز شعر غنائی خوانده می‌شود به معنی وسیع و عام کلمه.» [۱۰] (حاکمی،۱۳۸۶: ۴۶)
چرا که «شعر غنائی با عالم معنی که مدار آن روح شاعر است سر و کار دارد و اگر شاعر در چنین شعری دنیای خارج و متعّلقات آن را موضوع بحث خود قرار دهد تنها از آن بابت که عواطف روحانی خویش یا دیگران را درباره‌ی آن فرانماید. در منظومه‌ی غنائی، همواره با عواطف شخصی و تأثرات و آلام و یا لذّات و مسّرات یک فرد و یک روح کار داریم، در اینجا سخن از وصف آنچه در طبیعت است نمی‌رود بلکه شاعر آنچه را که مطلوب اوست به چشم دل می‌بیند و به زبان عواطف بیان می‌کند، از دریچه‌ی چشم مجنون به صورت لیلی می‌نگرد و آن سیه چرده‌ی زشت را چون حور بهشت به ما می‌نمایاند.
میزان و ملاک حقیقت در این نوع شعر عواطف و روح شاعر است. غرض و غایت شعر غنائی توصیف عواطف و نفسانیّات فرد است و تمام عواطف نفسانی بشر از هر نوع که باشد موضوع آن ] پس در توضیح سطر اخیر باید گفت[ که تنها نمی توان عواطف عاشقانه را موضوع اساسی شعر غنائی تصّور کرد ومثلاً از میان همه‌ی اشعار غزل‌های عاشقانه را نمودار اصلی شعر غنائی دانست بلکه مراد از ” عواطف نفسانی” تمام تجلیّات عواطف واحساسات بشری است از احساسات دینی و میهن پرستی گرفته تا حیرت و عشق و کینه و تحّسر و بیان غم ها ی درونی و حّتی احساساتی که در قبال عظمت بی منتها ی جهان و شگفتی‌های خلقت و سرگشتگی در برابر گمشده‌ی طبیعت بر آدمی طاری می‌شود.» (صفا،۱۳۸۴: ۳)
بنابراین «حبسیّه نیز که می‌توان آن را موضوع شعری هم قلمداد نمود؛ از دیدگاه انواع ادبی، از فروغ ادب غنائی است؛ زیرا در آن شاعر اندوه و رنج واحساسات و عواطف خود را در زندان توصیف می‌کند. نخستین و بیشترین حبسیّه ها در دیوان مسعود سعد سلمان که ۱۸ ] یا ۱۹[سال در زندان بوده است دیده می‌شود و بعد از او، شاعرانی که به زندان می‌رفتند نیز حبسیّه هایی سرودند. چنان که خاقانی شروانی چند حبسیّه غرّا دارد که در فصل‌های بعدی حبسیّات این دو شاعر اخیر با جامعیتی بیشتر از دیدگاه سبک‌شناسی و نقد ادبی و…بررسی می‌گردد. در روزگارما، شاعر دیگری، استاد ملک الشعرای بهار نیز چند حبسیّه آبدار سروده است. (شمیسا،۱۳۷۰: ۲۶۸)
۲-۵-۲- سبک
محصول گزینش (=choice) خاصّی از واژه‌ها و تعابیر و عبارات است. نویسندگان] و شاعران[ مختلف برای بیان یک معنی واحد، تعابیر مختلف دارند و از واژه ها و عبارات گوناگونی استفاده می‌کنند و بدین ترتیب بین سبک آنان اختلاف است.» مثلاً در زبان فارسی برای این مفهوم که خورشید طلوع کرد و صبح شد و یا پیر شدم و یا بهار فرا رسید بین شاعران و نویسندگان به قول سبک شناسان «پارادایم ها paradigm و انگاره های» متعددی وجود دارد که از نظر شدّت و عواطف متفاوت است.
خورشید طلوع کرد پارادایم و انگاره‌ای عادی است که با زبان ارجاعی و علمی بیان شده است. حال ببینیم خاقانی برای بیان همین موضوع عادی از چه استراتژی‌هایی استفاده می‌کند و به این سخن عادی و علمی چگونه لباس هنرمندانه‌ای می‌پوشاند. در تمامی بیت‌های زیر خاقانی می‌خواهد بگوید که خورشید طلوع کرد:
کرکس شب غراب وار از حلق
بیضه‌ی آتشین بر اندازد
بر شکافد صبا مشیمه‌ی صبح
طفل خونین به خاور اندازد (خاقانی شاعری دیرآشنا ،۱۳۸۱: ۲۰ )
که در ادبیات بالا بیضئه آتشین و طفل خونین هر دو استعاره مصرّحه (=آشکار) از خورشیدند.
* * *
صبحدم آب خضر نوش از لب جام گوهری کز ظلمات بحر، جست آیینه اسکندری
شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر ریخت به هر دریچه ای آقچه[۱۱]زّر شش سری
آینه‌ی سکندری و شاهد طارم فلک هر دو استعاره از خورشیدند. در بیت نخستین پایه سخن بر این پندار استوار است که «خورشید» (= مهر) به هنگام شام در دریا فرو می‌رود و به هنگام بامداد از آن بر‌می‌آید.»(کزّازی، ۱۳۷۸: ۵۹۴)
در بیت دومین نیز شاهد طارم فلک استعاره از خورشید است؛ آقچه‌ی زرّ شش سری استعاره از پرتوهای خورشید است. پایه‌ی سخن بر این اندیشه کهن استوار است که: دیوی شاهد ختی زیبا را می‌دزدد و قهرمان دلاور افسانه به رهایی وی از چنگ آن دیو می‌شتابد.» (کزّازی،۱۳۷۸ :۵۹۵)
و گاهی نیز که سر ستیز با گردون را دارد، و در مقام بد گویی گردون جهودی می‌شود که خورشید وصله‌ی زردی است که در بعضی از بلاد اسلامی بر کتف یهودیان می‌دوختند تا از مسلمانان باز شناخته شوند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:14:00 ب.ظ ]




۷۷/۲

 

 

 

درصد

 

 

 

میانگین کل

 

۷۵/۱۴

 

 

 

جدول ۵-۱۵ توزیع فراوانی گویه های مربوط به طیف نظارت مدرسه را نشان می دهد.
این طیف شامل ۵ گویه است. نمرات هر گویه بین ۱تا۵ رده بندی شده است. نمره ۱ نشان دهنده تأثیر نظارت مدرسه در حد خیلی کم (کمترین تأثیر نظارت مدرسه) و نمره ۵ نشان دهنده تأثیر نظارت مدرسه در حد خیلی زیاد (بیشترین تاثیر نظارت مدرسه) را در هر گویه نشان می دهد.
جمع نمرات ۵ گویه، نشان دهنده نمره کل میزان تاثیر نظارت مدرسه برای هر پاسخگو می باشد که به طور بالقوه می تواند بین نمره ۵ (حداقل نمره) و نمره ۲۵ (حداکثر نمره) قرار گیرد. در صورتی که یک فرد برای همه گویه ها عبارت متوسط را علامت بزند، میانگین کل نمره او از این طیف ۱۵ بدست خواهد آمد که برابر با میانگین نظری این طیف می باشد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
در جدول ۵-۱۵ چگونگی انتخاب گزینه ها توسط پاسخگویان برای گویه های مختلف این طیف نشان داده شده است.
همانطور که از جدول پیداست در ارتباط با گویه دوم ارتباط صمیمانه بین معلمین و دانش آموزان در نوع پوشش میانگین بدست آمده ۹۰/۲ از ۵ است که نشان دهنده بیشترین گرایش نسبت به این گویه در مقایسه با دیگر گویه ها می باشد.
همچنین در خصوص گویه چهارم اختصاص دادن ساعات درس به بیان مساله حجاب از طرف معلمان میانگین بدست آمده ۹۸/۱ از ۵ می باشد که نشان دهنده کمترین گرایش نسبت به آن در مقایسه با سایر گویه ها در توجه به نظارت مدرسه بوده است.
همچنین میانگین تجربی کل بدست آمده برای این طیف برابر با ۰۴/۱۲ می باشد. با توجه به اینکه هر چه این میانگین تجربی کل در این طیف بیشتر از عدد ۱۵ باشد، بیانگر بالاتر بودن تاثیر نظارت مدرسه و هرچه پایین تر باشد بیانگر فقدان تأثیر نظارت مدرسه در میان پاسخگویان خواهد بود، بنابراین میانگین تجربی بدست آمده حاکی از آن است که تأثیر نظارت مدرسه در نمونه مورد مطالعه این تحقیق در حد متوسط رو به پایین قرار داشته است.
جدول۵-۱۵:توزیع فراوانی گویه های مربوط به طیف نظارت مدرسه

 

 

عنوان گویه ها

 

 

 

خیلی کم

 

کم

 

متوسط

 

زیاد

 

خیلی زیاد

 

میانگین

 

 

 

مقید بودن مسئولین مدرسه به پوشش مناسب

 

فراوانی

 

۱۱۵
۸/۲۸

 

۱۰۳
۸/۲۵

 

۱۰۴
۰/۲۶

 

۴۵
۳/۱۱

 

۳۳
۳/۸

 

۴۵/۲

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:13:00 ب.ظ ]