روش گرد آوری این پژوهش کتابخانه ای است.
۱-۹روش تجزیه و تحلیل اطلاعات
ابتدا حکمت در حیطه هنر اسلامی را مورد مطالعه قرار می دهیم، سپس به نشانه‌ها و نمادها در تزئینات و ساختار مسجد شیخ لطف الله پرداخته خواهد شد. در ادامه معانی نمادهای مذکور را با توجه به تعالیم و آموزه های دین اسلام بررسی کرده و در پایان به ارتباط تزیینات مسجد شیخ لطف الله با حروف ابجد، می‌پردازیم.
فصل دوم
حکمت و معماری اسلامی
۲-۱حکمت
تعاریفی که از حکمت در دیدگاه متفکران و فلاسفه وجود دارد، حاکی از آن است که معنای حقیقی و باطنی حکمت به مسائل ماوراءالطبیعه و آشنایی با مباحث فوق‌حسی و متعالی بر‌می‌گردد. در واقع اصل و جوهرش انتقال و نمایاندن پیام الهی است که در بستر راز‌ها و اسرار خفته است. «در اسلام، گفتمان حکمت در دین، فلسفه و عرفان از شخص پیامبر اکرم (ص) آغاز می‌شود که از حکمت به‌سان رازی که گشودن آن پایان سردرگمی‌ها و حیرانی‌هاست سخن می‌گوید: «حکمت گمشده مؤمن است»(رهنورد،۱۳۸۸،ص۱۱) و قرآن ضمن اشارات مکرر به حکمت به صورت واژه‌ای کلیدی که در زبان‌شناسی قرآن دارای بار معنایی خاصی است، حکمت را یکی از واپسین محصولات ابلاغ و مرحله نهایی پس از گشوده شدن چشم بر آیات الهی و تزکیه، و تعلیم کتاب آسمانی و حتی افزون بر آن تلقی می‌کند:
« خداوند از میان مردم، رسولی برانگیخت تا نشانه‌های او را بر آنان برخواند و پاک و خالصشان کند و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد.» (آل عمران،آیه۱۶۴)
«حکمت در لغت به معنای نوعی محکم‌کاری است که در آن رخنه‌ای راه ندارد و در معلومات عقلی که ابداً قابل بطلان و کذب نیست به کار می‌رود.»(طباطبایی،۱۳۶۶، ص ۵۵۳ )«حکمت به معنای دانایی، علم، دانش، دانشمندی و عرفان نیز معنا شده است. (دهخدا،۱۳۷۴، ذیل حکمت ) و همچنین در جایی دیگر، حکمت « علم، دانش، کلام موافق حق و علم به حقایق مابعدالطبیعه» نیز معنی شده است.(عمید،۱۳۷۴، ذیل حکمت)
تعابیر بسیاری از حکمت وجود دارد که هر کدام اشاره به ساحاتی مختلف دارد. اما هنراسلامی تعبیری که از حکمت دارد به قلمرو متعال و مقدس تعلق دارد و در پی بیان امور فوق حسی و استعلایی است. تعبیر بوعلی سینا از حکمت به این‌گونه است: «وی حکمت را عمدتاً روشی برای فهمیدن حقیقت واقع‌ها تلقی می‌کند و معتقد است حکمت صناعتی است که توسط آن انسان هر آنچه را که عالم، در واقع و نفس‌الامر وجود دارد دریافت می‌کند و یا آن را از نوع افعالی که برای تعالی و شرافت انسان ضروری است فراگیرد، می‌شمارد.» (ابن سینا[۱]، بی‌تا،ص۳۰)تعبیر بوعلی‌سینا از حکمت متناسب با این عالم تعقل‌پذیر است که با دیدگاه هنر اسلامی که تماماً در پی امور فوق‌حسی است کمی متفاوت است. محیی‌الدین عربی[۲] که بنیان‌گذار عرفان نظری است، به نهایت حکمت نظر دارد و معتقد است «حکمت، تکامل نفس است از راه شناخت حقایق موجودات همان‌طوری که هستند و نیز حکمت، حکم کردن به وجود آن حقایق است که از روی تحقیق است از روی تحقیق و استناد و برهان» (عربی،۱۹۶۹، ص۴) ملاصدرا [۳]فیلسوف آشتی عقل و عشق، «حکمت را روش خاصی می‌داند که نفس انسان را به آن وجه از تعالی واصل می‌کند که به بالاترین درجات سعادت نایل گردد.» (شیرازی، ۱۳۶۲،ص۳)دیدگاه ملاصدرا درباره حکمت دقیقاً همان رسالت حکمت در هنر اسلامی است. در واقع هنر اسلامی نیز به‌گونه‌ای است که فراتر از از ماده است و روح انسان، در پی کشف اسرار و رموز الهی در هنر اسلامی، به دیدار حق دعوت می‌شود. سهروردى[۴]« فلسفه و حکمت را ارمغانى الهى می‌داند که توسط انبیا به انسان ارزانى شده است؛ گوهرى جاودانى و خمیره‌اى ازلى که اصل آن هرگز از جهان منقطع نمی‌شود و به قوم و سرزمین خاصى اختصاص ندارد و جهان هرگز از وجود حامل حکمت، که برهان‌ها و بینه‌ها نزد اوست، خالى نمی‌ماند.»(سهروردی، ۱۳۷۷،ص۱۸) این تعبیر نیز همان تعبیر هنر اسلامی است از حکمت، هنر اسلامی بیان می‌کند که ذات و جوهره‌ی حکمت، این جهانی نیست. حکمت در هنر اسلامی وارد قلمرو آسمانی و ملکوتی می‌شود و در اندیشه آدمی به نوعی حضور حق را ملموس می‌کند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
اصطلاح حکمت در معنای امروزی برای نخستین بار توسط بورکهارت[۵] وارد مباحث نظری هنر اسلامی شد و پس از آن در روند تعریف و تشریح هنر اسلامی به کار رفت. « بورکهارت، حکمت را قاعده‌ای تلقی می‌کند که بر حسب آن هر چیز به جای خویش قرار می‌گیرد و این قاعده وقتی در هنر اسلامی اعمال می‌شود، معنایش این است که هرگونه آفرینش هنری باید بر حسب قوانین محدوده وجودی خاص همان آفرینش بررسی شود و همان قوانین را قابل فهم و تعقل سازد. مثلا معماری باید تعادل ایستا و حالت کمال اجسام ساکن را در شکل منظم بلور مجال تجلی می‌یابد، ظاهر سازد. بورکهارت قاعده حکمت را برای تبین این مفهوم بنیادی به کار می‌گیرد که وقتی در اسلام می‌گوییم لا‌اله‌الا‌الله، در همان حال تمایز سطوح مختلف واقعیت با یکدیگر محفوظ است(کثرات)» (بورکهارت، ۱۳۸۹، ص۱۳۲)
تعریف حکمت از نظر نصر که کاملاً با ذات حکمت در هنر اسلامی مطابقت دارد، به این‌قرار است:«هنر اسلامی بر معرفتی مبتنی است که خود سرشت معنوی دارد؛ معرفتی که استادان سنتی هنر اسلامی آن را حکمت نام نهاده‌اند. چون در سنت اسلامی، با صبغه‌ی عرفانی معنویت آن، عقلانیت و معنویت از هم جدایی‌ناپذپرند و وجوه مختلف یک حقیقت به حساب می‌آیند، حکمتی که هنر اسلامی بر آن استوار است چیزی جز جنبه‌ی حکمی خود معنویت اسلامی نیست، این قول مشهور توماس قدیس(از فلاسفه قرون وسطی) که «هنربدون حکمت هیچ است» بی‌تردید به عیان‌ترین وجه درباره هنر اسلامی صدق می‌کند. این هنر بر علم باطنی‌ای مبتنی است که به ظاهر اشیا نظر ندارد، بلکه به حقیقت درونی آنها نظر دارد. هنر اسلامی، به مدد این علم و به واسطه‌ی برخورداری از برکت محمدی، حقایق اشیا را که در خزاین غیب قرار دارد، در ساحت بیرونی هستی جسمانی متجلی می‌سازد.» (نصر،۱۳۸۹، ص۱۷)
با توجه به نظرات فلاسفه در باب حکمت درمی‌یابیم که مفهوم و معنی حکمت به قلمرو ماوراء‌ظاهر برمی‌گردد. حکمت دارای ساحتی درونی و باطنی است. رهنورد در این‌باره این‌گونه می‌گوید:
«بی هیچ ابهامی، سرشت شریف و والا و حقیقت‌جویانه حکمت که قرین روش عقلی یا شهودی است هویدا می‌گردد و تعلق حکمت را به ساحتی استعلایی بیان می‌کند. البته این تعالی‌جویی حکمت وقتی در کنار هنر اسلامی قرار می‌گیرد هر دو قلمرو یعنی حکمت و هنر را به قلمروی ملکوتی و ماورایی که نهایتا تفسیری مذهبی و خداگرا دارد و در عرصه‌ای از رازگشایی‌ها و رازآموزی‌ها و خلسه‌ای عاشقانه و عرفانی هست فرا می‌برد.» (رهنورد، ۱۳۸۸، ص۱۳)
همان‌طور که می‌دانیم زبان هنر اسلام، زبان نمادین و رمزگونه است و این رموز و نمادها حامل معنای درونی است. ما می‌دانیم که سمبول‌های موجود در هنر اسلامی، جنبه تزیینی ندارند یا بر حسب سلیقه شخصی هنرمند به وجود نیامده است و یا جهت زیباسازی آثار هنر اسلامی نیست. این سمبول‌ها جنبه زمینی و مادی ندارند. در واقع هریک از این نمادها و سمبول‌ به نکته‌های در عالم فرازمینی اشاره دارد و پرداختن به سرشت و معنای درونی این سمبول‌ها، بحث حکمت در هنر اسلامی را روشن می‌کند. نکته مهم در این بحث پیرامون نماد در هنر اسلامی، این مطلب است که سمبول‌ها منشایی الهی دارند و هریک از عناصر در هنر اسلامی بر الهی بودن خود تأکید می‌کنند. ژرف ترین معنای حکمت که محور و اصل بنیادین آن محسوب می‌شود، «وحدانیت» است، وحدانیت است که موضوع کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را این گونه وسیع در هنر اسلام رقم می‌زند. اینکه خداوند یکی است و هیچ چیز با او قابل قیاس نیست ، و دیگر اینکه خداوند واجب الوجودی است که علت همه چیز است و باقی همه ممکنات هستند و هیچ امری خارج از سیطره خداوند وجود ندارد ودرواقع همه عالم و پدیده‌ها جلوه‌ای از خود اوست. هنر اسلامی نتیجه تجلی وحدت در ساحت کثرت است.
۲-۲ هنر اسلامی
درک انسان از عالم قدسی محصور به چارچوب های زمانی و مکانی این جهانی که در آن زیست می‌کند، نیست بلکه «انسان پیشاپیش درکی از عالم قدسی و ملکوت دارد که این درک بر جهان مادی و هستی زمانمند انسان تقدم دارد.پس انسان درون خود چیزی دارد که متعلق به جهان ظاهری و طبیعی نیست و انسان تجربه‌ی پیشینی از جهان ماورایی دارد.» (کربن، ۱۳۶۹، ص ۳۲) این درک، انسان را متوجه آن یگانه می‌کند و به انسان اوج می‌دهد تا به او نزدیک شود چرا که روح انسان هیچ‌گاه متعلق به جهان مادی نبوده است. انسان همیشه در حسرت جدایی از عالم ملکوت است و به دنبال تجربه‌هایی از عالم بالاست تا شاید در جهان مادی او را آرام کند و زندگیِ والا را در این دنیا را برایش میسرکند.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم
هنر اسلامی بطور کلی توانسته تا حدودی این آرامش را به انسان بدهد.هنر اسلامی فضایی می‌آفریند که انسان بتواند وزن و وقار فطری خود را بازیابد. این هنر تا حدودی می‌تواند به غم غربت انسان پایان دهد.
«غربت به قرائت عرفانی در ادبیات ما محصول جدایی و فراق است، به قول حافظ حکایت مرغ باغ ملکوت در قفس خاک و به قول مولانا شکایت نی از فراق نیستان است و… غربت در هنر سرچشمه تکاپوهای متنوع زیباشناختی وصل‌جویانه انسان برای نجات از تنهایی وصول به جاودانگی و در اوج آن، به طور آگاهانه یا نا‌آگاهانه، وصل به خداست. پس هنر اسلامی به طور اعم در ذات خود پدیده‌ای است متعالی که می‌کوشد دنیا را به نحوی سامان بخشد که غم غربت انسان و دغدغه دهشتناک بیگانگی و فراق را به نحو قابل تحملی کاهش دهد.» (رهنورد، ۱۳۷۸، صص۷-۶ )
رهنورد در تعریف هنر اسلامی این‌چنین می‌گوید:
«هنر اسلامی، مکاشفه‌ای است از صور گوناگون هستی تا «حقیقت این صور» را در قالب کلام، موسیقی، تصویر، حجم و معماری و … به تجسم و نمایش گذارد و در روند این مکاشفه، حیات فردی و جمعی انسانی را برتر آورد تا آن حد که به غربت انسان پایان بخشد و قرب به آن یگانه برتر را میسر سازد. » (همان، ص۴۶)
هنر اسلامی، هنری است تجریدی که محتوای عارفانه‌ی آن بر پایه ایدئولوژی اسلامی بنا شده است. منشأ هنر اسلامی را باید در حقایق درونی قرآن، جست‌وجو کرد. قرآن اصل توحید را بازگو می‌کند و حضرت محمد (ص) نیز بر این توحید شهادت می‌دهد. هر کجا برکت محمدی جاری بوده و هست، در آن‌جا باید سرچشمه کُنشی خلّاقه را یافت که به هنر قدسی اسلام مجال بروز می‌دهد.
نصر منشاء هنر اسلامی را این گونه بیان می‌کند:
«منشاء هنر اسلامی و سرشت نیروها و اصولی که موجد این هنر بوده است را باید به جهان بینی اسلام و وحی اسلامی ربط داد که یکی از جلوه‌های آن بی واسطه، هنر قدسی اسلام و باواسطه، هنر اسلامی در کلیت خویش است. افزون بر آن ارتباط ارگانیک میان هنر و پرستش اسلامی میان تفکر و تعمق درباره‌ی خداوند به صورتی که در قرآن توصیه شده و سرشت تفکر آمیز این هنر، بین « ذکر الله » که هدف نهایی تمام اعمال و شعائر مذهبی در اسلام است و نقشی که هنرهای تجسمی و شنیداری که در زندگی هر مسلمان به طور خاص و امت اسلامی به طور عام ایفا می‌کند، موید رابطه‌ی علّی میان وحی و هنر اسلامی است. اگر این هنر به نزدیک‌ترین وجه ممکن با صورت و معنای دین اسلام پیوند نداشت، هرگز نمی‌توانست از عهده‌ی انجام این وظیفه‌ی معنوی برآید. » (نصر،۱۳۸۹، صفحه۱۴ )
«هنر اسلامی بدون دو سرچشمه و منشاء، یعنی قرآن و دیگری برکت نبوی، نمی‌توانست پا به عرصه وجود بگذارد. هنر اسلامی فقط از آن رو که مسلمین موجد آن بودند اسلامی نیست، بلکه این هنر هم‌چون شریعت و طریقت از وحی اسلامی نشأت می‌گیرد. این هنر حقایق درونی وحی اسلامی را در جهان صورت‌ها متبلور می‌کند و چون از وجه باطنی اسلام ناشی می‌شود، انسان را به خلوت درونی وحی الهی رهنمون می‌گرداند. هنر اسلامی از نظر پیدایش ثمره معنویت اسلامی و از نظر تحقق مبدأ یا بازگشت به آن، یاور، مکمل و حامی حیات معنوی است.
هنر اسلامی نتیجه تجلی وحدت در ساحت کثرت است. این هنر به شیوه‌ای خیره‌کننده وحدت اصل الهی، وابستگی همه کثرات به خدای واحد، فناپذیری جهان و کیفیات مثبت عالم هستی یا آفرینش را نشان می‏دهد. این هنر حقایق و کنش‏های مثالی را، در این نظام مادی که حواس انسان بی‏واسطه قادر به درک آن است، آشکار می‏کند وبدین‏سان نردبانی است برای سفر نفس از عرصه جهان دیدنی و شنیدنی به عالم غیب و سکوت، که در آن سکوت ورای تمام اصوات است. » (همان، صفحه ۱۶ )
هنر اسلامی، مبین نور و جمال خداوند است. هنرمند با حضور در عالم غیب و فاصله گرفتن از جهان مادی، اسرار و رموز عالم ملکوت را در قالب یک اثر هنری جاری می‌کند. در واقع هنرمند جمال خداوند و نورِ الهی را چون آیینه نمایان می‌کند.
«هنر اسلامی، با حذف هرگونه تصویر انسان انگارانه، لااقل در حوزه دین، به بشر مدد می‌رساند که کاملا خودش باشد، او به جای آنکه روحش را خارج از خودش منعکس نماید، می‌تواند در مرکز وجود خویش، جایی که هم خلیفه و هم بنده خداست، باقی بماند. هدف هنر اسلامی به طور کلی ایجاد فضایی است که بشر را در مسیر شناخت شأن ازلی خویش یاری رساند، پس از هر آنچه بتواند، حتی به طور نسبی و موقت به صورت بت در آید، پرهیز می‌کند. هیچ چیز نباید بین انسان و حضور غیبی خداوند فاصله اندازد. هنر اسلامی فضایی تهی می‌آفریند، همه اضطراب‌ها و وسوسه‌های افسار گسیخته دنیا را از میان برمی‌دارد و به جای آن، نظم و نظامی می‌آفریند که مبین توازن، صفا و آرامش است. » (بورکهارت، ۱۳۷۰،صفحه ۱۶ )
۲-۳ معماری اسلامی
معماری اسلامی به مثابه یکی از بزرگترین شاخصه‌های هنر اسلامی توانسته است بخش عظیمی از خصوصیات هنر اسلامی را در بستر زمان و در طول دوره‌های گوناگون نهادینه سازد. « معماری اولین هنری به شمار می‌آید که توانست خود را با مفاهیم اسلامی سازگار کند، و از طرف مسلمانان مورد استقبال قرار گیرد. استقبال مسلمانان از این هنر موجب گردید تا سال‌ها به عنوان تنها هنر اسلامی به درج مفاهیم دینی و مذهبی اسلامی بپردازد.» (مهدوی‌نژاد،۱۳۸۳،ص ۵۸) این امر تا آنجا ادامه یافت که در ذهن اغلب مردم با شنیدن واژه‌ی هنر اسلامی، اولین چیزی که مورد توجه قرار می‌گیرد، معماری اسلامی است. معماری اسلامی ارتباط تنگاتنگیبا دین اسلام دارد که نشانه اعتقاد به توحید، ایمان و عمل به آموزه ها و تعالیم دین اسلام است. ایناندیشه توحیدی که مبنی بر اعتقاد به خدای واحد است، سبکی را به وجود آورد که در اکثر هنرهای اسلامی به عنوان موضوعی واحد برای آفرینش معماری‌های اسلامی به کار می رفت. «معماری اسلامی کاملاً بر گرفته از قرآن است و عمق و غنای تمدن اسلام را با بهره‌گیری از روح معنویت نشان می‌دهد.» (نصر، ۱۳۹۰، ص۵۳) این امر به گونه‌ای است که اعتقاد به توحید و ایمان به تعالیم اسلام به عنوان اندیشه زیبایی‌شناسی دین اسلام در معماری اسلامی تجلی می‌یابد.
نصر در مورد ریشه معماری قدسی اسلام این‌گونه اظهار می‌کند:
«ریشه معماری قدسی اسلام را باید در تقدیس طبیعت در نسبت با انسان در مقام موجود ازلی باید یافت که همچنان بر پیوند درونی خویش هم با پروردگار یکتا و هم با خلقت او آگاهی دارد. از زمانی که پیامبر اکرم در فرش زمین نماز گزاردند، به فرش زمین به عنوان بازتابی از عرش تقدس بخشیدند و همین مقدس گردانیدن زمین با صرف عمل سجود پیامبر اکرم است که معنای تازه‌ای به زمین و فرشی که آن را می‌پوشاند عطا کرد. پروردگار شعائر اصلی نماز روزانه را به پیامبر وحی کرد و با این کار نه تنها اجازه داد که طبیعت یک بار دیگر، آنچنان که برای انسان ازلی بود، به معبد عبادت انسان بدل شود، بلکه همچنین امکان تقدیس خود زمین را هم از طریق سجود انسان کامل فراهم کرد. تا آنجا که به کف زمین و تجربه فضا به واسطه آن مربوط می‌شود، پیامبر با ساییدن پیشانی خویش بر زمین، اهمیت خاصی به زمین کف خانه‌اش و از طریق آن به اولین مسجد و از طریق مسجد مدینه به همه‌ی معماری اسلامی بخشید. به این ترتیب، پروردگار از طریق پیغمبر، بار دیگر طبیعت را به عنوان عبادتگاه اصلی قرار داد و به واسطه بنیانگذار اسلام، فضا و زمین اقامتگاه او را در مقام مکانی مقدس که کامل‌ترین انسان‌ها در آن و بر آن در برابر خداوند ایستاد و نماز به جا آورد، متبرک ساخت.» ( نصر، ۱۳۹۰،ص۵۳)
«ازلی‌ترین معماری قدسی اسلام خانه کعبه است، این خانه مقدس توسط حضرت آدم بنا شده و به دست حضرت ابراهیم بازسازی شده است.» ( نصر، ۱۳۹۰، ص۵۲) هماهنگی ابعاد، ثبات، وتقارن کعبه، این مرکز کیهان اسلامی، را در معماری قدسی کل جهان اسلامی می‌توان پیدا کرد. معماری اسلامی هنری بود، که نه تنها در اماکن دینی چون مساجد مورد استفاده قرار می گرفت، بلکه از آن در مدارس، ضریح‌ها و قصرها و حتی خانه‌ها و حمام‌ها نیز بهره گرفته می شد.
از ویژگی‌های کل معماری‌های اسلامی، که در همه جهان با وجود تنوعات زبانی و تمدنی یکسان است به این شرح می‌باشد.
«استفاده از مقیاس‌های ریاضی‌وار و هندسه در معماری، ارتباط معنوی شایسته با نیازهای انسان، شرایط زندگی و اجتماعی زمان خود، و دیگر ویژگی تزیینات است که مسجد النبی به عنوان اولین بنای معماری اسلامی دارای این ویژگی بوده است. اگر چه در زمان نبی اکرم (ص) سقف آن از شاخه های نخل بود و با اتکا به عناصر تزیینی ساخته نشد، اما در زمان‌های بعدی در معماری‌های اسلامی استفاده از موزاییک‌ها با رنگهای بسیار زیبا و متنوع رایج شد. ویژگی دیگر معماری اسلامی استفاده از آیات قرآن که به عنوان برجسته‌ترین ابداعات هنر اسلامی مورد استفاده قرار می گرفت. نوشته‌هایی از آیات قرآن بر روی سقف‌ها، دیوارها و یا ستونها به شکل خاص تزئین می شد. از برجسته‌ترین و قدیمی‌ترین خطوط زیبایی که با هنر معماری اسلامی تزئین شده داخل قبه الصخره است که آیات قرآن با خط کوفی نوشته و با موزاییک تزیین شده است» (دبیرخانه ستاد عالی و هماهنگی و نظارت بر کانون‌های فرهنگی هنری مساجد،۱۳۸۷، صص۱۱۴-۱۱۳)
۲-۴ مساجد اسلامی
همان‌طور که می‌دانیم معماری اسلامی با مسجد آغاز شده است. نگاهی دقیقتر به منابع مرتبط با هنر معماری اسلامی، به درستی نشان می‌دهد که مسجد همواره در میان اقوام مختلف دارای جایگاه ویژه‌ای بوده است که از طریق بررسی هنر و معماری به کار رفته در مساجد می‌توان به اهمیت نقش و جایگاه این مکان مقدس پی برد. و در واقع‌، «مسجد مجموعه‌ای‌ است‌ از هنرهای‌ گوناگون‌ است که‌ بر روی‌ هم‌، فضا و مکان‌ خاصی‌ را پدید آورده‌اند.فضا و مکانی‌ که‌ برای‌ ایجاد رابطه‌ میان‌ خدا و خلق‌ متناسب‌ باشد و در عین‌ شکوه‌ و جلال‌، آراستگی‌ و تزیین‌ آن‌ ذهن‌ انسان‌ را به‌ جای‌ توجه‌ به‌ خداوند به‌ خود مشغول‌ ندارد. بنابراین‌، از آنجایی‌ که‌ در سرزمین‌های‌ اسلامی‌، مسجد پایگاه‌ اجتماعی‌ مسلمانان‌ و پناهگاهی‌ برای‌ زندگی‌ پرآشوب‌ شهر به‌ شمار می‌آمد، به‌ تزیین‌ آن‌ توجه‌ خاص‌ شده‌ است‌ و می ‌توان‌ گفت‌ اولین‌ جایگاه‌ تجلی‌ هنر اسلامی‌، مسجد بوده‌ است‌. اما مساجد اولیه‌ اسلام‌، بسیار ساده‌ و محقر بنا می ‌شدند.»(حاتم، ۱۳۷۶،ص ۴۸۰)
«کلمهmosque در زبان انگلیسی مشتق از واژه مسجد در زبان عربی است که به معنای محل سجود، یعنی رکن سوم نماز است که طی آن پیشانی نمارگزار در عالی‌ترین تجلی تسلیم در برابر پروردگار به زمین ساییده می‌شود. در شروع نماز، نمازگزار درست همتای انسانی ازلی راست می‌ایستد، او خود کشیش خویش است و بدون هیچ واسطه‌ای در برابر پروردگار قرار می‌گیرد. به این‌سان، فضای مسجد، به عنوان چکیده و گسترش طبیعت بکر، در هماهنگی با سرشت مهم‌ترین مناسکی که در مسجد برگزار می‌شود، یعنی نماز، شکل می‌گیرد.» (نصر، ۱۳۸۹،صفحه ۵۲)
همان‌طور که اشاره شد، ازلی‌ترین معماری قدسی اسلام خانه کعبه است، و اولین مسجد اسلامی خانه شخص پیامبر و اولین مسجد رسمی، مسجد پیامبر اعظم در مدینه بوده است که دیگر مساجد اسلامی بر پایه آن ساخته شده است.
نصر معتقد است که ریشه معماری مساجد اسلامی را می‌توان در روابط بعدی میان معماری و جهان هستی از دیدگاه اسلام با قوانین و اصولش در زمینه کیهان شناسی، که با عظمت خاصی در قرآن تشریح شده، پیدا کرد.
«مساجد اسلامی که در آن مرکز گنبد رمز ذات واحد و در سطحی فروتر رمز روح است و دیوار هشت وجهی آن، که گنبد بر آن تکیه می‌زند، رمز نظم آسمانی و پایه‌های چهار‌وجهی آن رمز زمین یا جهان خاکی است. جهان هستی بر پایه هماهنگی و نظمی قرار دارد که فراتر از تجلی مستقیم وحدت در کثرت است. این عالم هستی آرامش را به منصه ظهور می‌گذارد که بر خصلت پویای آن مسلط است. این جنبه و دیگر جنبه‌های بسیار کیهان‌شناسی اسلامی، به ویژه در معماری مقدس مسجد تجلی یافته‌اند که خود بر پایه علمی استوار است که نمی‌تواند از منشأیی سوای وجه باطنی وحی اسلامی و دیگر اشکال حکمت که مشرب باطنی اسلامی در هماهنگی با سرشت خاص خود و قدرت وحدت‌بخش اسلام در جهان‌بینی خود جمع آورده است، صادر شده باشد. »(همان،صص۵۵-۵۴)
بنابراین می توان گفت که همین رابطه میان انسان، کائنات و کیهان و معماری، اساسی ترین لازمه آشنایی و درک معماری مساجد اسلامی می‌باشد. رابطه‌ای که ریشه در مفهوم وحدت دارد. در واقع کل هستی، هنر خلقت الهی است. پس مسجد به عنوان مکانی که تجلی‌گاه ذات خداوند است، باید در جز به جز عناصر خود محوری‌ترین اصل دین را که همان وحدانیت است فریاد بزند.
«مسجد به زیبایی تجلی‌بخش این حقیقت است. نقش و نگارهای آن در نظر مسلمانان آیات خداوند است و در عین حال تهی بودن و سادگی‌اش و در موارد بسیار فقدان هرگونه نقش و نگار در آن در ذهن فرد مسلمان نشانه‌های پروردگار را باز می‌تاباند، که این سادگی از نظر جایگاه هستی‌شناسانه جهان، مشابه وضعیت نیازمند و فقیر است در برابر ذات خداوندی که خود بسنده و غنی است. درباره فضای مسجد هم باید گفت که سکون و آرامش آن تجلی‌بخش حضور آرامش‌بخش کلمه‌الله است که در همه‌جای مسجد طنین دارد و تقسیم‌بندی موزون فضا به مدد قوس‌ها و ستون‌ها نیز همتای اوزان وجود کیهانی است که مراحل مختلف زندگی انسان و نیز عالم هستی را مشخص می‌دارد.»(همان،صص ۵۲ تا ۵۵)
۲-۵ عناصر ساختاری درمساجد اسلامی
به‌طور قطع و یقین می توان اذعان نمود که در میان معابد و مراکز عبادی ادیان الهی،مسجد تنها مکانی است که تمام عناصر و اجزاء آن  وحدت آفرین بوده و نمادی از یگانگی، انسجام و وحدت در آن نمود یافته است. مسجد هم به لحاظ شکل ظاهری و هم در قالب اجزاء و عناصر مختلف، غایت خود را که ایجاد وحدت و یگانگی است، به خوبی نمایان می‌سازد. حال عناصر سازنده و تزیینی مسجد را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...